تنها تو اولین قدم را بردار

meysam480

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
در زندگی همه آدمها دقایق لجوجی هستند که تو هر چه اصرارشان کنی بگذارند و بگذرند ، باز میخکوب بر شانه خستگیهای تو می نشینند .
دقایقی که نه می شود خندید و نه حتی بغض های سنگین را راهی کرد
. هرچه فکر می کنی نمی فهمی چه باید کرد و هیچ کس هم کلامی به تو نمی گوید ، تو تنها می شوی و باز کسی چیزی نمیگوید .
دنیایت آنقدر تنگ می شود که حتی نفسهایت در آن جا نمی گیرد . خستگی امان صبرت را می گیرد
. قلبت خالیست ، ذهنت پر . قلبت پر ضربان و ذهنت مغشوش . دلت هوای آرامش مرگ را می کند اما قلب هنوز مامور حیات توست ...
تو در به در ، به دنبال معجزه می گردی اما راستش را بخواهی هیچ کس جز تو برای تو معجزه نخواهد کرد و تو اینگونه اعجاز کن :
(( در اوج خستگی این لحظه ها ، لبهایت را مجبور کن برایت بخندند و قلبت را راضی کن که دوست بدارد و
به چشمانت بگو اگر نمی بایست گریست ، خدا مجرای اشک را نمی آفرید . دست و پایت را از چسبناکی این لحظهای آهسته رهاکن .
بی شک کسی در وچود تو زمزمه می کند ، حوصله اش نیست بخواب ... اما تو به نشانه ی زندگی چشمانت را باز کن ، دریچه های
قلبت را بگشا ... قدمهایت که به رفتن مایل شوند دیگر هیچ چیزی سخت نیست ، تنها تو اولین قدم را بردار ...


 

Similar threads

بالا