به ايرانشهر، آيين پليدي واژگون بايد (به ياد ايستادگي آريوبرزن در برابر اسكندر گجستك )

آزرمیدخت

عضو جدید

«چو اسکندر به دژخویی سوی ایران‌زمین آمد/ چو روباه گژاندیشی پی بیداد و کین آمد/ کنام شیرمردان را ندانستی که جان باید / ندانستی، نبرد این دلیران را توان باید...»
و اسکندر گجستک سوی ایران شد، سوی سرزمین دلیران. می‌پنداشت که چیرگی بر این سرزمین ساده است اما کم نبودند کسانی که نشان دادند، سخت در اشتباه است. گواهان ما پايداري‌های کوچک و بزرگی هستند که سد راهش شدند و دلیرمردانی همچون «آریوبرزن».
آریوبرزن، سردار داریوش سوم هخامنشی، اسکندر مقدونی را سد، شد تا ایران برجای بماند هرچنداین سد شکست اما ایران از آبشخور ازخودگذشتگی‌های او و همراهانش، هنوز ایران است. 21 امردادماه آن گونه که با برابرگذاری‌های تاریخی به دست آمده، هم زمان بود با آغاز پايداري آریوبرزن و سپاهیانش در برابر لشکریان اسکندر گجستک. از همین روی از آریوبرزن نوشتيم تا باورمان شود و برخی‌ها باورشان شود که به هر دین و به هر آیین «به راه شوکت ایران خوشا مرگ و سرافرازی.»




«... آریوبرزن گفت با یاران/ کنون کاین اهرمن‌خو را/ به سر اندیشه جنگ آمد/ کنون این هنگامه خون را/ نه هنگام درنگ آمد/ سزای دشمن بدخو/ همی باران سنگ آمد/هر آن‌كو دشمن ايران، نگون بايد/ كژانديش دني را روز روشن، قيرگون بايد/ به ايرانشهر آيين پليدي واژگون بايد...»
آریوبرزن را باید شناخت و آریوبرزن‌ها را. براي اين شناخت با فرزین غفوری، دانشجوی دکترای تاریخ ایران باستان به گفت‌و‌گو نشستیم. در فرهنگستان زبان و ادب پارسی به دیدارش رفتیم و او، تاریخ را برگ زد و برایمان از میان این برگ‌های تیره و روشن تاریخ ایران، آریوبرزن را بیرون کشید. او گفت:

آریوبرزن، پسر آرتاباز و نوه‌ی فرناباز، شهربان فیریگیه است. بنابر روایتی، مادربزرگش، «آپاما»، دختر اردشیر دوم هخامنشی است. گمان بر این است که آریوبرزن از ریشه‌‌ی «آریوبردانه» و به معنی «شکوه آریاها» و یا «شکوه‌بخشنده به آریاها» باشد.
برپایه‌ی گواهی‌های تاریخی می‌دانیم که پیش از آریوبرزن، آریوبرزن دیگری داریم که شهربان فیریگیه بوده است و پس از او نیز، در دوره‌ی سلوکیان، در سلسله‌ای از پادشاهان کاپادوکیه با نام آریوبزرن اول، آریوبرزن دوم و آریوبرزن سوم روبه‌رو هستیم. بی‌گمان شاهان کاپادوکیه، به شوند:)سبب) شهرت و آوازه‌ای که این سردار سلحشور داشته و حماسه‌ای که با نام و یادش، همزاد است، این نام را برگزیده‌اند.

بر سر تنگه‌ای که در آن، اسکندر و لشکریانش به ترفند آریوبرزن و سپاهیانش، گرفتار می‌آیند، سخن‌ها بسیار است؛ حسن پیرنیا در تاریخ ایران باستان از «تنگه تکاب» نام می‌برد. شاهپور شهبازی در ایرانیکا، نوشته که «تنگ خاص» بوده است. ابوذر همتی نیز می‌گوید این نبرد در «تنگه گجستان» رخ داده است. به باور وی نام گجستان شاید از این روی بر این تنگه است که متون مزدیسنایی، اسکندر را گجستک(نفرين شده) خوانده‌اند. فرزین غفوری گفت:
برای پی بردن به جای رخ دادن این نبرد نیاز به کاوش‌های باستان‌شناسی است كه البته تاريخ بي‌گمان كمك بسياري به جويندگان و كاوش‌گران خواهد كرد.

