***به یاد شهید راه خلق و وطن : شهید خسرو گلسرخی+ عکسهای کمیاب ***

pinion

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوستان عزیز سلام.
حتما در این روزها از شبکه های تلوزیون تصویر محاکمه و دادگاه شهید خسرو گلسرخی رو دیده اید.
همان مبارزی که وقتی قاضی دادگاه به او گفت شما 1 دقیقه وقت داری از خودت دفاع کنی گفت :

من چیزی از خودم ندارم که دفاع کنم . من از مردم و خلق ستمدیده ی ایران دفاع میکنم.
البته همونطور که همه ی شمت میدونید این دادگاه هم بگونه ای " س ا ن س و ر " شده ولی بهتره همه ی ما با این شهید راه وطن اشنا بشیم:

******************************************************

نمی دانم بعد از شعر سیمین و صدای داریوش و فرهاد و عمو یادگار، امسال چه ککی به تنبان آقایان افتاده که دست به دامن خسرو گلسرخی شده اند!

امشب (یا بهتره بگم دیشب!) با صدای پدر كه مرا دعوت به تماشای برنامه ای می كرد، از اتاق بیرون آمدم (چون خودم معمولا طرف تلویزیون هم نمیروم) ناگهان از دیدن صحنه ای كه مشاهده كردم، شوك زده ایستادم! آنچه را می دیدم باور نداشتم.... شبكه ی 3 جمهوری اسلامی در حال پخش تصاویر دادگاه خسرو گلسرخی (بهمن 52) بود !!!

نمی دانستم ازدیدن چهره ی پرصلابت و سخنان شورانگیزش شاد باشم یا از بهره برداریهای نابه جای آقایان ، خشمگین!

اگر تو هم با شعرها و عکسهای خسرو توی کمد پدرت بزرگ شده باشی ، دیدن آن نگاه مردانه كه گویا با تو می گوید من برای جانم چانه نمی زنم کافیست تا اشك به چشمانت بیاید و دلت به درد که چرا خسرو ی تو را در این جعبه ی عنکبوتی مسخره شان آورده اند ...

امروز که ترانه ی بوی عیدی فرهاد را در فروشگاه رفاه گذاشته بودند ، همانطور كه سبد خرید را هل می دادم و زمزمه می کردم با اینا زمستونو سر می کنم هیچ فکر نمی کردم شبم با خسرو یی به پایان برسه که با بزرگی و شجاعت تمام بر سر جایش می نشیند و می گوید :

من برای خودم چیزی ندارم بگویم ، من از خلقم دفاع می کنم ..

*****************************************
...در سرزمینی كه عشق آهنی ست


انتظار معجزه را بعید می دانم

باغبان مفلوك چه هدیه ای دارد ؟
پرندگان
از شاخه های خشك پرواز می كنند
آن مرد زردپوش
كه تنها و بی وقفه گام می زند
با كوچه های ورود ممنوع
با خانه های به اجاره داده می شود
چه خواهد كرد
سرزمینی را كه دوستش می داریم ؟
پرندگان همه خیس اند
و گفتگویی از پریدن نیست
در سرزمین ما
پرندگان همه خیس اند
در سرزمینی كه عشق كاغذی است
انتظار معجزه را بعید می دانم..








(شهید خسرو گلسرخی)






 
آخرین ویرایش:

pinion

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


خیلی سعی کردم فیلم کامل دادگاه شهید گلسرخی رو پیدا کنم نشد ولی
فایل ناقص رو پیدا کردم حجم اون بالاست و حدود 8 دقیقه:
http://noqte.com/download.php?type=blogattachment&code=244
دانلود آن، فقط توسط خط پر سرعت امکان پذیر است چون حجم فایل حدود 19 مگابایت است.
 

