تا حالا شده توی شرایطی که شدیدا به کمک خدا نیاز داری اونو نزدیکتر از همیشه کنار خودت احساس کنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
انگار که روبروت نشسته و منتظره ببینه بندش ازش چی میخواد
حستو بگو...
بگو که اون لحظه چه حس قشنگی داشتی...
بزارید اولشو خودم شروع کنم
من چند شب پیش نیمه ی شب خدارو درست کنار خودم توی اتاق خودم نزدیکتر از همیشه حس کردم ازش کمک خواستم و چقدر قشنگ با قرآنش کمکم کرد.
داستان اون شب حتی برای خودمم باورش سخته...
واقعا راسته که میگن اگه چیزی رو از ته دلت از خدا بخوای بهت میده و من ازش کمک خواستم و خدا هم کمکم کرد
چند ساله پیش هم همین تجربرو داشتم اصلا فکرشو نمیکردم که دوباره واسم تکرار شه
آره خیلی حس کردم کنارمه
خیلی وقتام حس کردم منو به خاطر کارم گذاشته کنار
ولی میدونم اشتباه فکر میکردم
یه روزی از خدا یه چیزی میخواستم که بهم نمیداد ولی یه چیزی تو اعماق دلم میگفت در آینده درست میشه
و حالا......
یاکاموز خیلی قشنگ میگی خیلی قشنگ
خدا اونقدر به ما نزدیکه که وقتی فکرشو می کنم یه ذره می ترسم که نکنه اشتباهی کرده باشم خدا دیگه دوستم نداشته باشه ولی بعدش می گم اگه دوستمون نداشت اینقدر به ما نزدیگ نبود ...
اره خیلی وقتها احساسش کردم .یه کاری کردم که فکر میکردم دیگه خدارو مثل قبل ندارم اما خدا خیلی مهربونتر از فکر من بود.الا بذکرا.. تطمئن القلوب رو امتحان کنین.
يادش بخير...
تابستون پارسال مکه بودم... همه مي گفتن اونجا خدا نزديکتره و بيشتره... من هم با اين ذهنيت رفته بودم اونجا.
ولي ديدم واقعا واقعا اينطوري نيست.
من مواقعي بوده که خدا رو توي اتاقم حس کردم و ميدونستم انگار روبه روم نشسته و به حرفام گوش ميده...
خدا جايي که دل بنده هاش باشه.خدا در روح من دميده پس هميشه توي وجودمه...
خدايا دوستت دارم و به خاطر همه چي ازت ممنونم...
بزارید اولشو خودم شروع کنم
من چند شب پیش نیمه ی شب خدارو درست کنار خودم توی اتاق خودم نزدیکتر از همیشه حس کردم ازش کمک خواستم و چقدر قشنگ با قرآنش کمکم کرد.
داستان اون شب حتی برای خودمم باورش سخته...
واقعا راسته که میگن اگه چیزی رو از ته دلت از خدا بخوای بهت میده و من ازش کمک خواستم و خدا هم کمکم کرد
چند ساله پیش هم همین تجربرو داشتم اصلا فکرشو نمیکردم که دوباره واسم تکرار شه
از همتون ممنونم که به این تاپیک هم سری زدین
تو حرفای تک تکتون میشه یه دنیا قشنگی رو دید.
ندا جون راست میگی آدم تا چند وقت گیجه اصلا نمی تونه باور کنه که چی واسش پیش اومده
تو حسرت تکرار دوباره ی اون لحظه ها هستم