بلاست برنج
بلاست برنج
بیماری بلاست برنج Blast
علائم بيماري:
قارچ روي برگها، گره و قسمتهاي مختلف خوشه و دانه و بندرت گاهي روي غلاف برگ ايجاد لكه ميكند. لكههاي روي برگ بيضوي و در دو انتها كم و بيش نوكدار (دوكي شكل) هستند. مركز لكههاي معمولاً خاكستري يا سفيد بوده و حاشيه آنها قهوهاي يا قهوهاي قرمز ميباشد. لكهها ابتدا معمولاً كوچك بوده و بتدريج آب سوخته، سفيد رنگ و خاكستري يا بصورت نقاط آبي رنگ ميشود. لكهها در رقم حساس و در شرايط مرطوب بسرعت بزرگ شده و براي مدتي خاكستري باقي ميمانند روي رقم خيلي مقاوم لكهها قهوهاي و سر سوزني است.
Yoshii در سال 1937 براي لكههای روی برگ ، سه منطقه بنامهاي هاله، كناره و منطقه مياني مشخص نمود. هاله كه اطراف لكهها است، منطقه نفوذ ترشحات قارچ (اسيد آلفاپيكولينيك و پيريكولارين و پيريكولول) است و به رنگ زرد ميباشد. اين آنزيمها مانع تنفس گياه و سبب كاهش مقاومت سلولهاي برنج ميشوند. در منطقه نكروزه شده و كناري مواد و ديواره سلولها دژنره شده و تغيير رنگ مييابند در حالي كه در منطقه مياني سلولها كاملا تجزيه، خرد و منهدم شدهاند. نقاط مختلف خوشه احتمال آلودگي داشته و سبب پوسيدگي گردن و يا تمام جاهاي منشعب از آن ميگردد. در صورت پيشرفت بيماري دانهها پوك و سنبله به رنگ سفيد مايل به خاكستري در ميآيد.
علائم اوليه بيماري بلاست بستگي به شرايط اقليمي دارد. در نواحي معتدل كه دوران بارانهاي ريز يا بارندگي خفيف طولاني ميباشد، بلاست برگ در مرحله پنجه زدن شديد بوده و اغلب تمام بوتهها ميميرند. در نواحي گرمسيري روي گياهچهها لكههايي ايجاد ميشود كه بعد از نشاءكاري بندرت آلودگي شديد است ولي اگر محيط مناسب شود بلاست گردن رخ ميدهد. در عراق جاييكه هوا گرم و خشك باشد بلاست گره در محل بالاي سطح آب ايجاد ميشود.
عامل بيماري:
در مورد تاكسونومي و اسامي عامل بيماري به مطالعات وسيعي در مورد حل اين مسئله نياز است. دو نام براي جنس قارچ بكار رفته، به نامهاي pyricularia و Dactylaria كه در 1880 بوسيله ساكار دو گونه p.grisea (cooke) Saccardo به جاي چند گونه قارچ منتشر شد. نامهاي pyricularia grisea و Dactylaria grisea و p. oryzae و D. oryzae در مواقع مختلف بوسيله محققين بكار رفته است.Asuyama در سال 1965 مشخص نمود كه قارچ عامل بلاست روي برنج و علفهاي پنجه زن، مربوط به جنس pyricularia ميباشد. Hughes در 1958 در منابع اوليه، نام قارچ را با تلفظ piricularia تغيير داده است. نامگذاري گونه p. oryzae در 1892 به Briosi & cavara نسبت داده شده ولي در اغلب منابع به cavara نسبت ميدهند cavara گونههاي جديد ديگري مانند p. grisea را روي علفهاي رونده شرح داده است كه مولفين از لحاظ مرفولوژي، كنيديها و كنيديوفورها و ميزبان، تفاوتهايي در مورد اين دو گونه ملاحظه كردهاند.
