تو اگر حکم کنی..................

arsiaa

عضو جدید
آره بارون می‌اومد، خوب یادمه بارون می‌اومد، ولی زیر اون درخت بید نگفتی که بارون بوده یا اشک چشات، آره خوب یادمه بارون می‌اومد، ولی اون گونه‌های خیست میاد هر شب به رویام، آره بارون می‌اومد... ولی حتی اونروز هم نتونستم بپرسم که بارون بوده یا اشک چشات...!

کاش مث قبل با هم می‌رفتیم خونه باغ، نمیدونی چقد هوای باغ گرفته بود وقتی تنها رفتم اونجا... ولی امان از دست روزگار، کاری نمیشه کرد الا دیدن این بیدادگری، انگاری هر چی غمه میخواد خودشو بچسبونه به این دل تنگ و کوچیک ما، خوب مگه من کی‌ام! بابا منم آدمم خوب تو اگه بودی دلت نمی‌گرفت...؟! خوب سخته وقتی صداتو نشنوم، خیلی سخته که بدون خداحافظی برگردی
خوب من مث تو نیستم تو خیلی دلت بزرگه، برام دعا کن... دعا کن خوب بشیم خوب بمونیم تا ما هم بزرگ شیم ... دلمون دریا شه...
ای کاش بیدار بودی! ... یادمه این آخرین بار که اومدم فقط سلامت رو شنیدم و دیگه هیچ... تورو خدا اینجوری نرو!
خوب منم سپردمت دست خدا ... هر چی حکم اون باشه... بهترینه... حرفی نیست... می‌خندم! چون تو آموختی مرا...

ولی هنوزم فکری زمزمه‌ی این رباعی باباطاهرم که تکرارش میکردی!!!!!:

اگر دستم رسد بر چرخ گردون

ازوپرسم که این چین‌است‌و آن چون

یکی را می‌دهی صد ناز و نعمت

یکی را نان جو، آلوده در خون

خوب یه روز می‌فهمم ولی خدا کنه دیر نشده باشه اون روز...!

خدارو چه دیدی شاید که موندم شاید بمونیم زیر بارون، شاید دلمون وا شه، خدارو چه دیدی شاید این روزگار سر بیاد، خدارو چه دیدی... ولی از فراموشی حرف نزن... اگه من بی قرارم... قرارم در خندیدن توست... تو بخند...

صدایم در نمی‌آید... صدایت کو؟!

تو فریاد کن... تو بیداد کن...
 
بالا