ايران پيروزي بزرگ ارتش ايران در ديشيا، و تصرف روماني و مولدوا تا اوكراين
Darius the Greatژوئيه سال 513 پيش از ميلاد، و طبق محاسبات تقويمي مورخان اروپايي؛ 13 ژوئيه ( 23 تيرماه و روزي چون امروز) ارتش ايران نيروهاي كنفدراسيون گتائه Getae را در كنار دانوب جنوبي، منطقه داكيه Daci =Dacia (تلفظ انگليسي: دي شيا = روماني امروز) شكست داد و سراسر بالكان شرقي را ضميمه قلمرو ايران ساخت (بالكان به معناي رشته كوههاي جنگلي، منطقه اي است كوهستاني شبه جزيره شكل در جنوب شرقي اروپا، از درياي آدرياتيك تا درياي سياه).
به فرمان داريوش بزرگ، ارتش ايران به فرماندهي سپهبد بغابيش (بغابيشه) براي سركوب سيتي ها از درياي مرمره گذشته و پاي به اروپا نهاده بود. حاكمان محلي براي ايستادگي در برابر نيروهاي ايران كه مركب از هشتاد هزار تن بودند كنفدراسيون «گتائه» را تشكيل داده بودند كه پس از چند روز نبرد، 13 ژوئيه شكست خوردند و روماني و مولداوي (مولدواي امروز) تا اوكراين از آن ايران شد. داريوش اين پيروزي، و دليل لشكركشي به اروپا را در كتيبه اي شرح داده و مناطق متصرفه را نام برده است.
هرودوت در كتاب چهارم و عمدتا در صفحه 93 اين كتاب به شرح جنگ دي شيا (داكيه) پرداخته و استرابو منطقه مفتوحه ايران در پيروزي داكيه را «دائويDaoi» ناميده است - منطقه اي كه رومي ها آن را در جنگهاي سال 101 تا 106 ميلادي تصرف و سپس «رومانيا» خوانده شده است. مورخان اروپايي نبرد ژوئيه 513 پيش از ميلاد در داكيه را از بزرگترين رويدادهاي دنياي باستان و نخستين پيشروي نظامي بزرگ و عميق شرق (آسيا) در غرب (اروپا) بشمار آورده اند.
داريوش بزرگ دو سال پيش از جنگ «دي شيا (روماني)»، در سال 515 پيش از ميلاد كار ساختن تخت جمشيد را آغاز كرده بود. روزی که تبریز برای دومین بار به دست عثمانی افتاد
سلطان سليماننيروهاي سلطان سليمان عثماني درجريان لشكركشي دوم این امپراتوری به ايران، 13 جولای 1534 شهر تبريز را تصرف كردند و سپس متوجه شروان، سلطانيه و حتي گيلان شدند. عثماني ها با استفاده از درگيري داخلی شاه طهماسب صفوي، ضدیت سران ایلات تُرک تشکیل دهنده نیروی قزلباش با یکدیگر و دشواري هايي كه با برادرانش داشت و نیز درگیری دولت صفویان با ازبکان در شمال شرق ایران، پاي به ايران گذارده بودند. اختلاف سران ایلات با یکدیگر به حدی بود که شاه طهماسب نتوانست بیش از ده هزار (و به قولی هفت هزار) نیرو فراهم سازد که این شمار نیرو هم از صوفیان بودند. حال آنکه عثمانی ها با دویست هزار نظامی و سیصد توپ به ایران تعرض کرده بودند. اين عمليات 20 سال پس از جنگ چالدران روي داد كه ضمن آن لشکرکشي هم تبريز موقتا به دست عثماني ها افتاده بود كه در آن زمان اشغالگران بر اثر مقاومت مسلحانه مردم محل و حملات چريکي و مقاومت منفي به ستوه آمدند و طولي نکشيد که بازگشتند. سلطان سليمان ضمن تصرف مناطق غربي ايران، 31 دسامبر 1534 بغداد را که در قلمرو ايران بود متصرف شد. شاه طهماسب پس از افتادن تبريز به دست عثماني ها، پايتخت را از آن شهر به قزوين منتقل ساخت.
