توبه نامه

ro0zhin

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدا جون چقدر دنیا کوچیکه..........
من بنده ای هستم که مستحق ببخش نیستم....ولی ب حق بنده های خوبت منو ببخش:cry::cry:
خداجون من که ب جز تو کسی رو ندارم........:cry::(
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه چند بیت از الهی نامه عطار

همه جانا توئی چه نیست چه هست
ندیدم جز تو در کَونَین پیوست
ز تو بیدارم و از خویش غافل
مرا یا رب توانی کرد واصل
منم از درد عشقت زار و مجروح
توئی جانا حقیقت قوّة روح
منم در وصالت را طلب گار
درین دریا بماندستم گرفتار
درین دریا بماندم ناگهی من
ندارم جز بسوی تو رهی من
رهم بنمای تا درّ وصالت
بدست آرم ز دریای جلالت
دلم خون گشت در دریای امّید
بماندم زار و ناپروای امید
بوصل خود دمی بخشایشم ده
ز دردم یک نفس آسایشم ده
تو امّید منی درگاه و بیگاه
کنون از کردَها استغفرالله
تو امّید منی در عین طاعت
مرا بخشا ز نور خود سعادت
تو امّید منی اندر قیامت
ندارم گرچه جز درد وندامت
تو امّید منی اندر صراطم
به فضل خویشتن بخشی نجاتم
تو امّید منی در پای میزان
بلطف خویش بخشی جرم و عصیان
چنان در دست نفسم بازمانده
چو گنجشکی بدست باز مانده
مرا این نفس سرکش خوار کردست
شب و روزم بغم افگار کردست
مرا زین سگ امانی ده درین راه
ز دید خویشتن گردانش آگاه
غم عشق تو خوردم هم تودانی
شب و روز اندرین دردم تودانی
ز درد عشق تو زار و زبونم
بمانده اندرین غرقابِ خونم
دوائی چاره کن زین درد ما را
ز لطف خود مگردان فرد ما را
الهی جز درت جائی نداریم
کجا تازیم چون پائی نداریم
الهی من کیم اینجا، گدائی
میان دوستانت آشنائی
الهی این گدا بس ناتوانست
بدرگاه تو مشتی استخوانست
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
دعایی که در سجده خیلی زیباست

مالم به خاک روی مذلت به این امید
شاید که دوست را به ضراعت رضا کنم
 

ro0zhin

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدااااااببین چه بی قرارم.....
خدااااادیگه چاره ندارم......
خداااااابرس بدادم....
...:cry:
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]خداوندا نمی دانم
در این دنیای وانفسا
كدامین تكیه گه را تكیه گاه خویشتن سازم
نمیدانم
[/FONT][FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]
نمی دانم خداوندا.
در این وادی كه عالم سر خوش است و دلخوش است و جای خوش دارد.
كدامین حالت و حال و دل عالم نصیب خویشتن سازم
نمی دانم خداوندا
به جان لاله های پاك و والایت نمی دانم

دگر سیرم خداوندا.
دگر گیجم خداوندا
خداوندا تو راهم ده.
پناهم ده .
امیدم ده خداوندا .

كه دیگر نا امیدم من و میدانم كه نومیدی ز درگاهت گناهی بس ستمبار است
و لیكن من نمیدانم
دگر پایان پایانم.
همیشه بغض پنهانی گلویم را حسابی در نظر دارد
و می دانم كه آخر بغض پنهانم مرا بی جان و تن سازد.

چرا پنهان كنم در دل؟
چرا با كس نمی گویم؟
چرا با من نمی گویند یاران رمز رهگشایی را؟

همه یاران به فكر خویش و در خویشند.
گهی پشت و گهی پیشند
ولی در انزوای این دل تنها .
چرا یاری ندارم من كه دردم را فرو ریزد

دگر هنگامه ی تركیدن این درد پنهان است
خداوندا نمی دانم
نمی دانم
و نتوانم به كــس گویم
فقط می سوزم و می سازم و با درد پنهانی بسی من خون دل دارم.

دلی بی آب و گل دارم
به پو چی ها رسیدم من
به بی دردی رسیدم من
به این دوران نامردی رسیدم من
نمیدانم
نمی گویم
نمی جویم نمی پرسم
نمی گویند
نمی جوند
جوابی را نمی دانم
سوالی را نمی پرسند و از غمها نمی گویند

چرا من غرق در هیچم؟
چرا بیگانه از خویشم؟
خداوندا رهایی ده
كلام آشنایی ده
خدایا آشنایم ده
خداوندا پناهم ده
امیدم ده

خدایا یا بتركان این غم دل را
و یا در هم شكن این سد راهم را
كه دیگر خسته از خویشم
كه دیگر بی پس و پیشم

