و من پنداشتم او مرا خواهد برد ،
به همان کوچه رنگین شده از تابستان ،
به همان خانه بی رنگ و ریا ..
و همان لحظه که بی تاب شوم او مرا خواهد برد ..
به همان سادگی رفتن باد ،
او مرا برد..!!!
ولی برد ز یاد
چارلی چاپلین: آموختم که با پول میشود خانه خرید، ولی آشیانه نه، رختخواب خرید ولی خواب نه، ساعت خرید ولی زمان نه، مقام خرید ولی احترام نه، کتاب خرید ولی دانش نه، دارو خرید ولی سلامتی نه، آدم خرید ولی دل نه!
دست هایم به آرزوهایم نمی رسند آرزوهایم بسیار دورند ولی درخت سبزم می گوید امیدی هست، خدایی هست این بار برای رسیدن به آرزوهایم یک صندلی زیر پایم می گذارم شاید این بار دستم به آرزوهایم برسد
زندگی بافتن یک قالیست،نه همان نقش و نگاری که خودت میخواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده،
تو در این بین فقط می بافی.
نفشه را خوب ببین...نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند!!!
نانسى آستور – (اولین زنى که در تاریخ انگلستان به مجلس عوام بریتانیاى کبیر راه یافته و این موفقیت را در پى سختکوشى و جسارتهایش بدست آورده بود) – روزى از فرط عصبانیت به وینستون چرچیل (نخست وزیر پرآوازه وقت انگلستان ) رو کرد و گفت: من اگر همسر شما بودم توى قهوهتان زهر مىریختم.
چرچیل (با خونسردى تمام و نگاهى تحقیر آمیز): من هم اگـر شوهر شما بودم مىخوردمش.
می گن زمانای قدیم یه روز 3 تا پسر بچه میرن پیش ملا نصرالدین
میگن ما 10 تا گردو داریم میشه اینا رو با عدالت بین ما تقسیم کنی ؟ملا می گه با عدالت آسمونی یا عدالت زمینی ؟بچه ها میگن خوب عدالت آسمونی بهتره با عدالت آسمونی تقسیم کن.ملا 8 تا گردو می ده به اولی 2 تا می ده به دومی دو تا پس گردنی محکم هم می زنه به سومی ! بچه ها شاکی میشن می گن این چه عدالتیه ملا ؟ملا می گه خدا هم نعمتاشو بین بنده هاش همینجوری تقسیم کرده
ابی اسمان را میشود با دستان خود بگیری فقط کافیست دلت را از سیاهی افسون شده پاک کنی انگاه میتوانی ابی اسمان را در دستان خود حس کنی
کافیه چشمانت را ببندی و دستت را به سوی اسمان درا کنی فرشته ها دستت را میگیرند و به پرواز در خواهند اورد تو را
پس دلت را شفاف کن مثل اب زلال که هر روز جریان دارد
بگذار قلبت جریان یابد از زندگی
انگاه تو خواهی توانست ابی اسمان را با دستانت بگیری
(F.A )
ساعت لحظه ای را به یاد میاورد
لحظه کودکی فراموش شده ام را
لحظه جوانی و بیخبریم را
لحظه عاشق شدنم را
لحظه ای که اولین بار فرزندم مرا مادر صدا زد
لحظه پیر شدنم را
لحظه ی ....................
(F.A )