علت شکست ايران در نبرد چالدران، نداشتن اسلحه نوين (توپ و تفنگ) بود. سران صفويه در آن زمان بکار بردن توپ و تفنگ و کشتن افراد (حتي دشمن) را از راه دور خلاف آيين جوانمردي مي پنداشتند و با اين تفکر شمشير بلند هم حمل نمي کردند که بعدا و عمدتا از زمان شاه عباس اين رسم به دور انداخته شد، ايران داراي يک ارتش ملي و اين ارتش مجهز به اسلحه آتشين شد.
سلطان سليمان پسر سلطان سليم بسال 1494 متولد و در سال 1566 درگذشت. وي که 21 سپتامبر 1520 بر جاي پدر نشسته بود يک سال بعد از آغاز سلطنت، بلگراد را تصرف کرده بود. وي به خاطر ايجاد يک قوه قضايي تازه، دادگاههاي متعدد و تدوين آيين دادرسي و کيفر، به سليمان قانوني معروف شده است. ریشه مسائل، از افتادن امپراتوری ایران به دست عرب تا به امروز 22 تیرماه 1344 (13 جولای 1965) دانشگاه تهران تاریخ دو جلدی «زندگی شاه عباس اول» تالیف استاد نصراله فلسفی را به توزیع داد و کتاب درسی شد. فلسفی با این تالیف، تاریخنگاری را در ایران وارد عصر تازه ای کرد ـ عصر بیان حقایق به صورتی عریان، بدون تکلّف و پرده پوشی. وی در مقدمه این تالیف علل اضمحلال امپراتوری ایران را در قرن هفتم میلادی ـ پس از 13 قرن ابرقدرت بودن و برخورداری از یک مدنیّت و فرهنگ غنی بیان داشته و آن را به حساب تضعیف منش، کردار و پندار خوب ایرانی، تن آسان شدن ایرانیان و فرسوده شدن ارتش به سبب جنگهای غیر ضروری گذارده که نتوانست در برابر شماری کم [عرب] صحرانشینان جنوب غربی ولی بییاک و ازجان گذشته ایستادگی کند. وی نوشته است که پس از گذشت چند دهه از آن رویداد، ایرانیان بیدارشدند و دوران مبارزه برای احیاء حاکمیت ملی، آزادی و استقلال آغاز شد که قهرمانی ترین فصل تاریخ جهان [بشر] را تشکیل می دهد. حکومت خلفای اموی و عباسی بودند که درهای ایران را به روی صحرانشینان شمال شرقی (ایلات تُرک) گشودند و از مردان آنان برای سپاهیگری و فرمانبری استفاده می کردند. این سپاهیان تُرک بعدا ژنرال، حکمران ایالات و بر ایران مسلط شدند و بعدا با چند اشتباه، چنگیزیان [مغولان] را به ایران کشاندند که اینان در مسیر خود جز کشتار و تخریب چیزی برجای نگذاردند و بعدا در طول حکومت؛ فساد اداری، تملق و چاپلوسی، سعایت و .... سپس قدرت به دست طایفه ای از مغولان به اسم تیموریان افتاد که از کله مقتولین ایرانی در اصفهان مناره ساختند. ایرانیان که از خونریزیها و سفّاکی های چنگیزیان و تیموریان و ... به جان آمده بودند حکومت صوفیان [درویش ها] به رهبری شاه اسماعیل که وحدت ملی را برپایه آمیختن سیاست و مذهب قرارداده بود به امید بازگشت به دوران صداقت و اخلاقیات ـ با رضا و رغبت پذیرفتند. ولی، پس از شاه اسماعیل، مقامات وقت که قبلا تارک جاه و جلال دنیوی [عارف] شده بودند دنیاگرا شدند و دل به جاه و مقام بستند و بی رحمی، قتل، جنایت و فساد اداری ازسرگرفته شد و ... ـ درست بمانند عهد مغولان. شاه اسماعیل که خودرا از نسل امام موسی کاظم و امام حسین می دانست و شیعه اثنی عشری را مذهب رسمی [دولتی] ایران اعلام کرده بود با این کار، دشمنی سلطان عثمانی مدعی خلافت مسلمین (سنیّان) را برانگیخته بود و این دشمنی جنگهای بسیار به دنبال داشت و بیش از سه قرن طول کشید.
