فانوس تنهایی
مدیر بازنشسته
بیست و یک سال پیش
موقعش رسید که یکی از فرشته های خدا پاشو بذاره رو زمین
موقعی که میخواست بیاد
به خدا گفت خدایا دلم واست تنگ میشه
خدا بهش گفت
برو اونجا خیلیا به کمک تو احتیاج دارن
اونم قبول کرد و ترگل مهربون اومد پیش ما
........
ترگل عزیز بابت همه ای مهربونی ها و کمک هایی که تو این یکسالی که تو باشگاه بودم بهم کردی ازت ممنونم
امیدوارم که همیشه شاد شاد باشی و دلت خندون باشه
........
خب بعد از این همه حرف زدن
حالا دیگه نوبت جشنه











ها بیاین ترقه بازی
ایشالله بعد از افطارم میاین واسه شام
موقعش رسید که یکی از فرشته های خدا پاشو بذاره رو زمین
موقعی که میخواست بیاد
به خدا گفت خدایا دلم واست تنگ میشه
خدا بهش گفت
برو اونجا خیلیا به کمک تو احتیاج دارن
اونم قبول کرد و ترگل مهربون اومد پیش ما
........
ترگل عزیز بابت همه ای مهربونی ها و کمک هایی که تو این یکسالی که تو باشگاه بودم بهم کردی ازت ممنونم
امیدوارم که همیشه شاد شاد باشی و دلت خندون باشه
........
خب بعد از این همه حرف زدن
حالا دیگه نوبت جشنه











ها بیاین ترقه بازی

ایشالله بعد از افطارم میاین واسه شام