فقط از ترس تنهایی
هر از گاهی چو درویشم
و صوتی زیر لب دارم
وبا خود می كنم نجوای پنهانی
كه شاید گیرم آرامش
ولی آن هم علاجی نیست
و درمانم فقط درمان بی دردیست
و آن هم دست پاك ذات پاكت را نیازی جاودانش هست
[/FONT]
خداوندا تو می دانی چه کردم من
تو می دانی با من چه کردن
تو می دانی چه زجری می کشم از زندگی
از این نفسهای بندگی

بگیر این جان بی ارزش را
رهایم کن
رهایم کن
..
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
بیا بنگر که من چون ذورقی تنها
در این دریای وحشت زا
به دنبال تو می گردم
که تا در این شب ظلمت
پناه وآتشی یابم
بیا بر من بیفشان نور
که از هرم وجود تو
تمام هستی من پر شد از روشنایی ها
خداوندا دلم آئینه دار عشق تو گشته
خدا وندا دلم تنگ است
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
تاکی به تمنای وصال تو یگانه


اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه


خواهد به سر آید، شب هجران تو یانه؟


ای تیر غمت را دل عشاق نشانه



جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه



رفتم به در صومعهٔ عابد و زاهد


دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد


در میکده رهبانم و در صومعه عابد


گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد



یعنی که تو را می‌طلبم خانه به خانه



روزی که برفتند حریفان پی هر کار


زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار


من یار طلب کردم و او جلوه‌گه یار


حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار



او خانه همی جوید و من صاحب خانه



هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو


هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو


در میکده و دیر که جانانه تویی تو


مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو



مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه



بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید


پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید


عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید


یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید



دیوانه منم من که روم خانه به خانه



عاقل به قوانین خرد راه تو پوید


دیوانه برون از همه آیین تو جوید


تا غنچهٔ بشکفتهٔ این باغ که بوید


هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید



بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه



بیچاره بهائی که دلش زار غم توست


هر چند که عاصی است ز خیل خدم توست


امید وی از عاطفت دم به دم توست


تقصیر خیالی به امید کرم توست



یعنی که گنه را به از این نیست بهانه
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد
تنه ای بر در این خانه ی تنها زد و رفت
دل تنگش سر گل چیدن ازین باغ نداشت
قدمی چند به آهنگ تماشازد و رفت
دل خورشیدی اش از ظلمت ما گشت ملول
چون شفق بال به بام شب یلدا زد ورفت
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه شيخ مي‌دهدم توبه ونه پيرمغان مي ‌
زبس كه توبه نمودم زبس كه توبه شكستم


هرچند امید هست!!!که:


دلت را خانه ما کن، مصفا کردنش با من
به ما درد دل انشا کن ،مداوا کردنش با من

اگر گم کرده ای ای دل کلید استجابت را
بیا یک لحظه با ما باش، پیدا کردنش با من

بیفشان قطره ای اشکی که من هستم خریدارش
بیاور قطره ای اخلاص ،دریا کردنش با من

اگر درها به رویت بسته شد دل بر مکن بازآی
در این خانه دق الباب کن، وا کردنش با من

به من گو حاجت خود را اجابت می کنم آن را
طلب کن آنچه می خواهی، مهیا کردنش با من

چو خوردی روزی امروز ما را شکر نعمت کن
غم فردا مخور، تامین فردا کردنش با من

به قرآن آیه رحمت فراوان است ای انسان
بخوان این آیه ها، تفسیرو معنا کردنش با من

بیا قبل از وقوع مرگ روشن کن حسابت را
بیاور نیک و بد را ،جمع و منها کردنش با من

اگر عمری گنه کردی مشو نومید از رحمت
تو توبه نامه را بنویس ،امضا کردنش با من

 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاش:
به طـــــواف کعبه رفتم به حــــــرم رهم ندادند
که برون در چـــــه کردی که درون خـــــانه آیی
به قــــــمارخــــــانه رفــتـم، همـه پاکـباز دیدم
چو به صــــــومــــعه رسیـدم همه زاهد ریایی
در دیـــر مــی‌زدم من، که یـکـــی ز در در آمد
که: درآ، درآ، عراقی! که تو خاص از آن مـایی
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
یا رب! ار نگذری از جرم و گناهم چه کنم؟


ندهی گر به در خویش پناهم چه کنم؟

گر برانی و نخوانی و کنی نومیدم

به که روی آرم و حاجت زکه خواهم،چه کنم؟

گر ببخشی گنهم،شرم، مرا آب کند


ورنبخشی تو ، بدین روی سیاهم چه کنم؟

نتوانم کنم انکار گنه، یک ز هزار

که تو بودی به همه حال، گواهم چه کنم؟


بار الها!کرمی،مرحمتی،امدادی


کاروان رفته و من مانده به راهم چه کنم؟


دوش می گفت شفق بار خدایا کرمی

که من آشفته دل و نامه سیاهم چه کنم؟
 

Similar threads

بالا