نصرالله فلسفی شرح داده است که مقامات وقت برسر حفظ منافع روزافزون خود حتی زن شاه و مادر ولیعهد [مهد علیا خیر النساء بیگم زن سلطان محمد و مادر شاه عباس، از سادات مرعشی مازندرانی که نسب او به علی بن ابیطالب می رسید] را که در برابر آزمندیهایشان ایستادگی می کرد خفه کردند و جنازه اش را به بیابان قزوین افکندند و نگران ازمیان رفتن وحدت ملی هم نشدند زیرا که مقتوله مازندرانی بود و مازندرانی ها هوادار او و آماده خونخواهی و نبرد داخلی. مؤلف با ذکر جزئیات توطئه های شاهزادگان صفوی پس از درگذشت مرشد کامل (شاه طهماسب) و قتل یکی پس از دیگری آنان و فتنه گری های پریخان خانم دختر شاه طهماسب (که سرانجام اورا هم کشتند) خواسته است درس عبرت و هشدار دهد تا جاه طلبی ها مهار شود.
دکتر بینا استاد دیگر با پیروی از سبک نصرالله فلسفی در مقدمه تالیف خود [کتاب درسی سابق] که درباره قاجاریه است به زبانی دیگر علل بدبختی های ایران را بیان کرده و آن را نتیجه افتادن ایران به دست عرب در قرن هفتم دانسته است.
اصحاب نظر در تفسیر اسلامی شدن انقلاب سال 1357 (1978 ـ 1979میلادی) ایران گفته اند که در انقلاب، گروههای متعدد شرکت داشتند که از نوامبر 1978 اکثریت ایرانیان که از ظهور مادیگری و گسترش شکاف میان فقیر و غنی در جامعه خود، پس از افزایش درآمد نفت [از سال 1973] ناخرسند بودند راه نجات ایران را بازگشت به اخلاقیات و عدالت تشخیص و به رهبران مذهبی و مذهبیون روی آوردند زیراکه در دوران دبیرستان در دروس تعلیمات دینی، اخلاقیات اسلامی را [که جواد باهنر ـ از نخست وزیران پس از انقلاب ـ از مؤلفان کتب درسی تعلیمات دینی مدارس متوسطه زمان شاه بود] خوانده و رعایت آنهارا خواستار بودند، ولی در عمل و مخصوصا پس از پایان جنگ عراق با ایران چنین نشد و ایرانیان هنوز تا استقرار اخلاقیات و عدالت فاصله دارند و در جریان اعتراض های میلیونی ژوئن 2009، آن خواست قدیمی خودرا نیز منعکس ساختند. طرح مهم «طب ملي» كه پس از مدتي مدفون شد: «تندرستي و درمان رايگان حق مردم است»
دکتر سامي
بيست و سوم تير ماه سال 1358 (13 ژوئيه 1979 و پنج ماه پس از انقلاب) دكتر سامي وزير بهداري دولت انقلاب (حكومت موقت مهدي بازرگان) طرح «طب ملي» را در اجتماع مديران بهداري هاي سراسر كشور كه در شهر مشهد برگزار شده بود اعلام داشت كه به موجب آن هزينه دكتر، دارو و درمان همه ايرانيان از سوي دولت تامين و تاسيس بيمارستان غير دولتي غير قانوني مي شد.
اين طرح، مراجعه داوطلبانه مردم به مطب خصوصي پزشكان را در ساعات غير اداري منع نمي كرد.
در مقدمه طرح آمده بود كه «تندرستي و درمان رايگان حق مردم است».
دكتر سامي گفته بود كه طرح طب ملي تا يك ماه به مراجع ذيربط جهت تصويب داده نخواهد شد و در اين مدت، هركس مي تواند نظرات خود را به دفتر وي و يا ادارات بهداري و نيز روزنامه ها بفرستد. در پايان ماه «طرح» برپايه نظرات اصلاح و براي تصويب به مراجع ذيصلاح داده خواهد شد. بحث از ملي شدن درمان تا شهريور 1359 ادامه داشت که حمله نظامي عراق به ايران و جنگ هشت ساله متعاقب آن، اين طرح را بمانند ساير طرحهاي مفيد که از شعارها و برنامه هاي انقلاب سال 1357 بود متوقف ساخت.
