به نام زن... ♡

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد



وقتی یک زن
عاشق می شود
به آفتاب بگوئید
دیگر بر نگردد
گل های سرخ
دیگر نتابند
و آسمان
ماهش را برداردُ
هر جا که دلش خواست
بکوچد !

 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
خــــ ـوب است که زن هستم
همین که اگر از زنانــــ ـگی بیفتم،
می شوم تو
می شوم مرد !
اما تو اگر از مردی بیفــــ ـتی،
می شوی هــــ ـیچ !
می شوی نــــ ـامرد ...
 

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زن زیباترین نقاشی و بزرگترین ثروت خداوند است که برای جهان هزار جنگ وخون آفریدند..
از قابیل تا فرداهای بسیار...
(جبران)
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دور ایستاده ام

در مرزِ تیره روشنِ شرمی زنانه

تا باز نشناسیم

هر چند

در من تمامِ توست

در تو

تمامِ آنچه دوس می دارم.

" رویا زرین"
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
همیشه
سر به زیر میاندازم
نگاهم را پنهان میکنم
تا نفهمی
در دلم چه میگذرد
تا خوش باشی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هیچ وقت زن ها را دست کم نگیر...تنها موجوداتی هستند که بچه را تبدیل به مرد و مرد را تبدیل به یک بچه میکنند...!!
 

mahtab n

دستیار مدیر
کاربر ممتاز
زنده باد مادر
که وقتی غذا سر سفره کم میاد
اولین کسی که اون غذارو دوست نداره
مادره ...
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[SIZE=-0]عــآشـقَــت میشَود،
دَست ِ خـودَش
[/SIZE][SIZE=-0]وَقـتی زَنی [/SIZE][SIZE=-0] نـیـسـت ؛
بــآ صـدای آرام صُـحـبَــت مـیـکـُنَـد . . .
عـِشـوه هـآیَـش بـیـشـتَــر مـیـشَـوَد . . .
حِـسـآدَتِ زَنــآنــه مـیـکُـنَـد .
چـون نـمـیـخـوآهـد کـَسی حَـتـی بـــه عِـشـقَـش نـگــآه کُـنَـد،هـَمـیـشــه میگویــَـد تــــو مــآل ِ مـَـن هـَسـتـی !
دوسـت دآرَد عـِشـقَـش، از پـُشـت دَسـتـآنـش را دور بَــدنَــش حـَـلــقــه کُـنـد،
گــردنَــش را بــبـوسـَـد . .
چَـشـمـآنـَش خــُـمـآر مـیـشَـود.
به آرآمـی گــوشــه ی لَـــبــش را گـــآز مـیـگـیـرَد . . .
صـدآیـَـش مـیـلـَـرزَد، زیـر ِ لَــب مـیـگـویـَد دوسـتـَتــــــــ دآرَمـــــــــ !
زَن مـیـدآنَـد کــه وجـودَش بــآ عِـشـق کـآمـل تَـر مـیـشَـوَد . . .
و بــآ بــوســه ای عـآشـقـآنــه بــه اوج ِ آرامـِـش مـیـرسَـد . . .
[/SIZE]
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زن از ديدگاه دكتر علي شريعتي:
عشق ميكارد و كينه درو ميكند او ميزايد تو برايش نام انتخاب ميكني
او درد ميكشد و تو نگراني از اينكه بچه دختر باشد
او بيخوابي ميكشد وتو خواب حوريان بهشتي ميبيني
او مادر ميشود و همه جا ميپرسند نام پدر
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد


وقتی یک زن
از سایۀ درختی می گذرد
گنجشک ها هم
عاشق می شوند
و کلاغ ها باز می پرسند
عشق یعنی چه ؟!
آدم دلش می خواهد
تیرکمانی بشود
به مقصد سرهاشان.

"پرویز صادقی"

 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
فقط برای خودم هستم من ؛

خودِ خودم
نه زیبایم و نه عروسکی و نه محتاج نگاهی
برای تو که صورتهای رنگ شده را می پرستـی
نه سیرت آدمها را...

هیچ ندارم
راهت را بگیر و برو
حوالی من توقف ممنـوع است
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
[COLOR=#dedee]
وقتی یک زن
به یک مرد گوش می کند
پیشاپیش
نیمی از حواسش را
پرت می کند به عشق !