pinion

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز





زمان حادثه رویید با نشانه ی دیگر
چنین زمانه چه سخت است در زمانه ی دیگر

هزار خنجر کاری به انحنای دلم آه
مخوان ترانه مخوان، باش تا ترانه ی دیگر

بهانه بود مرا شرکت قیام گذشته
عطش عطش تو بمان گرم تا بهانه ی دیگر

همیشه قلب مرا زخم،زخم کهنه ی کاری
همیشه دست ترا تیغ فاتحانه ی دیگر

سکوت در دل این آشیانه ممتد و ای وای
کجاست منزل امنی،کجاست خانه ی دیگر

خروش جوشش دریاچه در کرانه ی من بین
که این ترانه نبوده ست در کرانه ی دیگر

جوانه سبز نبوده ست در گذشته ی این باغ
بمان تو سبزی این باغ تا جوانه ی دیگر

زمان حادثه خوش آمدی سلام به رویت
که شب نشسته به خنجر در آستانه ی دیگر

به جان دوست از این تازیانه باک ندارم
که زخم جان مرا هست تازیانه ی دیگر

کجاست سرخی فریادهای بابک خرم؟؟؟
کجاست کاوه ی آزاده ی زمانه ی دیگر؟؟؟

(شهیــــــــــد خسرو گلسرخی)

 

pinion

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شعر زیر را پابلو نرودا در 1938 و در هنگامه جنگ داخلی اسپانیا سرود.
آن زمان که رفقایش یکی پس از دیگری توسط فاشیستهای راستگرا و سلطنت طلب بر خاک می افتادند.
ترجمه ای از این شعر توسط گلسرخی و با امضای "بابک رستگار" در ُجنگ سحر ( بدون تاریخ)چاپ شد:

لابد از من خواهید پرسید:
کجایند گلهای سوسن
و طبیعت پوشیده از شقایق؟
و بارانی که آن همه می بارید
و حرفهای آنان را از شکاف و پرنده پر می کرد؟
من آنچه را که بر سرم آمده
برایتان بازگو می کنم:
من در یکی از محله های مادرید
که پر از کلیسا، ساعت دیواری و درخت بود
زندگی می کردم
از این محله
قیافه خشک کاستیل
همچون اقیانوسی از چرم
دیده می شد
خانه من
خانه گل خوانده می شد
زیرا دور و برش پر از گلهای شمعدانی بود
خانه زیبایی بود و سگ هایی داشت و کودکانی
رائول! به یاد می آوری؟
به یاد می آوری رافائل؟
فدریکو! به یاد می آوری؟
به زیر خاک
به یاد داری خانه ام را؟
و بالکنهایی را
که آفتاب تیر ماه، گل ها را در دهانت غرق می کرد؟
برادر، برادر!
همه چیز بود:
فریادهای سخت بود نمک کالاها
تراکم نان پرتپش
بازارهای محله من که "آرگوئل" نام داشت
با مجسمه اش...
صدای ضربات عمیق پاها و دستها
پر می کرد کوچه ها را
متروها، پیمانه ها ، بوی بنزین
ماهی های انباشته شده
تار و پود بامهای احاطه شده در آفتابی سرد
...
و یک روز صبح بود که همه چیز در آتش بود
و یک روز صبح تل های هیزم
از زمین به در آمدند
زندگان را بلعیدند
و از همان دم آتش در گرفت
و خاکستر بود
و خون بود
راهزنانی با هواپیما و مزدوران غرب
راهزنانی با انگشتری ها و "دوشس"ها
راهزنانی با کشیش های سیاهپوش وردخوان
اینان از آسمان فرود آمدند تا کودکان را بکشند
و خون کودکان در خیابانها
روان بود به سادگی خود کودکان
شغال چه شغالهایی را به عقب خواهد راند!
چه سنگ هایی را، که خارخسک سخت، خواهد سایید!
چه افعی هایی که افعی های دیگر از آنها بیزار خواهند بود!
من در برابر شما
خون اسپانیا را دیدم که برخاست
تا ما را غرق کند
در موجی از غرور و دشنه
ژنرالهای خیانت!
به خانه مردم نگاه کنید
به اسپانیای در هم سوخته نگاه کنید
از هر خانه مرده ای
به جای گل
مثل یک فلز سوزان سر می زند
از هر ماهی اسپانیا
اسپانیا متولد می شود
از هر کودک شهید
تفنگی سر می زند که چشم دارد
از هر جنایتی گلوله ای متولد می شود
که یک روز قلب شما را خواهد درید.
شما از من خواهید پرسید که چرا دم نمی زند شعرم
از رویا، از جنگل
و از آتشفشان های بزرگ سرزمین مادری ام؟
بیایید جوی خون را در خیابانها ببینید
بیایید خون را
در خیابانها ببینید
بیایید
جوی خون را
در خیابانها ببینید...
 

