به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

گلابتون

مدیر بازنشسته
سماع سرد بي غمان خمار ما نمي برد
به سان شعله كاشكي قلندري درآمدي

يكي نبود ازين ميان كه تير بر هدف زند
دريغ اگر كمان كشي دلاوري درآمدي
 

MOON.LIGHT

عضو جدید
کاربر ممتاز
يکي حلقه‌ي کعبه دارد به دست

يکي در خراباتـــي افتاده مست
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگی زیباست ای زیبا پسند
زیبه اندیشان به زیبایی رسند
آنقدر زیباست این بی بازگشت
که از برایش میتوان از جان گذشت

................................................
گفته بودم زندگي زيباست
زندگي آتشگهي ديرنده پابرجاست

گربيفروزيش رقص شعله اش تاهركران پيداست
ورنه خاموشست،خاموشي گناه ماست
 

amator-2

عضو جدید
شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی
تو را با لهجه ی گل های نیلوفر صدا کردم

تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت
دعا کردم
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
سراسر بخشش جانان طريق لطف و احسان بود
اگر تسبيح مي فرمود اگر زنار مي آورد

عجب مي داشتم ديشب ز حافظ جام و پيمانه
ولي منعش نميكردم كه صوفي وار مي آورد
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
غصه نخور مسافر اينجا ما هم غريبيم
از ديدن نور ماه يه عمره بي نصيبيم

فرقي نداره بي تو بهار مون با پاييز
نمي بيني که شعرام همه شدن غم انگيز

غصه نخور مسافر اونجا هوا که بد نيست
اينجا ولي آسمون باريدنم بلد نيست

غصه نخور مسافر فداي قلب تنگت
فداي برق ناز اون چشماي قشنگت

غصه نخور مسافر تلخه هواي دوري
من که خودم مي دونم که تو چقدر صبوري

غصه نخور مسافر بازم مي اي به زودي
ما رو بگو چه کرديم از وقتي تو نبودي

غصه نخور مسافر غصه اثر نداره
ز دل تو مي دونم هيچ کس خبر نداره

غصه نخور مسافر رفتيم تو ماه اسفند
بهار تو بر مي گردي چيزي نمنونده بخند

غصه نخور مسافر تولد دوباره
غصه نخور مسافر غصه نخور ستاره

غصه نخور مسافر غصه کار گلا نيس
سفر يه امتحانه به جون تو بلا نيس

غصه نخور مسافر تو خود آسموني
در آرزوي روزي که بياي و بموني
 

amator-2

عضو جدید
گفتی به غمم بنشین یا از سر جان برخیز
فرمان برمت جانا، بنشینم و برخیزم
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
با تو يك شب بنشينيم و شرابي بخوريم
آتش آلود و جگر سوخته آبي بخوريم

در كنار تو بيفتيم چو گيسوي تو مست
دست در گردنت آويخته تابي بخوريم
 

بانو امین

مدیر تالار اسلام و قرآن
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار
کاربر ممتاز
خواب اصحاب کهف قصه تکدادی ماست
ما همانیم که در غار دلت پوسیدیم
 

بانو امین

مدیر تالار اسلام و قرآن
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار
کاربر ممتاز
صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت
ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت
گل بخندید که از راست نرنجیم ولی
هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت
 

بانو امین

مدیر تالار اسلام و قرآن
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار
کاربر ممتاز
چه کسي ميگويد که گراني اينجاست؟
دوره ارزاني ست...
چه شرافت ارزان،تن عريان ارزان،
و دروغ از همه چيز ارزان تر....!
آبرو قيمت يک تکه ي نان.
و چه تخفيف بزرگي خورده ست،قيمت هر انسان!!
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
¤¤¤ بیا که در غم عشقت مشوشم بی تو ¤¤¤
¤¤¤بیا ببین که در این غم چه ناخوشم بی تو¤¤¤
¤¤¤ شب از فراق تو مینالم ای پری رخسار ¤¤¤
¤¤¤ چو روز گردد گویی در آتشم بی تو ¤¤¤
¤¤¤ دمی تو شربت وصلم نداده ای جانا ¤¤¤
¤¤¤ همیشه زهر فراقت همی چشم بی تو ¤¤¤
¤¤¤ اگر تو با من مسکین چنین کنی جانا ¤¤¤
¤¤¤ دو پایم از تو جهان نیست‌‌‌٬ در کشم بی تو ¤¤¤
¤¤¤ پیام دادم و گفتم بیا خوشم بیدار ¤¤¤
¤¤¤ جواب دادی و گفتی خوشم بی تو ¤¤¤
 

behnam-t

عضو جدید
بیر گون یولوم دوشدو مزارستانا
بئله حس ایلدیم دوران یاتیپدی
گوردوم فبریلیری سسسیز سمیرسیز
بیلدیم دن گورتاریپ درمان یاتیپدی
سولکدیم بیر داشا ناتوان دیزی
زیارت ایلدیم آخر اومموزی
گوردوم دار قبیرده ضالیم چنگیزی
ایلییپ دونیادی ویران یاتیپدی
ایتدیم قایدام ایاخ دایاندی
باخدیم بیر قبیره اورگیم یاندی
دونیانی ترک ائدیپ بیر آز زماندی
یار وصلین گوممیش جوان یاتیپدی
حیرسیدن دیشلریم بیر بیرین یئدی
گوزوم گاه آغلادی گاه گولومسدی
داشین اوستوندکی یازیلار دیدی
شاعر آستا یری انسان یاتیپدی
آل قانا بویاددی دیشیم دوداغی
هر ندن چتیندی اولاد فراقی
گوردوم بیر قبیرده خیردا اوشاغی
آناسینان اوزاخ گریان یاتیپدی
اویما بو دونیانین پیس مرامینا
دونیا سلیمانار سکمیش کامینا
یولچو طئنه ورور شاه مقامینا
آقادان یوخاری چوبان یاتیپدی
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
ياد باد آنكه نهانت نظري با ما بود
رقم مهر تو بر چهره ما پيدا بود