شبه گونه p. oryzae از شبه رده قارچهاي ناقص Adelomycetes و گروه Radulous porae ميباشد. كنيديوفورهاي اين قارچ، معمولا در سطح برگ بصورت منفرد يا مجتمع از هر روزنه برگ خارج ميشود.
كنيديوفورها استوانهاي شكل و به طول 60 تا 120 ميكرومتر هستند كه در قسمت قاعده كمي ضخيم ميباشند. تعداد 2 تا 4 ديواره عرضي در طول آنها وجود دارد كه در قسمت قاعده به خوبي مشخص ميشود ولي در قسمتهاي بالايي نامشخص است.
كنيديها گلابي شكل كشيده ميباشند كه در قسمت نوك باريك هستند و در قاعده به يك پايه يا زايده كوتاهي ختم ميشوند. كنيديها سه حجرهاي و نيمه شفاف و كمي تيرهاند و اندازه آنها بسته به شرايط محيط 12-10 × 22-20 ميكرومتر ميباشد تعداد 1 تا 20 كنيدي روي هر كنيديوفور ايجاد ميشود. كنيديهاي ثانوي در انتهاي شاخههايي كه در زير محل اتصال كنيديهاي قبلي روي كنيديوفورها رشد كرده توليد ميشود. به عقيدهYaegashi فرم جنسي قارچ p.oryzae شناخته نشده ولي فرم جنسي گونه p.grisea را Hebert روي گياه Diyitaria sanguinalis crab grass (L. Scop) و محيط كشت sachs مخلوط با كاه برنج بصورت پريتسيومهايي مشاهده نمود و آن ceratos phaeria grisea Hebert اين دو گونه قارچ از لحاظ مرفولوژيكي شبيه بوده، فقط از لحاظ بيماريزايي متفاوتاند. Kato, 1977 در اثر تلقيح بين قارچ از گياه، finger millet(Eleusine coracona (L.) Gaernit يا Ragi و برنج موفق به توليد پريتسيومهايي شد كه شباهت زيادي به پريتسيومهاي c.grisea داشت. آسكها يك لايه و آسكوسپورها، دوكي شكل چهار حجرهاي هستند. نامبرده اظهار نمود، ايزولههاي قارچ از روي برنج قدرت حمله به Ragi را ندارد و عليرغم اين اختلاف در ميزبان، هر نژاد باروري خود را با تركيب ساير نژادها حفظ كرده است. تفاوت بيماريزائي در ميزبان هنوز مورد بحث است و بستر و گونل (Webster & Gunnell, 1992) اين دو گونه را مترادف دانسته و نام p.grisea را جهت بلاست برنج صحيح دانستهاند و ادعا كردهاند كه فرم جنسي هر دو يكسان ميباشد.
اين فرم جنسي به نام (T.T.Hebert) Yaegastli & udagawaMagnapor the grisea بوده كه در طبيعت يافت نشده است. اين قارچ يك Ascomycete از خانواده physosporelleaceae بوده كه آسكوسپورهاي شفاف، دوكي شكل، سه حجرهاي درآسكهاي يك لايه توليدميكنند. و هتروتاليك ميباشند. تقريبا كليه جدا شده نمونه های قارچ در مزرعه روي برنج، گامت نر بوده و قدرت باروري يكديگر را ندارد. در حاليكه بسياري از جدا شدههاي ساير علفها هرمافروديت هستند استرينهاي هرمافروديت، قادر به تلقيح قارچ روي برنج ميباشند.
