siyavash51
عضو جدید
سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم
رنگ رخساره خبر میدهد از راز نهانم
گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم
باز گویم که عیان است چه حاجت به بیانم
هیچم از دنیی و عقبی نبود گوشه خاطر
که به دیدار تو شوق است و فراغ از دو جهانم **
گر چنان است که روزی من مسکین گدا را
بر در غیر ببینی ز در خویش مرانم
من در اندیشه آنم که روان بر تو فشانم
نه در اندیشه که خود را ز کمندت برهانم
گر تو شیرین زمانی نظری باز به من کن
که به دیوانگی از عشق تو فرهاد زمانم
نه مرا طاقت غربت، نه تو را خاطر قربت
دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندانم
من همان روز بگفتم که طریق تو گرفتم
که به جانان نرسم تا نرسد کار به جانم
درم از دیده چکان است به یاد لب لعلت
نگهی باز به من کن که بسی در بچکانم
سخن از نیمه بریدم که نگه کردم و دیدم
که به پایان رسدم عمر و به پایان نرسانم **
** این ابیات در آواز نیامده است.
شعر: سعدي
خواننده: استاد شجريان با همخواني همايون در دستگاه ماهور
البوم: سخن عشق
به شما و خوش پسندی تان فرخباد می گویم که از سعدی و از خسروآواز ایران یاد کردید و من نیز برآن می افزایم و از کرده ی خویش می پوزم ...
این غزل زیبا را جناب دکتر محمد سریر نیز در دستان گاه ماهور برای صدای پرحجم و گیرای محمد نوری ساز کرده که چند بیت آغازین را با همراهی سه تار ، گرم و نرمینه ترنم می کند و در پی ، ارکستر سمفونیک صدای محمد نوری را به آسمان می رسانند ... کاست جاودانه با عشق ...
این غزل زیبا را جناب دکتر محمد سریر نیز در دستان گاه ماهور برای صدای پرحجم و گیرای محمد نوری ساز کرده که چند بیت آغازین را با همراهی سه تار ، گرم و نرمینه ترنم می کند و در پی ، ارکستر سمفونیک صدای محمد نوری را به آسمان می رسانند ... کاست جاودانه با عشق ...