pinion

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا گل سرخ شدن راهی نیست​




ایرج جنتی عطایی از خسرو گلسرخی می گوید


ایرج جنتی عطایی از خسرو گلسرخی می گوید، یک روز پس از تیربارانش، فایل صوتی را می توانید از این لینک دریافت کنید:

باغبان
پیر گریان شبیخون خورده
گفت:
«بی تو ای غنچه گل سرخ
شهید
همه گلهایم گل حسرت شده اند
و نسیم
بوی بی باوری و تسلیم
بوی تن در دادن دارد
خاک
اگر خاک کرامت باشد
دهن باغ پر از فریاد است
و درخت
سرخی کینه گل را
می سراید با خشم
کاش ای کاش
باز در باغ گل سرخی
بود»

باغبان بر سر نعش گل سرخ
نشست
گل سرخ

آخرین سرخ گل خون آلود
گل-شهید نعره باغستان
گل سرخ

تیرباران شده جوخه
زیر رگبار زمستانی شب
خواب آزادی رویش می دید
قلب سبز
گل سرخ

با صدایی خونین
در شب باغ
سرود:
«از شب زرد زمستان
تا سحر
سحر سرخ بهار
فاصله فریاد است
تا گل سرخ شدن راهی نیست!
می توانی گلِسرخی باشی!»

باغبان
اشکش را
با پر شال پهل تکه زدود...

 

pinion

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زمانی که فرزند وطن بدست جلادان سرسپرده سرفراز و پیروزمندانه فدای خلق میگردد این مردم هستند که فرزندش را روی شانه هایش به دست خاک میسپارد:

اینان دانشجویان مبارز ازادی خواهند:




و اینک ارامگاه ابدی فرزند ملت :


 

A.R-KH-A

عضو جدید
کاربر ممتاز
من به شخصه برای تمامی کسانی که در راه آزادی بیان در این مرز و بوم تلاش کردند احترام قائلم.
اما کاش دست به جنگ مسلحانه و کشتن نمیبردند یا آن را ادامه نمیدادند و با آگاهی تمامی توده ها آنها را از حق خویش آگاه میکردند!
جریان سیاهکل که در سال 49 اتفاق افتاد بیانگر خیلی از مسائل ایرانی بود کاش جنگ چریکی در ایران ادامه پیدا نمیکرد.
چریکها موتور کوچک را به حرکت درآوردند ولی نمیدانستند که یه روز خودشان هم زیر چرخ های بزرگ موتور بزرگ له میشوند!!!!
آری انقلاب این طور است تا وقتی مردم در جوشش باشند خوب است چون همیشه در صحنه اند ولی وقتی از جوشش عبور کرد و ماهیت عوض شود باز همان آش و همان کاسه است!
این روزها هر روز می آیند کسانی را در تلویزیون نشان میدهند که وقتی دست به کار شده اند که چپی های رادیکال استارتش را زده بودند و انقلاب را اسلامی جلوه میدهند ولی کسی که خوب با انقلابات آشنا باشد کسانی انقلابی اند که استارت را زده ان نه کسانی که در 2 سال آخر به دنبال باران بیفتند و سیل جاری کنند!
خسرو گلسرخی یک مارکسیست بود و تا آخر هم مارکسیست ماند کاش تمامی دادگاهش را بدون سانسور پخش میکردند.
بخش‌هایی از این دفاعیه: - «ان الحیاه عقیده و جهاد» - - سخنم را با گفته‌ای از مولا حسین شهید بزرگ خلق‌های خاورمیانه آغاز میکنم. -
من که یک مارکسیست-لنینیسم هستم برای نخستین بار عدالت اجتماعی را در مکتب اسلام جستم و آنگاه به سوسیالیسم رسیدم. -
هنگامی که مارکس میگوید: «در یک جامعه طبقاتی ثروت در سویی انباشته می‌شود و فقر و گرسنگی و فلاکت در سویی دیگر در حالیکه مولد ثروت طبقه محروم است.» و مولا علی می‌گوید: «قصری بر پا نمی‌شود مگر آنکه هزاران نفر فقیر گردند.» در این دو گفته نزدیکی بسیاری وجود دارد و در این تاریخ می‌توان از مولا علی به عنوان نخستین سوسیالیست جهان نام برد و از سلمان پارسی‌ها و اباذر غفاری‌ها. - در ایران انسان را به خاطر داشتن فکر و اندیشیدن محاکمه می‌کنند. این نوع برخورد با یک جوان یادآور انکیزیسیون و تفتیش عقاید قرون وسطایی است.» - -
در تاریخ ۱۸/۱۱/۱۳۸۵ ساعت ۱۱:۱۵ از شبکهٔ ۳ سیمای جمهوری اسلامی ایران فیلم دادگاه خسرو گلسرخی در برنامه‌ای به نام «فوق‌العاده» با حذف بخش‌هایی پخش شد.
یادش گرامی و راهش پر رهرو
موفق و پیروز باشید
یا حق
 