تاثير مواد غذايي روي بيماري
ازت:
اثر ازت روي بيماري با شرايط خاك، اقليم و همچنين روش كاربرد كود ازته متفاوت است. شدت بيماري وقتيكه كود ازته زود اثر، مانند سولفات دو آمونيوم در يك مرحله به مقدار زياد بكار رود زياد ميشود و وقتيكه كاربرد در چند مرحله باشد، بيماري تخفيف مييابد. كودسرك و كاربرد كود سبز اغلب سبب تشديد بيماري ميشود. Kozaka , ohata در سال 1962 اشاره نمودهاند كه در ارتباط نزديكي بين رشد ميسليومها در سلولهاي اپيدرمي كه با انواع محلولهاي اسيد آمينه و آمينها تغذيه شدهاند، وجود دارد و مواد ازته ممكن است محيط غذايي مناسبي براي رشد قارچ باشد. بوتههايي كه مقدار زيادي ازت را كسب كردهاند، سلولهاي اپيدرمي آنها مقدار كمتري سيليكاته شده و مقدار آنها كاهش مييابد. Kawamura و ono در 1948 گزارش كردهاند كه قطرات شبنم روي برگهاي بوتهها، مقدار بیشتري ازت را جذب نموده و سبب جوانه زدن كنيدي و توليد اپرسوريوم ميشوند.
فسفر:
اثر كودهاي فسفره روي بيماري بلاست معمولاً زياد نيست. آزمايشهايي در ژاپن نشان داده كه فقط وقتي كه ازت به ميزان زياد مصرف شده، كاربرد كودهاي فسفره زياد نيز بيماري را تشديد مينمايد. در حاليكه مقدار فسفر كم باشد و رشد گياه را تقليل دهد يا مانع رشد آن شود، تكميل فسفات، بيماري را كاهش ميدهد ولي كاربرد بيشتر از حد آن سبب تشديد بيماري ميشود.
پتاسيم :
آزمايشات اوليه در ژاپن نشان داده كه مصرف پتاس آلودگي را تخفيف ميدهد ولي بعداً معلوم شد كه مصرف زياد آن در صورتي كه بوتهها مقدار زيادي ازت كسب كرده باشند، سبب شدت بيماري ميشود. Okamoto در 1958 در بررسيهاي خود معلوم نمود كه در خاك كم پتاس مقدار زياد پتاس بيماري را براي مدتي شدت داده ولي بعدا آنرا كاهش ميدهد. در خاكي كه از لحاظ پتاس غني باشد، بيماري هميشه با افزايش پتاس كه مقدار زيادي ازت هم به آن اضافه شده، شديد ميشود. علت اين امر را kawamura و ono در 1948 مشاهده نمودهاند كه جوانه زدن اسپورها و ايجاد ديسك و چسبنده در قطر شبنم روي گياهي كه مقدار زياد پتاس دريافت كرده، تحريك شده است.
سيليس:
بوتههاي برنجي كه سلولهاي اپيدرمي آنها، حاوي مقدار زيادي تركيبات سيليس بوده و سيليكاته شدهاند، از بيماري بلاست كمتر خسارت ميبينند و با افزايش سيليس بوته برنج مقاوم ميشود.
مبارزه زراعي:
علاوه بر كاشت ارقام مقاوم در برابر بيماري بلاست برنج، با كاربرد عمليات زراعي مناسب اين بيماري قابل كنترل است. زمان نشاء برنج تاثير مهمي در توسعه بلاست دارد. در كاشت زود در ژاپن بيماري كمتر مشاهده ميشود. در اين موقع كاشت، درجه حرارت براي جوانه زدن اسپوركم است. آزمايشاتي كه در ايستگاه تحقيقات برنج آمل صورت گرفت، نشان داد كه بيماري در كاشتهاي ديرنشاء ، شدت بيشتري دارد. گياهچههايي كه از خزانههاي خشك (upland) بدست ميآيند به بلاست حساساند. زيرا در سلولهاي اپيدرمي اين نوع گياهچهها مقدار سيليكون كمتر است.
نتايج مطالعاتي كه در هند صورت گرفته مويد آن است كه گياه برنج در سه مرحله گياهچهاي، پنجهزني و آبستني در برابر بلاست آسيبپذيري بيشتر نسبت به ساير مراحل داشته و چنانچه شرايط در اين موقع مهيا گردد بوتهها شديدا آلوده ميشوند. سوند ارامان (1927) عقيده دارد كه استعمال زياد كودهاي ازته بيماري را شديد ميكند. او در 1929 مشاهده نمود كه پتاس اثر بد كودهاي ازته را خنثي مينمايد.