فرزین غفوری که به گواهی تاریخ سخن می‌گفت؛ به جنگ «گوگمل» اشاره کرد که در کردستان عراق امروزی در رویارویی با لشکر اسکندر گجستک، رخ می‌دهد، نبردی که در آن، فرماندهی سپاه ایران را داریوش سوم، شاه کشور بر دوش داشته و آریوبرزن نیز فرمانده شماری از یگان‌های سپاه ایران در آن نبرد بوده است. غفوری گفت:



اسکندر گجستک پس از چیرگی بر بابل و شوش، راهی پارس می‌شود. پس از شوش در مسجدسلیمان با یک پايداري محلی روبه‌رو می‌شود. شاید همین پايداري‌های کوچک و بزرگ بوده که او را وامی‌دارد تا لشکریانش را دو بخش کند. بخشی از لشکر، راه شاهی را در پیش می‌گیرند که از شوش به تخت‌جمشید می‌رسیده و بخش دوم به فرماندهی خودش، راهی کوهستانی از میان کوه‌های زاگرس را در پیش می‌گیرند.

فرزین غفوری سکوتی معنادار کرد و گفت: به گمان من اسکندر راه کوهستانی را در پیش می‌گیرد چون می‌دانسته که ایستادگی و پايداري مردمان شهرها و آبادی‌هایی که پیرامون راه شاهی هستند، از توان لشکرش برای رسیدن به پارس، می‌کاهد و از سوی دیگر سواره‌نظام ایران یک سوارنظام کارآزموده است که در دشت و در راه شاهی به خوبی می‌تواند راه را بر او سد کند. از همین روی منطقه‌ی کوهستانی را برمی‌گزیند.


و اما آریوبرزن؛ او در منطقه‌ی کوهستانی، سپاهی را می‌آراید. ولی چرا کوهستان؟ می‌گویند شمار سپاهیانش برای رویارویی در دشت با لشکر دشمن، اندک بوده، بنابراین به کوهستان پناه می‌برد. اما فررزین غفوری می‌گوید:
به گمان من آریوبرزن چون می‌دانسته که اسکندر گجستک، راه کوهستان را در پیش گرفته و از آن روی که می‌خواسته با خود اسکندر، رویارو شود، سپاهش را در کوهستان می‌آراید. در درازای تاریخ در نبردها می‌بینیم که یکی از بزرگ‌‌ترین خواسته‌های دو سوی نبرد، از میان برداشتن فرمانده سپاه است. با نابودی رهبر سپاه، کمر دشمن می‌شکند. و آریوبرزن در کوهستان بر دشمنان سد می‌بندند تا با دوتا کردن پشت دشمن، آنان را از این خاک بتاراند.

به گزارش رخدادنگاران یونانی، اسکندر در همان آغاز ورود به زاگرس با یکی از عشایر کوچ‌نشین منطقه به نام «اٌکسین» روبه‌رو می‌شود. آن‌ها را قتل‌عام می‌کند، از رود «مارون» گذر می‌کند و به دشت کوچکی در شمال یاسوج می‌رسد و به تنگه‌ای که بنابر گمان‌ها، نبرد اسکندر و آریوبرزن در آن رخ می‌دهد. چنین آمده که در پنجمین روز پس از دو بخش شدن نیروی اسکندر، نیرویی که راه کوهستان را در پیش گرفته، به دربند پارس می‌رسد. فرزین غفوری گفت:
با این که غربی‌ها دوست دارند درباره‌ی هنر جنگ اسکندر سخن بگویند و او را «کبیر» بنامند، شگفت است که این فرمانده که غربی‌ها به آن می‌نازند، بدون فرستادن نیرو یا دیده‌بان به تنگه برای بررسی وضعیت آن، نیروهایش را وارد تنگه می‌کند. البته برخی می‌گویند، اسکندر رفت وآمدهایی را بر بلندای تنگه دید اما پس از قتل‌عام اکسین‌ها، گمان می‌کرد این رفت و آمدها از آن مردمی است که با دیدن او، در حال فرار هستند.