مرور زمان نشان داد كه پس از جنگ هم از اجراي طرح «طب ملي» ديگر خبري نشد و امر درمان در ايران بيش از گذشته به سوي پولي شدن گام برداشته و حتي در بيمارستانهاي دولتي باقي مانده از دوران نظام سابق هم از بيماران و مراجعين وجه بيشتري دريافت مي شود و به نظر مي رسد كه اين بيمارستانها به سوي مديريت غير دولتي و اصطلاحا «خود كفا شدن!» پيش مي روند.
وعده طب ملي در آمريکا در سرلوحه وعده هاي نامزدهاي حزب دمکرات اين کشور در انتخابات سال 2008 قرار گرفته است که در مناظره هاي تلويزيوني خود همان صحبت هاي سال 1979 دکتر سامي را تکرار مي کنند. كودتاي نوژه طرح براندازی جمهوری اسلامی ایران با توسل به نیروی نظامی (معروف به کودتای نوژه) 15 ماه پس از پیروزی انقلاب، 18 در تيرماه 1359 (9 جولای 1980) و چند ساعت مانده به انجام آن كشف و سركوب شد و ظرف چهار روز ـ تا 22 تيرماه بيش از سيصد تن به اتهام شركت در آن دستگير شدند كه بعدا برخي آز آنان از جمله یک سپهبد اعدام شدند.
طبق گزارش مطبوعات تهران، كودتاگران براي انجام برنامه خود 60 خلبان و سي هواپيما آماده كرده بودند ولی بیشتر خلبانان پیش از رسیدن به پایگاه دستگیرشدند. آنان بعدا بشرط شرکت در جنگ با عراق از مجازات معاف شدند. طرح كودتا، در شب پيش انجام برملا شده بود. نظامیان و کماندوهایی که برای شرکت در برنامه کودتا با خودروهای معمولی از تهران عازم پایگاه نوژه (شاهرخی) همدان شده بودند نرسیده به پایگاه دستگیر شده بودند. اسنادی که بعدا انتشار یافت نشان داد که چند ژنرال نظام سابق که عمدتا در خارج از کشور بودند، شاپور بختیار، دولت عراق و مقامات چند کشور دیگر در برنامه ریزی کودتا شرکت کرده بودند. هزینه مالی این کودتارا عمدتا بختیار با گرفتن پول از این فرد و آن دولت تامین کرده بود. دریادار مدنی به کودتاگران گفته بود که با بمباران چند نقطه در تهران نمی توانند به هدف برسند. وی گوشزد کرده بود: صدام حسین که از این برنامه [کودتا] حمایت می کند برای خوزستان نقشه کشیده و منتظر تضعیف بازهم بیشتر ارتش است و باطنا نمی خواهد یک جناح نیرومند [ملی گرا] در ایران روی کارآید زیرا که ارتش دوباره به همان صورت سابق درآید. اسرائیلی ها هم هدف های دیگری دارند و دولت واشنگتن در این شرایط کمک عملی (نظامی) نخواهد کرد. نباید کاری کرد که ایران ویران و یا تجزیه شود، همان آرزو و انتظاری که صدام دارد.

به فرمان داريوش بزرگ، ارتش ايران به فرماندهي سپهبد بغابيش (بغابيشه) براي سركوب سيتي ها از درياي مرمره گذشته و پاي به اروپا نهاده بود. حاكمان محلي براي ايستادگي در برابر نيروهاي ايران كه مركب از هشتاد هزار تن بودند كنفدراسيون «گتائه» را تشكيل داده بودند كه پس از چند روز نبرد، 13 ژوئيه شكست خوردند و روماني و مولداوي (مولدواي امروز) تا اوكراين از آن ايران شد. داريوش اين پيروزي، و دليل لشكركشي به اروپا را در كتيبه اي شرح داده و مناطق متصرفه را نام برده است.
