magnet
عضو جدید
خبر کوتاه و تلخ بود :
مسئول روابط عمومی فوریت های پزشکی آذربایجان شرقی دقایقی پیش در گفت و گو با خبرنگار فارس در تبریز با بیان اینکه "عباس شب خیز" شاعر تبریزی بر اثر ریزش آوار خانه ای فرسوده چشم از دیار فانی بست، اظهار داشت: این شاعر تبریزی در میدان قدس واقع در قراملک اقدام به پارک خودروی خود در مقابل دیوار فرسوده یک خانه دو طبقه می کند که هنگام بازگشت به خودروی خود در ساعت 11 و 27 دقیقه دیوار سقوط کرده و وی جان خود را از دست می دهد.
شعری از او برای صاحب الزمان (عج) :
بهار دلها بيا كه بي تو فسرده گلها، به باغ تنها
نه آشنايي نه همزباني قبيله مانده غريب و تنها
نه شور حالي، نه شوق عشقي،كه تا كند دل، هواي گلشن
كه بي حضور ،گل جمالت، صفا ندارد، دگر چمن ها
به خواب رفته گل بنفشه زسوز سرما به باغ و بستان
رگ طراوت زده زمستان به تيغ عصيان ز نسترن ها
دلم گرفته ز شام غربت در آرزوي صفاي صبحم
اي آفتاب سپهررحمت درآ رها كن از اين محن ها
اي عندليب بهشت قدسي بيا خدا را ز روي رحمت
كه از حضورت، به باغ عالم،ز هم بپاشد، صف زغن ها
اگر چه اي جان،نهان زچشمي،ولي به هرجا،عيان حضورت
حديث عشقت فكنده شوري زفيض رحمت در انجمن ها
يك از هزاران،نگفته مدحي، چو من هزاران، اديب و شاعر
به جز ارادت،نباشد اي جان،خيال شب خيز،از اين سخن ها
این دل گرفته ی دوری یار ، طاقت نیاورد و به دیار باقی شتافت .
وبلاگ ایشان (هرچند چندماهی هست که بروز نشده بود) : اشعار عباس شبخیز قراملکی
روحــش شــاد . . . (دوستان در صورت امکان فاتحه ای قرائت کنند )
مسئول روابط عمومی فوریت های پزشکی آذربایجان شرقی دقایقی پیش در گفت و گو با خبرنگار فارس در تبریز با بیان اینکه "عباس شب خیز" شاعر تبریزی بر اثر ریزش آوار خانه ای فرسوده چشم از دیار فانی بست، اظهار داشت: این شاعر تبریزی در میدان قدس واقع در قراملک اقدام به پارک خودروی خود در مقابل دیوار فرسوده یک خانه دو طبقه می کند که هنگام بازگشت به خودروی خود در ساعت 11 و 27 دقیقه دیوار سقوط کرده و وی جان خود را از دست می دهد.
شعری از او برای صاحب الزمان (عج) :
بهار غربت
بهار دلها بيا كه بي تو فسرده گلها، به باغ تنها
نه آشنايي نه همزباني قبيله مانده غريب و تنها
نه شور حالي، نه شوق عشقي،كه تا كند دل، هواي گلشن
كه بي حضور ،گل جمالت، صفا ندارد، دگر چمن ها
به خواب رفته گل بنفشه زسوز سرما به باغ و بستان
رگ طراوت زده زمستان به تيغ عصيان ز نسترن ها
دلم گرفته ز شام غربت در آرزوي صفاي صبحم
اي آفتاب سپهررحمت درآ رها كن از اين محن ها
اي عندليب بهشت قدسي بيا خدا را ز روي رحمت
كه از حضورت، به باغ عالم،ز هم بپاشد، صف زغن ها
اگر چه اي جان،نهان زچشمي،ولي به هرجا،عيان حضورت
حديث عشقت فكنده شوري زفيض رحمت در انجمن ها
يك از هزاران،نگفته مدحي، چو من هزاران، اديب و شاعر
به جز ارادت،نباشد اي جان،خيال شب خيز،از اين سخن ها
این دل گرفته ی دوری یار ، طاقت نیاورد و به دیار باقی شتافت .
وبلاگ ایشان (هرچند چندماهی هست که بروز نشده بود) : اشعار عباس شبخیز قراملکی
روحــش شــاد . . . (دوستان در صورت امکان فاتحه ای قرائت کنند )