"پرویز صادقی"

[/COLOR]
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرا دیگر انگیزه سفر نیست
مرا دیگر هوای سفری به سر نیست
قطاری كه نیمه شبان نعره كشان از ده ما می‌گذرد
آسمان مرا كوچك نمی‌كند
و جاده‌ای كه از گرده پل می‌گذرد
آرزوی مرا با خود به افق‌های دیگر نمی‌برد
آدم‌ها و بویناكی دنیاهاشان یكسر
دوزخی ست در كتابی كه من آن را
لغت به لغت از بر كرده‌ام
تا راز بلند انزوا را دریابم (جاده ای آن سوی پل)
این عشق برای او به مثابه بازگشت از شهر به ده و از اجتماع به طبیعت است.
و آغوشت
اندك جایی برای زیستن
اندك جایی برای مردن
و گریز از شهر كه با هزار انگشت، به وقاحت پاكی آسمان را متهم می‌كند (آیدا در آینه)
و همچنین :
عشق ما دهكده‌ای است كه هرگز به خواب نمی‌رود
نه به شبان و
نه به روز .
و جنبش و شور و حیات
یك دم در آن فرو نمی‌نشیند (سرود پنجم)
ركسانا زن مه آلود اكنون در آیدا بدن می‌یابد و چهره‌ای واقعی به خود می‌گیرد :
بوسه‌های تو
گنجشكان پرگوی باغند
و پستانهایت كندوی كوهستان هاست (سرود برای سپاس و پرستش )
كیستی كه من این گونه به اعتماد
نام خود را
با تو می‌گویم
كلید خانه‌ام را
در دستت می‌گذارم
نان شادی‌هایم را
با تو قسمت می‌كنم
به كنارت می‌نشینم و بر زانوی تو
این چنین آرام
به خواب می‌روم (سرود آشنایی )
حتی شب كه در شعرهای گذشته (و همچنین آینده) مفهومی كنایی داشت و نشانه اختناق بود اكنون واقعیت طبیعی خود را باز می‌یابد:
تو بزرگی مثه شب.
اگر مهتاب باشه یا نه .
تو بزرگی
مثه شب
خود مهتابی تو اصلاً خود مهتابی تو
تازه وقتی بره مهتاب و
هنوز
شب تنها، باید
راه دوری رو بره تا دم دروازه روز
مثه شب گود و بزرگی، مثه شب، (من و تو، درخت و بارون ...)
شیدایی به آیدا در كتاب بعدی شاملو "آیدا درخت و خنجر و خاطره" چنین نقطه‌ای كمال خود می‌رسد:
نخست
دیر زمانی در او نگریستم
چندان كه چون نظر از وی بازگرفتم در پیرامون من
همه چیزی
با هیات او در آمده بود.
آن گاه دانستم كه مرا دیگر
از او
گریز نیست (شبانه)
ولی سرانجام با بازگشت اجباری شاعر از ده به شهر به مرحله آرامش خود باز می‌گردد:
و دریغا بامداد
كه چنین به حسرت
دره سبز را وانهاد و
به شهر باز آمد؛
چرا كه به عصری چنین بزرگ
سفر را
در سفره نان نیز ، هم بدان دشواری به پیش می‌باید برد.
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
درون من زنی زندگی میکند
به غایت بینهایت لجباز !!
آستین به فراموشی تو که بالا میزنم
با همان سماجت کودکانه اش
مو به مو سمفونی صدایت را در گوشم اجرا میکند
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زن جنــس عجیبیـــست

انگــــآر درست شــده تــــآ روی عشــــــق رآ کــــم کنـــد . .
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوست دارم دستم را بگیری و زیرگوشم زمزمه کنی


که پشت خوابهای نا آرام تو...


چیزی بیش از نگرانی های مردانه نیست...


دستت را بگیرم و زیرگوشت زمزمه کنم


که پشت نگرانی های مردانه ی من...


زنی ایستاده که دیوانه وار دوستش دارم

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
زن بودن کار سختیست
اخر گاهی
اگر دلت بخواهد کنارش باشی
و کسی نباشد نامش را میگذارند
حسادت زنانه
و اگر همان بخواهد کنارت باشد
و تو حواست کمتر به او باشد
میشود حسادت نامش غیرت
اما من میگویم
حسادت و غیرت هر کدامشان جداست
حسادت انجاست که زندگیت را مختل میکند و کامتان را تلخ
و غیرت انجاست که نشان میدهید چقدر هم را دوست میدارید در عین حال
چقدر به احساسی که به هم دارید ایمان دارید و
چقدر به هم اعتماد دارید
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=2]من زنم ...[/h]


من زنم ...


