// ... به نفر بعدیتون یک شعر هدیه بدین ...\\

گلابتون

مدیر بازنشسته
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گلی چیدم فرستادم برایت
غضب کردی فکندی زیر پایت
اگر این گل ندارد قابل تو
تو از گل بهتری جانم فدایت ...
 

**setare**

عضو جدید
منو تو از مال دنیا چی داریم غیر یه رویا
چه قشنگه شعر موندن چه قشنگه فکر فردا
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
عود می‌سوزند یا گل می‌دمد در بوستان

دوستان یا کاروان مشک تاتار آمدست
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
در پناه می ز عقل مصلحت بین فارغیم

در کنار دوست بیم از طعن دشمن نیست نیست
 

sohrab89

عضو جدید
هیچکس ویرانیم را حس نکرد
وسعت تنهایم را حس نکرد
در هجوم لحظه های بی کسی
درد بی کس ماندنم را حس نکرد
 

mr.mehrdad

عضو جدید
ما شبی دست بر آریم و دعایی بکنیم
غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم
 

**setare**

عضو جدید
ببخشیدم اگر، ...
صبر من کم بود و خطای تو زیاد...
اگر تحمل من اندک بود و اشتباهاتِ تو بی شمار...
ببخشیدم اگر، ...
صدای گریه شبانه ام خوابت را آشفت...
اگر دیدن اشکهای من دلت را آزرد...
ببخشیدم اگر،
من پر از عشق بودم و تو پر از نفرت...
اگر بخشیدن عادت من بود و خصلت تو، نبخشیدن!
ببخشیدم،
به خاطر این همه دوستت داشتن...
به خاطر تا آخرین نفس پایِ تو ایستادن!
 

siyavash51

عضو جدید
بیا که رونق این کارخانه کم نشود
به زهد همچو تویی یا به فسق همچو منی

ببین در آینه ی جام نقش بندی غیب
که کس به یاد ندارد چنین عجب زمنی

ز تندباد حوادث نمی توان دیدن
در این چمن که گلی بودست یا سمنی

از این سموم که بر طرف بوستان بگذشت
عجب که بوی گلی هست و رنگ نسترنی

مزاج دهر تبه شد در این بلا حافظ
کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی
 

**setare**

عضو جدید
ما عاشق هم بوديم حسي كه يه عادت نيست
از من كه گذشت اين رسم رفاقت نييست
 

stamina89

عضو جدید
گفتي كه بماني به كنارم كه شوم شاه جهان
رفتي و نكردي تو نظر پشت سرت ، هيچ مپرس.
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
آنكه تاج سر من خاك كف پايش بود
از خدا مي طلبم تا بسرم باز آيد

خواهم اندر عقبش رفت بياران عزيز
شخصم ار باز نيايد خبرم باز آيد

گر نثار قدم يار گرامي نكنم
گوهر جان بچه كار دگرم باز آيد
 

**setare**

عضو جدید
امشب هوس کردم برایت چیز بنویسم
با سینه ای از خون دل لب ریز، بنویسم

شاید تو از من انتظاری سبزتر داری
اما فقط خوش دارم از پاییز بنویسم

می خواهم از بی مصرفی، تکرار، خودرویی
از بوته های هرزه ی جالیز بنویسم

تاریک گفتن پیش از این ها مستحبی بود
این بار واجب شد که یأس انگیز بنویسم

شاید بدانی لحظه های سرخ یعنی چه؟
تصمیم دارم از شقایق نیز بنویسم

باید فقط محض رضای خاطر فرهاد
از یک عدد شیرین بی پرویز بنویسم

فردا چه خواهم کرد؟ باور کن نمی دانم
امشب که می خواهم برایت چیز بنویسم
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
اندر ضمیر دلها، گنجی نهان نهادی
از دل اگر برآید، در آسمان نگنجد


 

گلابتون

مدیر بازنشسته
ببين در آينه داري ثبات سينه ما
اگر چه با دل لرزان به سان سيماب است

قدح ز هر كه گرفتم به جز خمار نداشت
مريد ساقي خويشم كه باده اش ناب است
 

**setare**

عضو جدید
اینها کیستند
که راه زندگی را می پیمایند
از میان هجوم آتش و هوا، خاک و آب
در مسیری مبهم و صعب
با دعایی التماس وار از ته قلب؟
اینها دهان هایی هستند که از فنجان های خالی نوشیدند
چشمهایی که هیچ کس اشکشان را پاک نکرد
و واژه هایی فرو خورده که هیچگاه بر لب ننشستند
از اینروست که باران، هرگز آسمان را نشست
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]گفتم ای عشق بیا تا که بسازی ما را[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یا نه٬ ویرانه کنی ساخته ی دنیا را[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]گفتم ای عشق چه بر روز تو آمد امروز[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]که به تشویش سپردی شب عاشق ها را[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]چه شد آن زمزمه ی هر شبه ی ما ای دوست؟[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]چه شد آن صحبت هر روزه ی یاران یارا؟[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]چشمه ها خشک شد از بس نگرفتی اشکی[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]همتی تا که رهایی بدهی دریا را[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]حیف از امروز که بی عشق شب آمد ای عشق[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]کاش خورشید تو آغاز کند فردا را...[/FONT]​
 

siyavash51

عضو جدید
شاه نشین چشم من تکیه گه خیال توست

جای دعاست شاه من ، بی تو مباد جای تو
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
آرزوي من اين است كه تو مثل يك سايه سرپناه من باشي
لحظه هر گريه ...
آرزوي من اين است نرم و عاشق و ساده همسفر شوي با من
در سكوت يك جاده....
 

لطفی88

عضو جدید
تا به کی از شوق وعده های دروغش
سر سری انگارم این بهانه او را
گویدم انکس که بود در دل من ، مرد
در تو نیابد دلم نشانه او را
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گلی چیدم فرستادم برایت
غضب کردی فکندی زیر پایت
اگر این گل ندارد قابل تو
تو از گل بهتری جانم فدایت
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
صبا به شوق در ایوان شهریار آمد
که خیز و سر به در از دخمه کن بهار آمد
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman,times,serif]از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست
خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است ...
[/FONT]
 

Similar threads

بالا