میتونست پرنده ی زخمی من تو هوای دست تو جون بگیره
پر بگیره توی ذهن آسمون توی تنهایی و غربت نمیره
میتونست این کوچه بن بست نباشه میتونست سرابه و دریا باشه
گم نشیم تو کوچه های شب خیس شب ما سپیده ی فردا باشه
میشد از دستهای هم پل بسازیم خونمونو روی دریا نسازیم
همیشه قصه ی تلخ آدما،رفتن و رفتن و تنها شدنه
زخمی از تیغ رفیق و نارفیق بین مرگ و زندگی پل زدنه
بهمن سلحشور