A.R-KH-A

عضو جدید
کاربر ممتاز
خسرو در پدآفند از خود، دادگاه را فرمایشی خواند و گفت :
"در ايران انسان را به خاطر داشتن فكر و انديشيدن محاكمه مي‌كنند. چنان‌كه گفتم من از خلقم جدا نيستم، ولي نمونه صادق آن هستم. اين نوع برخورد با يك جوان، كسي كه انديشه مي‌كند، يادآور انكيزيسيون و تفتيش عقايد قرون وسطايي است. يك سازمان عريض و طويل تحت عنوان فرهنگ و هنر وجود دارد كه تنها يك بخش آن فعال است، و آن بخش سانسور است كه به نام اداره نگارش خوانده مي‌شود. هر كتابي قبل از انتشار به سانسور سپرده مي‌شود. در حالي كه در هيچ كجاي دنيا چنين رسمي نيست، و بدين گونه است كه فرهنگ موميايي شده كه برخاسته از روابط توليدي بورژوا كمپرادور در ايران است، در جامعه مستقر گرديده است و كتاب و انديشه مترقي و پويا را با سانسور شديد خود خفه مي‌كند. ولي آيا با تمام اين اعمالي كه صورت مي‌گيرد، با تمام خفقان، مي‌توان جلوي انديشه را گرفت؟ [۵] "
 

A.R-KH-A

عضو جدید
کاربر ممتاز
وصیت نامه گلسرخی

من یك فدائی خلق ایران هستم و شناسنامه من جز عشق به مردم چیز دیگری نیست من خونم را به توده های گرسنه و پابرهنه ایران تقدیم میكنم. و شما آقایان فاشیست ها كه فرزندان خلق ایران را بدون هیچگونه مدركی به قتلگاه میفرستید، ایمان داشته باشید كه خلق محروم ایران انتقام خون فرزندان خود را خواهد گرفت. شما ایمان داشته باشید از هر قطره خون ما صدها فدایی برمیخیزد و روزی قلب شما را خواهد شكافت. شما ایمان داشته باشید كه حكومت غیرقانونی ایران كه در 28 مرداد سیاه به خلق ایران توسط آمریكا تحمیل شده در حال احتضار است و دیر یا زود با انقلاب قهرآمیز توده های ستم كشیده ایران واژگون خواهد شد ضمنا“ یك عدد حلقه پلاتین(طلای سفید) و مبلغ یك هزار و دویست ریال وجه نقد را به خانواده و یا به زنم بدهند.
---
البته گلسرخی از سازمان چریکهای فدائی خلق نبود.
 

A.R-KH-A

عضو جدید
کاربر ممتاز
گلسرخی هم اکنون به همراه تنی چند از دیگر کاروران سیاسی، زمان شاه مانند کرامت‌الله دانشیان(دوست و همرزمش که با او اعدام شد)، محمد حنیف نژاد، سعید محسن، علی‌اصغر بدیع‌زادگان(از پایه‌گذاران سازمان مجاهدین)، و علی میهن دوست (از اعضای کادر مرکزی سازمان مجاهدین) و گروه بیژن جزنی که به همراه ۸ نفر دیگر از همراهانش در ۳۰ فروردین ۵۴ در تپه‌های اوین کشته‌شدند، در قطعه سی و سه بهشت زهرا به خاک سپرده شده‌اند.
 

