بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

Martin Eco

عضو جدید
کاربر ممتاز
شمردن بلد نيستم.
دوست داشتن بلدم.
و گاهی شده.
يکی را دو بار دوست داشته باشم.
دو نفر را يک جا.
چه کار می شود کرد؟
دوست داشتن بلدم.
شمردن بلد نيستم.....
 

Martin Eco

عضو جدید
کاربر ممتاز
آب از سر چند سه شنبه گذشته بود

وما در ايستگاه پنج شنبه

نگران جمعه سيگار مي كشيديم .

آي جمعه !

خاطره ي لبخند نيمه كاره

در عصر كش آمده ي غربت !
 

Maenad

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مریم ژون میدونم عژیژم... فقط موخاستم ببینی شوورت چه جذبه ای داره...
حواس این مارتینی هم جمع باشه خوشوم نمیه زیاد شعر بده وختی عشخم اینجاست...
اهم بــــــــــــــــــله...
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام سلام
آخ جووووون دعوا :دی
سلام
 

Martin Eco

عضو جدید
کاربر ممتاز
پیرمردی گرسنه وبیمار
گوشه ی قهوه خانه ای می خفت
رادیو باز بود و گوینده
از مضرات پرخوری می گفت
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
چیزهای بزرگ در خیالم نمی گنجد
به فیل که فکر می کنم
خرطومش بیرون می ماند
حرف های گنده تر از دهانم نمی زنم
« مردم » که می گویم
دمش بیرون می ماند
خرطوم را به دُم گره می زنم
از خودم می نویسم
تا جهالتم را جهانی کرده باشم !
 

Martin Eco

عضو جدید
کاربر ممتاز
کوهستان
ابری خونین را می کشد به دندان
انسان ها
مزارع درو شده با قامت های کوتاه
خبر نگار از پیرمرد خسته ای می پرسد:
_ خسارت مالی هم دیده ای، نه؟
_ نه قربان
فقط قدری کف وسقف خانه به هم چسبیده
_ خسارت جانی چی؟
_ عیالمان مقداری جان سپرده
خبرنگار از کله ای که بیرون مانده از خاک می پرسد:
_ چه احساسی حالا داری برادر؟
_ از خوشحالی نمی دانم چه خاکی
روی سرم بریزم
باران رحمتش که بی حساب است
تا خرخره رسیده
وخوان نعمتش که بی دریغ است
ما را به گل کشیده
چه چیزی بهتر از این
الحمدله رب العالمین
 

Maenad

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


ژان؟!
شوما جایی نمیری...
تا چند مین دیگه هم میای میگیری میخوابی... سر جات...!
نیای موکوشمت...
صبح کلاس دارم دوستای گلم
با اینکه میدونم از فراقم زجر میکشید اما مجبورم تنهاتون بزارم تا بکشیـــــــــد...!
نگار ژون شبت به خیر گلم
دوست عزیزی که ویولون میزنی و یه کم که نه خیلی عجیبی شبت به خیر
مارتینی دفه دیگه ببینم پروفایلتو بستی دیگه نه من نه تو... تو که بلد نیستی با دکمه ها کار کنی واسه چی همین جور یه دکمه رو میزنی؟!
و اما...
عشخ خودم مریم...
منتظرم... دیر نیایا...
همگی در پناه حق...
 

Martin Eco

عضو جدید
کاربر ممتاز
آورده اند
پروانه و مگس پرشان را
با یکدیگر معاوضه کردند
اما مگس دوباره
روی زباله بود
پروانه روی لاله
 

Martin Eco

عضو جدید
کاربر ممتاز
ژان؟!
شوما جایی نمیری...
تا چند مین دیگه هم میای میگیری میخوابی... سر جات...!
نیای موکوشمت...
صبح کلاس دارم دوستای گلم
با اینکه میدونم از فراقم زجر میکشید اما مجبورم تنهاتون بزارم تا بکشیـــــــــد...!
نگار ژون شبت به خیر گلم
دوست عزیزی مه ویولون میزنی و یه کم که نه خیلی عجیبی شبت به خیر
مارتینی دفه دیگه ببینم پروفایلتو بستی دیگه نه من نه تو... تو که بلد نیستی با دکمه ها مار منی واسه چی همین جور یه دکمه رو میزنی؟!
و اما...
عشخ خودم مریم...
منتظرم... دیر نیایا...
همگی در پناه حق...
باوشه...بدرود
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
ژان؟!
شوما جایی نمیری...
تا چند مین دیگه هم میای میگیری میخوابی... سر جات...!
نیای موکوشمت...
صبح کلاس دارم دوستای گلم
با اینکه میدونم از فراقم زجر میکشید اما مجبورم تنهاتون بزارم تا بکشیـــــــــد...!
نگار ژون شبت به خیر گلم
دوست عزیزی که ویولون میزنی و یه کم که نه خیلی عجیبی شبت به خیر
مارتینی دفه دیگه ببینم پروفایلتو بستی دیگه نه من نه تو... تو که بلد نیستی با دکمه ها کار کنی واسه چی همین جور یه دکمه رو میزنی؟!
و اما...
عشخ خودم مریم...
منتظرم... دیر نیایا...
همگی در پناه حق...

قربونت برم عشخم
باوشه برو خوب بخوابي
خواباي خوشگل ببيني
شبت بخير و خوشي
 

Martin Eco

عضو جدید
کاربر ممتاز
آدم به جرم خوردن گندم
با حوا
شد رانده از بهشت
اما چه غم
حوا خودش بهشت است
 

Martin Eco

عضو جدید
کاربر ممتاز
اخبار:
سرها
پایین
اما نه برای فکر کردن
قدها
دولّا
اما نه به خاطر تواضع
به به! چه ترانه ای، چه سازی
به به! چه صدای دلنوازی
پروانه فرار کرده از باغ
ابر آید و ماه را فشارد
آهسته و نرم زیر دندان
کاین سکه تقلبی نباشد
در پای درختها تبرها
این بود خلاصه ی خبرها
 

Martin Eco

عضو جدید
کاربر ممتاز
بر لب جوی فراموشی تو
بوته ای می روید
من تو را
مثل ذرات هوا می خواهم
کوه در حسرت یک جرعه طنین
من ترا مثل صدا، مثل صدا می خواهم
تو به من نزدیکی
مثل خورشید به گل
مثل تصویر به آب
مثل آواز قدمهای دو همراه به پل
با حضور تو نمی ترسم ازین تاریکی
با تو از خلقتم آگاه شدم
با تو فهمیدم انسان هستم
من ترا مثل خدا می خواهم
بگذار
راحت و ساده بگویم، یارا
من تو را می خواهم
 

Martin Eco

عضو جدید
کاربر ممتاز
صُب زود
وقتی که باد
تو کوچه صداش میاد
می رم و فوری درو وا می کنم
داد می زنم:
آی نسیم سحری!
یه دل پاره دارم
چن می خری؟
 

soha.soha

عضو جدید
کاربر ممتاز
در انتهای هر سفر
در آیینه
دار و ندار خویش را مرور می کنم
این خاک تیره این زمین
پایوش پای خسته ام
این سقف کوتاه آسمان
سرپوش چشم بسته ام
اما خدای دل
در آخرین سفر
در آیینه به جز دو بیکرانه کران
به جز زمین و آسمان
چیزی نمانده است
گم گشته ام ‚ کجا
ندیده ای مرا ؟
 

Similar threads

بالا