ياد باد آنكه در آن بزمگه خلق و ادب
آنكه او خنده مستانه زدي صهبا بود
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
کی رفته‌ای ز دل که تمنا کنم ترا

کی بوده‌ای نهفته که پیدا کنم ترا


غیبت نکرده‌ای که شوم طالب حضور

پنهان نگشته‌ای که هویدا کنم ترا

با صدهزار جلوه برون آمدی که من

با صدهزار دیده تماشا کنم ترا

بالای خود در آینهٔ چشم من ببین

تا باخبر ز عالم بالا کنم ترا

خواهم شبی نقاب ز رویت بر افکنم

خورشید کعبه، ماه کلیسا کنم ترا

زیبا شود به کارگه عشق کارمن

هرگه نظر به صورت زیبا کنم ترا
 

samira zibafar

عضو جدید
ميروم از يادها

همسفر با بادها

در دلم فريادها

مي روم با خويشتن تنها شوم

فارغ از اينها از آنها شوم

ميروم شايد كه خود را يافتم

عشق را شايد خدا را يافتم

مي روم تا آخر بود و نبود

مي روم تا انتهاي بي كسي

مي روم تا انتهاي جنگل و باران و باد

مي روم پاييز را خندان كنم

مي روم تا اين دل لبريز از نيرنگ را

با صفاي چشمه و باران مهر

اندكي شايد مصفاتر كنم

مي روم گلهاي غمگين و سياه درد را

شاد چون باغ بهاران و چمنزاران كنم

مي روم شايد اسير خسته و دربند را

فارغ از دنياي بي آغاز و بي پايان كنم
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
من در اندیشه آنم که روان بر تو فشانم
نه در اندیشه که خود را ز کمندت برهانم
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
چشمی دارم همه پر از دیدن دوست

با دیده مرا خوشست چون دوست دروست

از دیده و دوست فرق کردن نتوان

یا اوست درون دیده یا دیده خود اوست
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دنیا به جوی وفا ندارد ای دوست

هر لحظه هزار مغز سرگشته‌ی اوست

میدان که خدای دشمنش میدارد

گر دشمن حق نه‌ای چرا داری دوست
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
کاش آيينه شوم تا که به روی ام نگری:

يا که خاک ِ گذرت ، تا که به روی ام گذری.

تا به ديروز، تو بودی پری و من پر ِ تو:

حاليا قصّه ی ما قصّه ی ديو است و پری.

تو شدی باد و گذشتی به سبکْ ساری و من

لاله ام، داغ به دل، مانده به خونين جگری.

بر زبان جانِ مرا نيست به جز نامت و تو

گوش ِ دل داری ازسنگ گران تر به کری

در نگنجد به صفت ذات که مانندش نيست

کِلکِ من نيست به وصفت خجل از بی هنری.

به خدا هست خدا: و رنه چگونه ست که تو

حسن ات آن سو رود از حَدِّ جمال بشری.

خوب تر زين نتوان گفت ز حسن ات : کای دوست!

هر که خوب است به گيتی ، تو از او خوب تری.

عمر البتّه عزيز است، من اين می دانم:

همه با دوست، و ليکن، اگر آيد سپری.

جانِ ما يیّ و نيابيم تورا در بر خويش؛

عمرِ مايی و نبينيم که بر ما گذری!

سايه ی سرو ِ قَدَت گر به سرم بود، نبود

حاصل زندگی ام اين همه بی بار و بری
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]بس بگشتم که بپرسم سبب درد فراق[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]مفتی عقل در این مساله لایعقل بود[/FONT]
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
معنای با تو بودن معنی دهد به جانم
حسّی دوباره بخشد برجسم و هم روانم

بی شک اميد خود را مديون تابش تو
خورشيد آرزويی در قلب آسمانم

از خود شوم گريزان گر در برم نباشی
گم کرده ام خودم را پيدا شو در نهانم

باز آ دوباره پيشم در باورم قدم نه
مهمان شوی به قلبم من حکم ميزبانم

درکهکشان قلبم همچون ستاره هستی
از نور اين ستاره انگشت بر دهانم

سوداگری و من هم حتّی اگر که کالا
ارزان نده دلم را در عشق تو گرانم

حتّی اگر نگاهت با من قرين نباشد
جز ورد تو نباشد در خاطر و زبانم
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
آن را که در هوای تو یک دم شکیب نیست
با نامه ایش گر بنوازی غریب نیست
امشب خیالت از تو به ما با صفاتر است
چون دست او به گردن و دست رقیب نیست
اشک همین صفای تو دارد ولی چه سود
اینه ی تمام نمای حبیب نیست
فریاد ها که چون نی ام از دست روزگار
صد ناله هست و از لب جانان نصیب نیست
سیلاب کوه و دره و هامون یکی کند
در آستان عشق فراز و نشیب نیست
آن برق را که می گذرد سرخوش از افق
پروای آشیانه ی این عندلیب نیست
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد
شعری بخوان که با آن رطل گران توان زد

 

Similar threads

بالا