نيشيكادو (Nishikado , 1927) دريافت كه كودهاي سبز بر شدت بيماري ميافزايند در حاليكه سوپر فسفات اثر مفيد دارد. كاه و باقيماندههاي برنج در مزارع آلوده را بايد سوزاند و يا شرايطي فراهم گردد كه پوسيدن قسمتهاي آلوده تسريع گردد. توماس (1938) مشاهده كرد كه بيماري بلاست در شرايط باران و هواي ابري و رطوبت نسبي زياد، خيلي شدت پيدا ميكند. نظر به اينكه بذور آلوده منبع آلودگي براي سال بعد محسوب ميگردند، بايد بذرگيري از مزارع سالم صورت گرفته و از استفاده از بذر خوشهاي سياه شده خودداري نمود.
سوزوكي (1930) ذكر نموده است كه در صورتيكه بذور را به مدت 5 دقيقه در آب گرم 50 درجه قرار دهيم قارچ كشته ميشود ولي استعمال عمومي آن خيلي خطرناك ميباشد.
روشهاي مبارزه شيميايي
1-ضد عفوني بذر:
چون بيماري بوسيله باد و هوا منتشر ميشود، ضد عفوني بذر براي مبارزه با بيماري كافي نبوده ولي وسيلهاي است براي كاهش منابع اوليه آلودگي در مزرعه. توتف (Tuteff) متذكر شده در صورتي كه بذر را مدت 24 ساعت در محلول 2/0 درصد كاليمات (kalimat B) خيس كنيم، از آلودگي كاسته ميشود. ضد عفوني بذر با بنوميل به نسبت 3 گرم براي هر كيلوگرم بذر امكانپذير ميباشد. Anon (1979) ضد عفوني بذر ( مخلوط بذر با مخلوط بنوميل) 20% و تيرام 20% به مقدار 5 در هزار مفيد دانست.
2-ضد عفوني ريشه گياهچهها:
آزمايشاتي كه در سال 1354 در ايستگاه بررسيهاي برنج آمل صورت گرفت، نشان داد كه ضد عفوني ريشه گياهچهها در محلول 5/1 در هزار ماده موثر سم تري سيكلازل به مدت 20 دقيقه در كنترل بيماري موثر خواهد بود يكي از محققين در 1943 ذكر كرده است كه معالجه گياهچههاي برنج با محلول 2 درصد كات كبود قبل از كاشت در برمه نتيجه خوب داده است.
3-سمپاشي بوتهها:
متكلف (1906) پاشيدن محلول بردو را قبل از بیرون آمدن خوشهها كاملا موثر ميداند. نتيجه آزمايشات در ايستگاه تحقيقات برنج آمل در سال 1354 نشان ميدهد كه سمپاشي بوتهها با سم كاسومين 2% به ميزان 1 ليتر در هكتار در دو مرتبه (يكي در موقع ظهور خوشهها و ديگري 7 روز بعد از آن) بر عليه بيماري بلاست موثر بوده است.
اخوي زادگان (1355) نشان دادكه قارچكش هينوزان ازنظرمبارزه با بلاست برگ وخوشه دردرجه اول اهميت است وقارچكشهايي نظيربنوميل و توپسينام نيزبا نتايج مطلوب به ترتيب بعد از هينوان قراردارند. نامبرده درآزمايشات خوددونوبت سمپاشي به فاصله ده روز در روي برگ وخوشهها نشان دادهاند كه سمپاشي بوتهها با قارچكشهاي تريسيكلازل، هينوزان و بنوميل در مرحله خوشه دهي از ساير قارچكش موثرتر است. ميزان سم مصرفي 1 كيلوگرم سم در هكتار ميباشد. (1)