A.R-KH-A

عضو جدید
کاربر ممتاز


*متن کامل دفاعيات

ان‌الحياة عقيده و جهاد. سخنم را با گفته‌اي از مولاحسين شهيد بزرگ خلق‌هاي خاورميانه آغاز مي‌كنم. من كه يك ماركسيست-لنينيست هستم براي نخستين بار عدالت اجتماعي را در مكتب اسلام جستم و آنگاه به سوسياليسم رسيدم. من در اين دادگاه براي جانم چانه نمي‌زنم و حتي براي عمرم،من قطره‌اي ناچيز از عظمت خلق‌هاي مبارز ايران هستم خلقي كه مزدك‌ها و مازيارها و بابك‌ها، يعقوب ليث‌ها ،‌ستارها و حيدر اوغلي‌ها، پسيان‌ها و ميرزا كوچك‌ها، اراني‌ها ،‌ روزبه‌ها و وارطان‌ها داشته است. آري من براي جانم چانه نمي‌زنم چرا كه فرزند خلق مبارز و دلاور هستم. از اسلام سخنم را آغاز كردم اسلام حقيقي در ايران همواره دين خود را به جنبش‌هاي رهايي‌بخش ايران پرداخته است. سيد عبدالله بهبهاني،شيخ محمد خياباني‌ها نمودار صادق اين جنبش‌ها هستند و امروز نيز اسلام حقيقي دين خود را به جنبش‌هاي آزادي‌بخش ملي ايران ادا مي‌كند، هنگامي‌كه ماركس مي‌گويد: ؛در يك جامعه طبقاتي ثروت در سويي انباشته مي‌شود و فقر و گرسنگي و فلاكت در سوئي ديگر در حاليكه مولد ثروت طبقه محروم است ؛ و مولا علي مي‌گويد؛ قصري برپا نمي‌شود مگر آن‌كه هزاران نفر فقير گردند؛ نزديكي‌هاي بسياري وجود دارد چنين است كه مي‌توان در اين تاريخ از مولا علي به عنوان نخستين سوسياليست جهان نام برد و نيز از سلمان پارسي‌ها و اباذر غفاري‌ها.
زندگي مولاحسين نمودار زندگي كنوني ماست كه جان بر كف براي خلق‌هاي محروم ميهن خود در اين دادگاه محاكمه مي‌شويم. او در اقليت بود و يزيد،بارگاه،قشون،حكومت و قدرت داشت. او ايستاد و شهيد شد هر چند يزيد گوشه‌اي از تاريخ را اشغال كرد ولي آن‌چه كه در تداوم تاريخ تكرار شد راه مولا حسين و پايداري او بود،‌نه حكومت يزيد. آن‌چه را خلق‌ها تكرار كردند و مي‌كنند راه مولا حسين است. بدينگونه است كه در يك جامعه ماركسيستي اسلام حقيقي بعنوان يك روبنا قابل توجيه است و ما نيز چنين اسلامي را اسلام حسيني و اسلام علي تاييد مي‌كنيم. اتهام سياسي در ايران نيازمند اسناد و مدارك نيست خود من نمونه صادق اينگونه متهم سياسي در ايران هستم، در فروردين ماه چنان كه در كيفرخواست آمده به اتهام تشكيل يك گروه كمونيستي كه حتي يك كتاب نخوانده‌ است دستگير مي‌شوم. تحت شكنجه قرار مي‌گيرم (يكي از عمال ساواك فرياد مي‌زند:دروغه) و خون ادرار مي‌كنم بعد مرا به زندان ديگري منتقل مي‌كنند آن‌گاه هفت‌ماه بعد دوباره تحت بازجويي قرار مي‌گيرم كه توطئه كرده‌ام. دو سال پيش حرف زدم واينك به عنوان توطئه‌گر در اين دادگاه محاكمه مي‌شوم. اتهام سياسي در ايران اينست كه زندان‌هاي ايران پر است از جوانان و نوجواناني كه به اتهام انديشيدن و فكركردن و كتاب خواندن توقيف و شكنجه و زنداني مي‌شوند. آقاي رئيس دادگاه همين دادگاه‌هاي شما آن‌ها را محكوم به زندان مي‌كند. آنان وقتي كه به زندان مي‌روند و برمي‌گردند ديگر كتاب را كنار مي‌گذارند مسلسل بدست مي‌گيرند. بايد به دنبال علل اساسي گشت معلول‌ها فقط ما را وادار به گلايه مي‌كند چنين است كه آن‌چه ما در اطراف خود مي‌بينيم فقط گلايه است. در ايران آنان را به خاطر داشتن فكر و انديشيدن محاكمه مي‌كنند چنانكه گفتم من از خلق جدا نيستم و نمونه صادق آن هستم اين نوع برخورد با يك جوان كسي كه انديشه مي‌كند يادآور انگيزيسيون و تفتيش عقايد قرون وسطايي است. يك سازمان عريض بوروكراسي تحت عنوان فرهنگ و هنر وجود دارد كه تنها يك بخش آن فعال است و آن بخش سانسور است كه بنام اداره نگارش خوانده مي‌شود. هر كتابي قبل از انتشار به سانسور سپرده مي‌شود درحاليكه در هيچ كجاي دنيا چنين رسمي نيست و بدينگونه است كه فرهنگ موميايي شده كه خاسته از روابط توليدي بورژوازي كمپرادور در ايران است در جامعه مستقر گرديده است و كتاب و انديشه مترقي و پويا را سانسور شديد خود خفه مي‌كند ولي آيا با تمام اين اعمالي كه صورت مي‌گيرد با تمام اين خفقان مي‌توان جلوي اين انديشه را گرفت؟ آيا در تاريخ شما چنين نموداري داريد؟ خلق قهرمان ويتنام نمودار صادق آن است.پيكار مي‌كند و مي‌جنگد پوزه تمدن آمريكا را بر زمين مي‌مالد. در ايران ما با ترور افكار و عقايد روبرو هستيم،‌ در ايران حتي به زبان‌هاي بالنده خلق‌هاي ما مثل خلق‌هاي بلوچ،‌ ترك و كرد اجازه انتشار به زبان اصل نمي‌دهند، چرا كه واضح است آن‌چه كه بايد به خلق‌هاي ايران تحميل گردد همانا فرهنگ سوغاتي امپرياليسم ، آمريكا كه در دستگاه حاكمه ايران بسته‌بندي ميشود مي‌باشد.توطئه‌هاي امپرياليسم هر روز به گونه‌اي ظاهر مي‌شود اگر شما در زماني كه نيروهاي آزادي‌بخش الجزاير مبارزه مي‌كردند آن زمان را در نظر بگيريد،‌ خلق الجزاير با دشمن خود رودررو بود يعني سرباز،افسر و گشتي‌هاي فرانسوي را مي‌ديد و مي‌دانست دشمن اينست ولي در كشورهايي نظير ايران دشمن مرئي نيست. بل‌كه في‌المثل در لباس احمد آقاي آژدان دشمن را فرو مي‌كنند كه خلق نداند دشمنش كيست در اينجا آقاي دادستان اشاره‌اي به رفرم اصلاحات ارضي كردند و دهقان‌ها و خان‌ها كه ما مي‌خواهيم بياييم و بجاي دهقان‌ها بار ديگر خان‌ها را بگذاريم اين يك اصل بديهي و بسيار ساده تكامل اجتماعي است كه هيچ نظامي قابل برگشت نيست يعني هنگامي‌كه برده داري تمام مي‌شود ،‌ هنگامي‌كه فئوداليسم به سر مي‌رسد،نظام بورژوازي درمي‌رسد، اصلاحات ارضي در ايران تنها كاري كه كرده راه‌گشايي براي مصرفي كردن جامعه و آب‌كردن اضافه توليد بنجل امپرياليسم است. در گذشته اگر دهقان تنها با خان طرف بود، حالا با چند خان طرف است شركت‌هاي زراعتي و شركت‌هاي تعاوني. امپرياليسم در جوامعي مثل ايران براي اين‌كه جلودار انقلابات توده‌اي بشود ناگزير است كه به رفرم‌هائي دست بزند.
آقاي رئيس دادگاه كدام شرافتمند است كه در گوشه و كنار تهران مثل نظام‌آباد،‌مثل پل امامزاده معصوم،مثل ميدان شوش،مثل دروازه‌غار برود و با كسانيكه زيرسر دارند،صحبت كند و بپرسد شما از كجا آمده‌ايد ؟ چه مي‌كنيد؟ مي‌گويند ما فرار كرده‌ايم. از چه؟ از قرضي كه داشته‌ايم. و نمي‌توانستيم بپردازيم.اصلاحات ارضي درست است كه قشر خرده‌مالك را بوجود آورد ولي در سير حركت طبقات اين ماندني نيست،خرده‌مالكي كه با ماموران دولتي مي‌سازد، نزديكتر است، ثروتمندتر است،آرام‌آرام مالك‌هاي ديگر را مي‌خورد،در نتيجه ما نمي‌توانيم بگوييم كه فئوداليسم در ايران از بين رفته‌. درست است شيوه توليدي دگرگون شده مقداري ولي از بين نرفته مگر همان فئودال‌ها نيستند كه الان دارند بر ما حكومت مي‌كنند همان فئودال‌هاي سابق هستند كه حالا براي امپرياليسم دلالي مي‌كنند ،بورژوا كمپرادور شركت‌هاي سهامي زراعي و شركت‌هاي تعاوني كه بيشتر بخاطر مكانيزه كرده ايران بكار گرفته شده تا كدخداها.
رئيس دادگاه: از شما خواهش مي‌كنم از خودتان دفاع كنيد
گلسرخي : من دارم از خلق‌ام دفاع مي‌كنم.
رئيس: شما بعنوان آخرين دفاع از خودتون دفاع بكنيد و چيزي هم از من نپرسيد بعنوان آخرين دفاع اخطار شد كه مطالبي آن‌چه كه به نفع خودتان مي‌دانيد در مورد اتهام بفرمائيد
گلسرخي: من به نفع خودم هيچي ندارم بگويم،من فقط به نفع خلقم‌ حرف مي‌زنم. اگر اين آزادي وجود ندارد كه من حرف بزنم مي‌تونم بنشينم.
رئيس: همانقدر آزادي داريد كه از خودتان بعنوان آخرين دفاع،‌دفاع كنيد
خسرو گلسرخي: (با خشم و غرور) من مي‌نشينم، مي‌نشينم، من صحبت نمي‌كنم،....
رئيس: بفرمائيد
گلسرخي با غرور و خروشندگي كه در چهره‌اش آشكار است مي‌رود و مي‌نشيند.