با دست هایی که دیگر دلخوش به النگو هایی نیست


که زرق و برقش شخصیتم باشد


من زنم .... و به همان اندازه از هوا سهم می برم که ریه های تو


می دانی ؟ درد آور است من آزاد نباشم که تو به گناه نیفتی


قوس های بدنم به چشم هایت بیشتر از تفکرم می آیند


...



دردم می آید باید لباسم را با میزان ایمان شما تنظیم کنم

دردم می آید ژست روشنفکریت تنها برای دختران غریبه است


به خواهر و مادرت که می رسی قیصر می شوی


دردم می آید در تختخواب با تمام عقیده هایم موافقی


و صبح ها از دنده دیگری از خواب پا می شوی


تمام حرف هایت عوض می شود


دردم می آید نمی فهمی


تفکر فروشی بدتر از تن فروشی است


حیف که ناموس برای تو نه تفکر


حیف که فاحشه ی مغزی بودن بی اهمیت تر از فاحشه تنی است


من محتاج درک شدن نیستم


دردم می آید خر فرض شوم


دردم می آید آنقدر خوب سر وجدانت کلاه می گذاری

و هر بار که آزادیم را محدود می کنی

می گویی من به تو اطمینان دارم اما اجتماع خراب است


نسل تو هم که اصلا مسؤول خرابی هایش نبود



می دانی ؟

دلم از مادر هایمان می گیرد



بدبخت هایی بودند که حتی می ترسیدند باور کنند حقشان پایمال شده



خیانت نمیکردند .. نه برای اینکه از زندگی راضی بودند



نه ...خیانت هم شهامت می خواست ... نسل تو از مادر هایمان همه چیز را گرفت



جایش النگو داد ...



مادرم از خدا می ترسد ... از لقمه ی حرام می ترسد ... از همه چیز می ترسد



تو هم که خوب می دانی ترساندن بهترین ابزار کنترل است



دردم می آید ... این را هم بخوانی می گویی اغراق است



ببینم فردا که دختر مردم زیر پاهای گشت ارشاد به جرم موی بازش کتک می خورد



باز هم همین را می گویی



ببینم آنجا هم اندازه ی درون خانه ، غیرت داری ؟؟



دردم می آید که به قول شما تمام زن های اطرافتان خرابند ...



و آنهایی هم که نیستند همه فامیل های خودتانند ....



مادرت اگر روزی جرات پیدا کردی ازش بپرس


بیچاره سرخ می شود و جوابش را ...



باور کن به خودش هم نمی دهد


دردم می آید



از این همه بی کسی دردم می آید
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد


از خشونت آفتاب می رنجد
زن گلی ست
که در سایه می بوید
!

"پرویز صادقی"

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

زیباترین آرایش یک زن
احساس رضایت
از زن بودن اوست!

"پرویز صادقی"





 

maryam**n

عضو جدید
زن که باشی...
هزار بار هم که بگوید دوستت دارم...
باز خواهی پرسید دوستم داری؟؟؟
و باز ته دلت خواهد لرزید...
زن که باشی هر چقدر هم زیبا باشی
نگران زیباترهایی خواهی شد که مبادا عاشقش شوند...
زن که باشی هر بار که صدایت کند خوشگلم
خدا رو شکر می کنی که هنوز در چشمان او زیبایی...
دست خودت نیست زن که باشی همه دیوانگی های عالم را بلدی...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
زن نفَس ِ هستی ست
باید او را عمیق کشید !

"پرویز صادقی"

 

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به یک زن احترام بگذارید، چون:
میتوانید معصومیتش را در شکل یک دختر حس کنید
میتوانید علاقه اش را در شکل یک خواهر حس کنید
میتوانید گرمایش را در شکل یک دوست حس کنید
میتوانید فداکاریش را در شکل یک همسر حس کنید
میتوانید روحانیتش را در شکل یک مادر حس کنید
میتوانید برکتش را در شکل یک مادر بزرگ حس کنید
با این حال او محکم و استوار نیز است
قلبش بسیار لطیف، فریبنده، ملیح، بخشنده و سرکش است… او یک زن است… و زندگی!!!