هرودوت در كتاب چهارم و عمدتا در صفحه 93 اين كتاب به شرح جنگ دي شيا (داكيه) پرداخته و استرابو منطقه مفتوحه ايران در پيروزي داكيه را «دائويDaoi» ناميده است - منطقه اي كه رومي ها آن را در جنگهاي سال 101 تا 106 ميلادي تصرف و سپس «رومانيا» خوانده شده است. مورخان اروپايي نبرد ژوئيه 513 پيش از ميلاد در داكيه را از بزرگترين رويدادهاي دنياي باستان و نخستين پيشروي نظامي بزرگ و عميق شرق (آسيا) در غرب (اروپا) بشمار آورده اند.
داريوش بزرگ دو سال پيش از جنگ «دي شيا (روماني)»، در سال 515 پيش از ميلاد كار ساختن تخت جمشيد را آغاز كرده بود. روزی که تبریز برای دومین بار به دست عثمانی افتاد

علت شکست ايران در نبرد چالدران، نداشتن اسلحه نوين (توپ و تفنگ) بود. سران صفويه در آن زمان بکار بردن توپ و تفنگ و کشتن افراد (حتي دشمن) را از راه دور خلاف آيين جوانمردي مي پنداشتند و با اين تفکر شمشير بلند هم حمل نمي کردند که بعدا و عمدتا از زمان شاه عباس اين رسم به دور انداخته شد، ايران داراي يک ارتش ملي و اين ارتش مجهز به اسلحه آتشين شد.
سلطان سليمان پسر سلطان سليم بسال 1494 متولد و در سال 1566 درگذشت. وي که 21 سپتامبر 1520 بر جاي پدر نشسته بود يک سال بعد از آغاز سلطنت، بلگراد را تصرف کرده بود. وي به خاطر ايجاد يک قوه قضايي تازه، دادگاههاي متعدد و تدوين آيين دادرسي و کيفر، به سليمان قانوني معروف شده است. ریشه مسائل، از افتادن امپراتوری ایران به دست عرب تا به امروز 22 تیرماه 1344 (13 جولای 1965) دانشگاه تهران تاریخ دو جلدی «زندگی شاه عباس اول» تالیف استاد نصراله فلسفی را به توزیع داد و کتاب درسی شد. فلسفی با این تالیف، تاریخنگاری را در ایران وارد عصر تازه ای کرد ـ عصر بیان حقایق به صورتی عریان، بدون تکلّف و پرده پوشی. وی در مقدمه این تالیف علل اضمحلال امپراتوری ایران را در قرن هفتم میلادی ـ پس از 13 قرن ابرقدرت بودن و برخورداری از یک مدنیّت و فرهنگ غنی بیان داشته و آن را به حساب تضعیف منش، کردار و پندار خوب ایرانی، تن آسان شدن ایرانیان و فرسوده شدن ارتش به سبب جنگهای غیر ضروری گذارده که نتوانست در برابر شماری کم [عرب] صحرانشینان جنوب غربی ولی بییاک و ازجان گذشته ایستادگی کند. وی نوشته است که پس از گذشت چند دهه از آن رویداد، ایرانیان بیدارشدند و دوران مبارزه برای احیاء حاکمیت ملی، آزادی و استقلال آغاز شد که قهرمانی ترین فصل تاریخ جهان [بشر] را تشکیل می دهد. حکومت خلفای اموی و عباسی بودند که درهای ایران را به روی صحرانشینان شمال شرقی (ایلات تُرک) گشودند و از مردان آنان برای سپاهیگری و فرمانبری استفاده می کردند. این سپاهیان تُرک بعدا ژنرال، حکمران ایالات و بر ایران مسلط شدند و بعدا با چند اشتباه، چنگیزیان [مغولان] را به ایران کشاندند که اینان در مسیر خود جز کشتار و تخریب چیزی برجای نگذاردند و بعدا در طول حکومت؛ فساد اداری، تملق و چاپلوسی، سعایت و .... سپس قدرت به دست طایفه ای از مغولان به اسم تیموریان افتاد که از کله مقتولین ایرانی در اصفهان مناره ساختند. ایرانیان که از خونریزیها و سفّاکی های چنگیزیان و تیموریان و ... به جان آمده بودند حکومت صوفیان [درویش ها] به رهبری شاه اسماعیل که وحدت ملی را برپایه آمیختن سیاست و مذهب قرارداده بود به امید بازگشت به دوران صداقت و اخلاقیات ـ با رضا و رغبت پذیرفتند. ولی، پس از شاه اسماعیل، مقامات وقت که قبلا تارک جاه و جلال دنیوی [عارف] شده بودند دنیاگرا شدند و دل به جاه و مقام بستند و بی رحمی، قتل، جنایت و فساد اداری ازسرگرفته شد و ... ـ درست بمانند عهد مغولان. شاه اسماعیل که خودرا از نسل امام موسی کاظم و امام حسین می دانست و شیعه اثنی عشری را مذهب رسمی [دولتی] ایران اعلام کرده بود با این کار، دشمنی سلطان عثمانی مدعی خلافت مسلمین (سنیّان) را برانگیخته بود و این دشمنی جنگهای بسیار به دنبال داشت و بیش از سه قرن طول کشید.