به هر روی او و سپاهش در تنگه پیشروی می‌کنند تا به دیواری می‌رسند که می‌گویند به فرمان آریوبرزن در میانه‌ی دو دیواره‌ی تنگه ساخته شده بود. البته گمان دیگر این است که چنین بندها و دروازه‌هایی از پیش، در آنجا بوده و از همین روی آنجا را «دربند پارس» می‌نامیده‌اند.
اینجاست که جنگ در‌می‌گیرد از بالای دیوار و دو سوی دره، سپاهیان آریوبرزن، صخره‌ها و سنگ‌ها را بر سر و روی سپاه دشمن آوار می‌کنند و با فلاخن که گونه‌ای وسیله‌ی جنگی در آن زمان بوده، امان را از دشمن می‌گیرند. سپاه اسکندر آن اندازه کشته و زخمی می‌دهد که اسکندر، راهی جز واپس‌نشینی:)عقب‌نشینی) پیش روی خود نمی‌بیند.
و اما نیرنگ. اسکندر که هم غافلگیر شده و هم تلفات بسیار دیده، به نیرنگ دست می‌یازد:
سکندر آن پلشت‌اختر/ اجاق کینه‌اش روشن/ هوای فتنه ‌اش در سر/ نبود او را دگر راهی/ مگر با فتنه آمیزد/ فسونی تازه انگیزد/ به اهریمن درآویزد...
فرزین غفوری گفت:
در نوشتارهای یونانی آمده که برای دستیابی به راهی جایگزین در رسیدن به تخت‌جمشید، یک محلی که گویا چوپان بوده، اسیر نیروهای اسکندر بوده و به پارسی و هم به یونانی سخن می‌گفته، راهی دیگر را به اسکندر گجستک، نشان می‌دهد.


تا سخن از چوپان به میان می‌آید گمان‌ها بدان سوی می‌رود که خیانت یک ایرانی، چیرگی اسکندر بر ایران را رقم زد اما به گفته‌ی فرزین غفوری از آنجایی که وی هم پارسی و هم یونانی می‌دانسته، می‌تواند ایرانی نبوده باشد. از سویی دیگر بنابر همان گل‌نوشته‌هایی که از تخت‌جمشید پیدا شده، می‌دانیم که در زمان هخامنشیان از دیگر سرزمین‌ها، مردمان بسیاری در پوشش استادکار، کارگر و حتا چوپان، در ایران زندگی می‌کرده‌اند.
«بر ایشان مرد چوپانی فراز آمد/ یکی چوپان جان‌ناپاک و نابخرد.../خبرشان داد از راهی پرآسیب و هراس‌آور/ به قلب جنگلی تاریک و وهم‌انگیز/ گداری تنگ و توفان‌خیز.»
فرزین غفوری گفت:
راه به اندازه‌ای سخت‌گذر است که اسکندر با بخشی از نیروهایش با سلاح‌هایی سبک، راهی می‌شود. منابع نوشته‌اند که نیروهای اسکندر ترسیده بودند چون شب بود، راه لغزنده و باریک بود و هر دم یکی از نیروهای اسکندر به پایین دره سقوط می‌کرد.


اما به هر روی رفتند و رفتند تا از پشت نیروهای آریوبرزن سر برآوردند. نیروهای ایرانی غافلگیر شده بودند. اسکندر از پشت و بخش دوم نیروها که از غافلگیری ایرانیان سود جسته بودند از درون تنگه، سپاهیان کم‌شمار آریوبرزن را محاصره کرده بودند. نبردی تن به تن درمی‌گیرد.
«ز هر سو سپاه خصم می‌جوشید/ گلوی تشنه‌ی دشمن/ زخون مردم آزاده می‌نوشید/ جدالی نابرابر بود و پیکاری هراس‌آور...»
فرزین غفوری گفت:
چیره‌ی این میدان، نیروهای اسکندر گجستک بودند اما ایرانی‌ها حماسه‌ای آفریدند که رخدادنگاران یونان هم از آن به شکوه، یاد کرده‌اند و این نبرد را «نبردی به یادماندنی» خوانده‌اند.

به گفته‌ی غفوری؛ از این نبرد یکی از رخدادنگاران یونانی چنین گزارش داده که؛ پارسی‌ها، حمله می‌کردند و مقدونی‌ها را در آغوش می‌گرفتند و با سلاح خود مقدونی‌ها، آن‌ها را می‌کشتند.
«کنون مردانگی را آزمون باید/ تو ای خصم پلید‌آیین/ تبرزینت نگون باید...»
غفوری گفت:
این گزارش مرا به یاد کُشتی می‌اندازد. نبرد تن به تن بوده، لابه‌لای صخره‌ها و ایرانی‌ها که از فنون کشتی‌گیری آگاهی داشته‌اند، آن را به کار گرفته‌اند.

