.
.
.
![]()
تصور نكنید كه من با زندگی به سبك و سیاق متظاهران به روشنفكری نا آشنا هستم، خیر من از یک راه طی شده با شما حرف میزنم .من هم سالهای سال در یكی از دانشكدههای هنری درس خواندهام، به شبهای شعر و گالری های نقاشی رفته ام.موسیقی کلاسیک گوش داده ام. ساعتها از وقتم را به مباحثات بیهوده درباره چیزهایی كه نمیدانستم گذراندهام.
من هم سالها با جلوه فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیستهام.
ریش پروفسوری و سبیل نیچهای گذاشتهام و كتاب «انسان تك ساختی» هربرت ماركوز را -بیآنكه آن زمان خوانده باشماش- طوری دست گرفتهام كه دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند:«عجب فلانی چه كتاب هایی میخواند، معلوم است كه خیلی میفهمد.»... اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی كشانده است كه ناچارشدهام رودربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران كنار بگذارم و عمیقاً بپذیرم كه«تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین «دانایی» نمیشود، و حتی از این بالاتر دانایی نیز با «تحصیل فلسفه» حاصل نمیآید.
باید در جست و جوی حقیقت بود و این متاعی است كه هركس براستی طالبش باشد، آن را خواهد یافت، و در نزد خویش نیز خواهد یافت.
.
.
.
.
![]()
این قسمتش واقعا زیبا بود...
ببینید آوینی از خودش چه ساخت؟!!
از نیچه و... چه و چه و چه...رسید به جایی که کتاب اسلامیت و جمهوریتو نوشت!!
الحق که آوینی خود را کنار زده بود و هرچه که بود خدا بود!!
هر وقت قلمشو میخونم و روایت فتحو میبینم همه ی حسم اینه که قلم آوینی در دست خودش است ولی به اختیار خودش نیست!!
باید کتاباشو بخونیم(اول از همه با خودمم)...آوینی فقط یه راوی نبود روشنفکری بود که خودشو از جرگه روشنفکران غرب زده جدا کرده بود...
پیش بینی های آوینی در 20 سال پیش همه در حال محقق شدنه...
آوینی انقدر جلوتر از زمان حرکت میکرد که من یقین دارم روشنفکران غرب زده تا سالها بعد هم نمیتوانند به کمال آوینی حتی نزدیک شوند!!
(یه تاپیک داشتیم واسه شهید آوینی کاش اینم اونجا میذاشتید که همه ی مطالب متمرکز بشن

آخرین ویرایش: