ثانیه های خاکستری...

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
اینجا دنیای عجیبیست
اگر کسی
را دوست بداری
میخندند
به تو
اگر هم دوست نداشته باشی
تنها
میگویند
بی احساس
خودت را غمگین نکن
من
دختری از تبار لیلی هستم
بی احساس نیستم
زیبایم
و میتوانم
به سادگی
هر کس را بخواهم
مجنون کنم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در تک تک دقایق امروز
تنها
منتظرم
منتظر خبری
نشانی
تا
دلم ارام
گیرد
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
آنقدر دیر آمدی

که رنگ چشمانت
و طرح کت سورمه ای تو
از یادم رفت !
آنقدر دیر آمدی
که نامه هایم کبوتر به کبوتر
در مسیر آسمان شعر شد
شعرهایم کلاغ به کلاغ
از توت فرنگی تا پرتقال
حرف مردم شد!
آنقدر دیر آمدی
که صد پیمانه نشاط وحشی
در پیاله هوشیاری من
یک وعده هم مرا دیوانه نکرد
آنقدر دیر آمدی ... دیر آمدی ... دیر آمدی
که لیلی شدن از یادم رفت !
 

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز







برو از سـوپرمارکت سر کوچـه تون ي نايـلون مشکي بزرگ بگير

همه حــرفهات و اون قــولي که بهم دادي رو بــذار توش

زشــته بذار کسي نبيــنه!!








 

Melina666

عضو جدید

همیشه در سختی ها به خودم می گفتم

” این نیز بگذرد ..”

هنوز هم می گویم ..

اما حال می دانم آنچه می گذرد عمرِ من است ، نه سختی ها

 

mahtab2689

عضو جدید
کاربر ممتاز


هــیچ میدانی

زیــباترین عــاشــقانــه

وقــتی است که

اسمــم را با مــیــم به انتها می رسانی...

 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
بــرای اینــ ـ کـه

هنـ ـ ـوز بــ ـه تــ ـ ـو فکـر میکنـم

هنـ ـ ـوز نگـ ـ ـرانـتـ می شـوم.

هنـ ـ ـوز دلتنگـت می شـوم و
.
هنـ ـ ـوز ♥دوسـتـتـ ـ ـ♥ دارم

از خــ ـ ودم متـــنـفّـ ـ ـرم !!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از یک جایی به بعد آلیس می‌شوی در عجایب سرزمینی
که جز خاطره پای هیچ عصایی به آنجا باز نمی‌شود.

از یک جایی به بعد به خودت که می‌آیی پر شدی از رفت و آمد رویاهای پابرهنه‌ای
که اعتبارشان نسبت مستقیم دارد با آرزوهای خطور نکرده در سر واقعیت!

از یک جایی به بعد خارج از فهم جوانی و پیری خاطره در تو دلقکی می‌شود
که زورش دیگر به اتمام یک سیرک خنده‌دار نمی‌رسد..

از یک جایی به بعد شهر در خاطرات ذهنی‌ات به گل می‌نشیند تا دست از عصا درازتر برگردی..
برگردی به خواب، به رویا، به هر چیزی که دیدنش از زندگی عینی، لذت‌بخش‌تر است.

از یک جایی به بعد فقط باید خوابید که تنها خواب تو را به تمامی آنچه که از دست رفته است
و به رویاهای خوش بر باد رفته پیوند خواهد زد..
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
تـو هم تلخ بودی
تلــخ !
درست مثل قطره های فلج اطفالی
که در کودکی به خوردم می دانند !
غافل از اینکه این بار
تلخی تــو دلم رافلح کرد …!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در تک تک دقایقم به این میاندیشم
گاهی چقدر لحظات دل تنگی سخت میگذرد
و این دقایق گاهی کلافه میکند ادم را
کاش لحظات دل تنگیم
تمام شود
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چگونه از نگاه تو

دور بایستم

که در بی آوازی


حریم واژه را شکسته ای و من حتی

نفس برای کشیدن هم

ندارم از بی تابی

چگونه سر می کنم خویشتن را

نمی شود تو را رعایت کرد

و باورت هیچ سخت نیست

که بودن ات حکایتی دارد

نبودن ات حکایتی دیگر...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
وقتی باران میبارد
دلم تنها میخواهد
به زیرش بروم
و با یادت هم قدم شوم
همین مرا وقتهایی که
دل تنگم ارامم میکند کمی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بسیار ساکت و آرام

قدم برمی داری در تاریکی شب ...

من نه برای صدا

بلکه به خاطر رایحه ای که تو در آنجا بوده ای

بر می خیزم ...!
 

M@TI$A

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
بـی احساس ترین آدم هایِ امروز ، بــا احساس ترین های دیروزند...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یکــ ، دو ، ســـه ، چـهار و … را شمــردم تــک تــک
آهسـتـه بــه دنبــال تــو رفتـم بـا شـــکــ
وقتــی بـزرگتــر شــدم فهمیــدم
تمرین جداییســـت بـــازی ِقایم موشکــــ …!!!

 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزهای داشتنت اینقدر شیرین بود
که...

من هنوز نمیخواهم باور کنم که برای همیشه رفته ای که ندارمت....


 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
همیشه
منتظر نباش کسی برود
قدرش را بفهمی
همین
هست
را ببین و قدر بدان
اخر روزی که برود
تو هرگز با اه کشیدن هم نخواهی توانست
او را بیابی
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
چه ساده میگوید
برو
انکه
هرگز
نفهمید بخاطرش
دلی را به اب زده ام
که
همیشه از این
اب واهمه داشت
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
غمگینم...همانند جوانی که در لحظه ی اعدام به گریه ی مادرش میخندید...


خاطرش آمد بچگی اش...

که مادرش گفته بود خنده ات آرامم میکند...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرا بازیچه‌ خود ساخت چون موسا که دریا را
فراموشش نخواهم کرد چون دریا که موسا را

نسیم مست وقتی بوی گل می‌داد حس کردم
که این دیوانه پرپر می‌کند یک روز گل‌ها را

خیانت قصه‌ی تلخی است اما از که می‌نالم؟
خودم پرورده بودم در حواریون یهودا را

خیانت غیرت عشق است وقتی وصل ممکن نیست
چه آسان ننگ می‌خوانند نیرنگ زلیخا را

کسی را تاب دیدار سرِ زلف پریشان نیست
چرا آشفته می‌خواهی خدایا خاطر ما را

نمی‌دانم چه افسونی گریبان‌گیر مجنون است
که وحشی می‌کند چشمانش‌آهوهای صحرا را

چه خواهد کرد با ما عشق؟ پرسیدیم و خندیدی
فقط با پاسخت پیچیده‌تر کردی معما را

" فاضل نظری"
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
وقتی
اشک میریزی میگویم
کاش من جایت اشک بریزم
و خنده هایم مال تو
وقتی غم داری میگویم
غمت مال من
شادیم مال تو
تنها
بدان
تمام
قلبم تنها حکمرانش تو هستی
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز


مــی گــویــنــد :
" خــوش بــه حــالــت !
از وقــتــی کــه رفتـــــــــه حــتــی خـــم بــه ابــرو نــیــاوردی ... ! "
نــمــی دانــنــد
بــعــضــی دردهــآ
کــــ ــمــ ــر خــم مــی کــنــنــد ، نــه ابـــرو
 
بالا