نصرالله فلسفی شرح داده است که مقامات وقت برسر حفظ منافع روزافزون خود حتی زن شاه و مادر ولیعهد [مهد علیا خیر النساء بیگم زن سلطان محمد و مادر شاه عباس، از سادات مرعشی مازندرانی که نسب او به علی بن ابیطالب می رسید] را که در برابر آزمندیهایشان ایستادگی می کرد خفه کردند و جنازه اش را به بیابان قزوین افکندند و نگران ازمیان رفتن وحدت ملی هم نشدند زیرا که مقتوله مازندرانی بود و مازندرانی ها هوادار او و آماده خونخواهی و نبرد داخلی. مؤلف با ذکر جزئیات توطئه های شاهزادگان صفوی پس از درگذشت مرشد کامل (شاه طهماسب) و قتل یکی پس از دیگری آنان و فتنه گری های پریخان خانم دختر شاه طهماسب (که سرانجام اورا هم کشتند) خواسته است درس عبرت و هشدار دهد تا جاه طلبی ها مهار شود.
دکتر بینا استاد دیگر با پیروی از سبک نصرالله فلسفی در مقدمه تالیف خود [کتاب درسی سابق] که درباره قاجاریه است به زبانی دیگر علل بدبختی های ایران را بیان کرده و آن را نتیجه افتادن ایران به دست عرب در قرن هفتم دانسته است.
اصحاب نظر در تفسیر اسلامی شدن انقلاب سال 1357 (1978 ـ 1979میلادی) ایران گفته اند که در انقلاب، گروههای متعدد شرکت داشتند که از نوامبر 1978 اکثریت ایرانیان که از ظهور مادیگری و گسترش شکاف میان فقیر و غنی در جامعه خود، پس از افزایش درآمد نفت [از سال 1973] ناخرسند بودند راه نجات ایران را بازگشت به اخلاقیات و عدالت تشخیص و به رهبران مذهبی و مذهبیون روی آوردند زیراکه در دوران دبیرستان در دروس تعلیمات دینی، اخلاقیات اسلامی را [که جواد باهنر ـ از نخست وزیران پس از انقلاب ـ از مؤلفان کتب درسی تعلیمات دینی مدارس متوسطه زمان شاه بود] خوانده و رعایت آنهارا خواستار بودند، ولی در عمل و مخصوصا پس از پایان جنگ عراق با ایران چنین نشد و ایرانیان هنوز تا استقرار اخلاقیات و عدالت فاصله دارند و در جریان اعتراض های میلیونی ژوئن 2009، آن خواست قدیمی خودرا نیز منعکس ساختند. طرح مهم «طب ملي» كه پس از مدتي مدفون شد: «تندرستي و درمان رايگان حق مردم است»

بيست و سوم تير ماه سال 1358 (13 ژوئيه 1979 و پنج ماه پس از انقلاب) دكتر سامي وزير بهداري دولت انقلاب (حكومت موقت مهدي بازرگان) طرح «طب ملي» را در اجتماع مديران بهداري هاي سراسر كشور كه در شهر مشهد برگزار شده بود اعلام داشت كه به موجب آن هزينه دكتر، دارو و درمان همه ايرانيان از سوي دولت تامين و تاسيس بيمارستان غير دولتي غير قانوني مي شد.