منبع(نگاهی به برداشت منبع کنید!جالب است!)
 

pinion

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

رئيس دادگاه: از شما خواهش مي‌كنم از خودتان دفاع كنيد
گلسرخي : من دارم از خلق‌ام دفاع مي‌كنم.
رئيس: شما بعنوان آخرين دفاع از خودتون دفاع بكنيد و چيزي هم از من نپرسيد بعنوان آخرين دفاع اخطار شد كه مطالبي آن‌چه كه به نفع خودتان مي‌دانيد در مورد اتهام بفرمائيد
گلسرخي: من به نفع خودم هيچي ندارم بگويم،من فقط به نفع خلقم‌ حرف مي‌زنم. اگر اين آزادي وجود ندارد كه من حرف بزنم مي‌تونم بنشينم.
رئيس: همانقدر آزادي داريد كه از خودتان بعنوان آخرين دفاع،‌دفاع كنيد
خسرو گلسرخي: (با خشم و غرور) من مي‌نشينم، مي‌نشينم، من صحبت نمي‌كنم،....
رئيس: بفرمائيد
گلسرخي با غرور و خروشندگي كه در چهره‌اش آشكار است مي‌رود و مي‌نشيند.

منبع(نگاهی به برداشت منبع کنید!جالب است!)

به یاد شهید گلسرخی :

بر سینه ات نشست

زخم عمیق و کاری دشمن

اما ای سرو ایستاده نیافتادی

این رسم توست که ایستاده بمیری
 
بالا