 

Eagle Golden

عضو جدید
کاربر ممتاز
(زن)
آغوشش را میدهد به عشقی که
تمام لحظات دوستش داشته
با نگاه مردانه آرامش دهد
در خیابان دستش را محکم گرفته.... قدم بزند
در تنهاییش حس امنیت دهد


(مرد)
تمام زندگیش را به پای زنی میریزد که
خستگیش را با بوسه ای گرم جواب دهد
وقت دلتنگی سرش روی سینه ی معطر عشقش بگذارد
و به آرامی بخوابد.....
 

Eagle Golden

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهی باید با تمام وجود زنانگیت را خرج کنی
گاهی باید با تمام وجود مردانگیت را خرج کنی
نه در تخت خواب
در مشکلاتدر باهم بودنها
در کوتاه امدن ها
در روزگار سردو گرم
در ادامه راه حتی پیاده
آن موقع هست که میتوانی به زنانگیت افتخار کنی
آن موقع هست که میتوانی به مردانگیت افتخار کنی
 

Eagle Golden

عضو جدید
کاربر ممتاز
زن زیبــاست......
چه آن زمان که از فرط خستگی چهره اش در هم است...
چه آن زمان که خود را می آراید از پس همه خستگیهایش..
چه آن زمان که فریاد می زند بر سرت و تو فقط حرکت زیبای لبهایش را ميبینی...
چه آن زمان که کودکی جانش را به لبانش رسانده و دست بر پیشانی زده و لبخند می زند...
زن زیبــاست......


میگویی زنانــگی ام زیباست...!
لبخـند میزنم و به این می اندیــشم
که ای کاش زیبایی ِدلــم را هم میدیدی..
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی مجبورم
صدام کلفت کنم
تا مبادا
با صدای ارومم
تو هوس بدست اوردنم به سرت بزنه
گاهی مجبورم
هم پای تو کار کنم
تا بهت ثابت کنم
من هم
حق دارم
گاهی اوقات کنار یه مرد
میشی یه زن
مهربان و زیبا
ولی پیش بقیه
باید جسور باشی
باید محکم و مقتدر باشی
تا کسی هوس بی خود به سرش نزنه
گاهی حس حسادتم گل میکنه
اونجا که
میبینم
چطور با یه زن غیر من
صمیمی حرف میزنی
و چطور اون زن بهت با نگاهاش
میخواد تو قلبت جا باز کنه
انوقتها
حس حسادت نه
غیرتم گل میکنه
همونطور که
تو تحمل هیچ مردی کنارم نداری
فقط میدونی
اسم غیرت من میزاری حسادت
اسم حسادت خودت میزاری غیرت
چه تضاد بزرگی
گاهی اوقات
مجبورم تمام احساسم پنهان کنم
تا مبادا
با کلامی ناراحتت نکنم
گاهی اوقا
چقدر دلم میخواست
اروم
دستم بگیری و
بگی چرا اینجوری میکنی
تا بگم
پشت این نگاه نگرانم
یه زن عاشق هست
اری عاشق تو
و هر لحظه نگرانت هست
من زن هستم
ولی یاد گرفتم
همیشه مرد باشم
تو روزگاری
که
اسم نامردیشون میزارن زرنگی
تو دوره ای که
اسم هوس میزارن عشق تا به کسی برای یه شب برسند
تو دوره ای که
عهد و پیمان
مثل اب خوردن میشکنند
خودم شدم مرد
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
زن هستم
گاهی اوقات
قلبم میگیرد
دلم میخواهد
کسی باشد
تا لحظاتی که
دلم میخواهد
بچگی کنم
کنارم باشد
لوسم کند نازم را بکشد
من زنم که
حوای کسی نمیشوم
که
هوای دیگری در سر میپروراند
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
چــقدر دزديــدنِ نگــاه
از چشــمان تــو
لــذت بخــش اســت

گــويــي تيــله اي
از چشــمم بــه دلــم مــي افتــد

بـــانـــو!
بــا مــردي کــه تيــله هــاي
بسيــار دارد
مــي آيــي ؟


"کیکاوس پاکیده"
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani 🔺️هوای تو... ♡ ادبیات 792
سرمد حیدری ♡... مـــادر... ♡ ادبیات 153

Similar threads

بالا