اين طرح، مراجعه داوطلبانه مردم به مطب خصوصي پزشكان را در ساعات غير اداري منع نمي كرد.
در مقدمه طرح آمده بود كه «تندرستي و درمان رايگان حق مردم است».
دكتر سامي گفته بود كه طرح طب ملي تا يك ماه به مراجع ذيربط جهت تصويب داده نخواهد شد و در اين مدت، هركس مي تواند نظرات خود را به دفتر وي و يا ادارات بهداري و نيز روزنامه ها بفرستد. در پايان ماه «طرح» برپايه نظرات اصلاح و براي تصويب به مراجع ذيصلاح داده خواهد شد. بحث از ملي شدن درمان تا شهريور 1359 ادامه داشت که حمله نظامي عراق به ايران و جنگ هشت ساله متعاقب آن، اين طرح را بمانند ساير طرحهاي مفيد که از شعارها و برنامه هاي انقلاب سال 1357 بود متوقف ساخت.
مرور زمان نشان داد كه پس از جنگ هم از اجراي طرح «طب ملي» ديگر خبري نشد و امر درمان در ايران بيش از گذشته به سوي پولي شدن گام برداشته و حتي در بيمارستانهاي دولتي باقي مانده از دوران نظام سابق هم از بيماران و مراجعين وجه بيشتري دريافت مي شود و به نظر مي رسد كه اين بيمارستانها به سوي مديريت غير دولتي و اصطلاحا «خود كفا شدن!» پيش مي روند.
وعده طب ملي در آمريکا در سرلوحه وعده هاي نامزدهاي حزب دمکرات اين کشور در انتخابات سال 2008 قرار گرفته است که در مناظره هاي تلويزيوني خود همان صحبت هاي سال 1979 دکتر سامي را تکرار مي کنند. كودتاي نوژه طرح براندازی جمهوری اسلامی ایران با توسل به نیروی نظامی (معروف به کودتای نوژه) 15 ماه پس از پیروزی انقلاب، 18 در تيرماه 1359 (9 جولای 1980) و چند ساعت مانده به انجام آن كشف و سركوب شد و ظرف چهار روز ـ تا 22 تيرماه بيش از سيصد تن به اتهام شركت در آن دستگير شدند كه بعدا برخي آز آنان از جمله یک سپهبد اعدام شدند.
طبق گزارش مطبوعات تهران، كودتاگران براي انجام برنامه خود 60 خلبان و سي هواپيما آماده كرده بودند ولی بیشتر خلبانان پیش از رسیدن به پایگاه دستگیرشدند. آنان بعدا بشرط شرکت در جنگ با عراق از مجازات معاف شدند. طرح كودتا، در شب پيش انجام برملا شده بود. نظامیان و کماندوهایی که برای شرکت در برنامه کودتا با خودروهای معمولی از تهران عازم پایگاه نوژه (شاهرخی) همدان شده بودند نرسیده به پایگاه دستگیر شده بودند. اسنادی که بعدا انتشار یافت نشان داد که چند ژنرال نظام سابق که عمدتا در خارج از کشور بودند، شاپور بختیار، دولت عراق و مقامات چند کشور دیگر در برنامه ریزی کودتا شرکت کرده بودند. هزینه مالی این کودتارا عمدتا بختیار با گرفتن پول از این فرد و آن دولت تامین کرده بود. دریادار مدنی به کودتاگران گفته بود که با بمباران چند نقطه در تهران نمی توانند به هدف برسند. وی گوشزد کرده بود: صدام حسین که از این برنامه [کودتا] حمایت می کند برای خوزستان نقشه کشیده و منتظر تضعیف بازهم بیشتر ارتش است و باطنا نمی خواهد یک جناح نیرومند [ملی گرا] در ایران روی کارآید زیرا که ارتش دوباره به همان صورت سابق درآید. اسرائیلی ها هم هدف های دیگری دارند و دولت واشنگتن در این شرایط کمک عملی (نظامی) نخواهد کرد. نباید کاری کرد که ایران ویران و یا تجزیه شود، همان آرزو و انتظاری که صدام دارد.