آریوبرزن و سپاهیانش، جانانه جنگیدند و جان دادند؛
«کنون باید سراپا شعله گردیم/ جان برافروزیم/ ز هر مو ناوکی سازیم که بر قلب ستم تازیم...»
و آن‌ها به راستی که تاختند بر قلب ستم. فرزین غفوری گفت:
از اینجای داستان دو روایت داریم. در یک روایت چنین آمده که آریوبرزن در همین‌جا در برابر سپاه دشمن ایستاد و کشته شد. بنابر روایت دوم، آریوبرزن توانست صف نیروهای دشمن را بشکند. او از صف دشمن گذر کرد تا به تخت‌جمشید برسد و سد دیگری را تشکیل دهد اما با گروهی دیگر از سربازان مقدونی روبه‌رو شد و در نبرد با آنان، کشته شد.

او و سپاهیانش جان شیرین را در پاسداری از این خاک، نهادند و رفتند.
«جهاندارا به مهر و راستی سوگند/ گر مرگم به پیش آید/ من و آیین جانبازی/ به راه شوکت ایران/ خوشا مرگ و سرافرازی...»



فرزین غفوری آنگاه که این رویه از تاریخ با کشته شدن دلیرمردان ایران، برگ خورد، گفت:
تاریخ ترکیبی از پیروزی‌ها و شکست‌هاست اما بدانید که تاریخ ما تاریخی شکوهمند است که هرگز رویه‌های تاریکش، بیش از رویه‌های روشنش، نبوده است. ایران در درازای زیست تاریخی خود یک استثنا است. برای این که معنی استثنا را به راستی دریابید باید آن را همه‌گاه در زمان خودش بسنجید. رومی‌ها که زمانی ابرقدرت جهان بودند نيز شکست‌ها و پیروزی‌هایی داشته‌اند اما ما باید به این بنازیم که ایرانی‌ها تنها کسانی بودند که امپراتور روم را توانستند اسیر کنند اما در هیچ جای تاریخ، شاه ایرانی دربند دشمن نشده است.

غفوری گفت: آریوبرزن و آریوبرزن‌ها به ما درس مقاومت و پایداری داده‌اند. و پایداری رمز ماندگاري این ملت است.
دشمن حتا اگر بر ما پیروز شده هرگز برای چیرگی بر فرهنگ ایرانی و جامعه‌ی ایران، آزادی عمل نداشته است، نمونه‌ی بارزش نیز همین اسکندر گجستک است. ایران تا به امروز، هجوم‌ها و غارت‌هایی به خود دیده که برای دیگر سرزمین‌ها یکی از همین هجوم‌ها، به نابودی و فنایشان انجامیده اما ایران، همچنان ایران است.
«هزاران بار چرخ آسمان در گردش پرگار چرخیده/ هزاران سال خورشید جهان‌افروز بر خاک دلیران نور پاشیده/ هزاران فتنه بر جان وطن مسمار کوبیده/ ولی آیین جانبازی در این سامان نمی‌میرد/ سر و جان می‌رود از کف ولی ایمان نمی‌میرد/ کلام آخر بشنو/ گهرپرور سرای من/ کهن گهواره‌ی پاکان/ بهشت روشن ایران نمی‌میرد.. نمی‌میرد.. نمی‌میرد.»

«چكامه‌هاي اين نوشته، گزيده‌هايي از سروده‌ي چكامه‌سراي نامور كشورمان، هما ارژنگي است.»
 

زيگفريد

عضو جدید
کاربر ممتاز
اریوبزرن ! همون قهرمان باستانی ایستادگی در مقابل بیگانه :gol:

همون کسی که مجسمه شو چندی قبل از میدان شهری که بهش منسوبه برداشتند و بردند !!

همون اریو بزرنی که گناهش اینه که یه قهرمان ایران باستانه و نه یه شخصیت زمان استیلای عربها !!
 

Martin Eco

عضو جدید
کاربر ممتاز
اریوبزرن ! همون قهرمان باستانی ایستادگی در مقابل بیگانه :gol:

همون کسی که مجسمه شو چندی قبل از میدان شهری که بهش منسوبه برداشتند و بردند !!

همون اریو بزرنی که گناهش اینه که یه قهرمان ایران باستانه و نه یه شخصیت زمان استیلای عربها !!

تایید میشههههههههههههههههههههه...
و تشکر از تاپیک
 

Similar threads

بالا