برای تو می نویسم

وضعیت
موضوع بسته شده است.

chekedal

عضو جدید
این چیست که چون دلهره افتاده به جانم
حال همه خوب است- من اما نگرانم در فکر تو بستم چمدان را و همین فکر
مثل خوره افتاده به جانم که بمانم
چیزی که میان من و تو نیست غریبی ست
صد بار تو را دیده ام ای غم به گمانم؟!
انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت
اینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم
از سایه سنگین تو من کمترم آیا؟!
بگذار به دنبال تو خود را بکشانم
ای عشق...! مرا بیشتر از پیش بمیران
آنقدر که تا دیدن او زنده بمانم...
 

chekedal

عضو جدید
شاید از اول نباید عاشق هم می شدیم این درست... اما جدایی اشتباهی دیگر است
در شب تلخ جدایی عشق را نفرین مکن
این قضاوت... انتقام از بی گناهی دیگر است
 

chekedal

عضو جدید
قرارمان فصل انگور شراب که شدم بیا
تو جام بیاور من جان
جام را خالی از جان کن
هراسی نیست...
فقط تو خوش باش
همین مرا کافیست...
 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عشقتـــ رآ پنهآטּ میڪنـے ڪـہ مرכآنگیتـــ פֿـכشـہ כـار نَشـوכ !

اَפֿـمـ میڪنـے ڪــــہ مهربآنیَتـــ رآ پنهـــــآטּ ڪنے !

مَـرآ " شُمــآ " פֿـَطآبـــ میڪُنے ڪِـہ هَوآیے نشَومـ !


اما نمـیــכانے ڪـــہ چقَـכر ایــטּ هـآ بـہ تـو مـے آینـכ
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
فرقی نمی کنه با چه کسی

دربارۀ چی حرف می زنم

تو مثل تکیه کلام

در دهانم اتّفاق می افتی . . . .
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
برگها پاييزي
در ميان زندگيم غوغايي ميکند
ان لحظه که
بي صدا
روي جاده دراز ميکشم
و چشم به جاده ميدوزم
هر بار چشمانم را ميبندم
و باز منتظر ميمانم
با شنيدن
صداي پايي چشم ميگشايم
اما نه تو نيستي
همين مرا درد ميدهد
که تو نيستي
در ميان جاده
گاهي به اسمان مينگرم نکند
تو از اسمان
برميگردي
به کنارم
 

bojol

عضو جدید
اگر روزی رسیدی که من نبودم
تمام وصیتم به تو این استخوب بماناز آن خوبهایی که من عاشقش بودم....
 

bojol

عضو جدید
مــرا قـضاوت نـکن رفيــق !


تو فـقط چـهره ام را مي بيني


نـه سرگذشتــم را
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حـــــرف می زنـــی امـا تلــخ
محـــبت می کـــنی امــا ســــرد!
چــه اجــباری اســت
دوست داشـــتن من ؟؟!! . . .
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کـاش بـرایِ تـ ـو

کتـ ـابِ قصه بـودمـــ

نه نوارِ قـصه !!!

آنـوقـ ـت جـایِ ایـنکه با چشـمانِ بَـسته بـه من گـوش بـدهی

مـرا در آغـوشِ دستـانت می گرفتـی و

چـ ـشمـــ در چـ ـشمـ ـ ـ

می خوانـ ـدی!!!
 

bojol

عضو جدید
ﻣـــــﻦ

ﻧﻪ ﯾـــــﮏ
ﻓــــﺎﺣﺸـــﻬـ ﺍﻣـ
ﻧﻪ ﯾـــــﮏ ﻣﺬﻫـــــﺒﯽ ﺑــﺎﮐـــﺮﻩ
ﻧﻪ ﯾــــﮏ ﺳﻨــﮓ

ﻧﻪ ﯾـــﮏ ﻓﺮﺷﺘـــﻬـ ﺁﺳﻤــﺎﻧﯿــــ

ﺑــﺮﺍﯼ ﺭﺳﯿــــــﺪﻥ ﺑﻪ ﻣـــﻦ ﻧــﻪ ﻟــﺎﺯﻣـ ﺍﺳــﺖ پول ﺑﺪﻫــــﯽ

ﻧﻪ ﺳــﻮﺍﺭ ﺑـــــــﻨﺰ ﺷــــﻮﯼ

ﻧـــﻪ ﻣــــﺜﻞ ﻗﻬـــــﺮﻣﺎﻥ ﺩﺍﺳــﺘﺎﻥ ﻫــﺎ ﺭﻓــﺘﺎﺭ ﮐﻨـــــﯽ

ﺗـــــﻨﻬﺎ ﮐــﺂﻓﯿـــﺴﺖ ﺧـــﻮﺩﺕ ﺑــــﺎﺷﯽ

ﺍﮔــــــﺮ ﺗﻮ ﺑﻪ من و ﻫﻤــ ﺟﻨﺴﺂﻥ ﻣــﻦ ﻣـــــﮕﻮﯾـــﯽ ﺁﻫـــﻦ ﭘــﺮﺳﺖ

ﺍﻧـــــﮕﺸﺖ ﺷﻤــﺎﺭ ﻧﯿﺴﺘـــﻨﺪ ﻣَـــﺮﺩﺁﻥ ﺍﻧـــﺪﺍﻣـ ﭘـــﺮﺳـــ

خدایـــــــــــا !!!!
خــــیلی خـــــســتم...
همــــــین !
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مـنــ مـے בونـم کـﮧ بـﮧ تــ♥ـפּ مـے رسـمــ
مـے בونـمـ
مـے شـکـنـم سُـکـوتـــ ِ سـرב ِ فـاصـلــﮧ هـا رآ بـا تــ♥ـפּ
بـﮧ امـیـב تــ♥ـפּ
بـــراے تــ♥ـפּ
פּ شــایـב بـے تــ♥ـפּ مـانـבنـمــ بـراے هـمـیـنــ اسـتـــ!



 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو مقصری اگر من دیگر ” من سابق ” نیستم
من را به من نبودن محکوم نکن!
من همانم که درگیر عشقش بودی!
یادت نمی آید!؟
من همانم!
حتی اگر این روزها هردویمان بوی بی تفاوتی بدهیم
!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دنیا بازی هایت را سرم در آوردی ...


گرفتنی ها را گرفتی ...




دادنی ها را " ندادی " ...




حسرت ها را کاشتی ...




زخم ها را زدی ...




دیگر بس است ...




چیزی نمانده ...




بگذار آسوده بخوابم ...



محتاج یک خواب بی بیدارم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز





آغوشتـــــــ را دوستـــــــ دارمـــــ

امــــا

از دوباره بــــی پناه شدن


می ترسمــــــ...!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
تو
را میان
تمام روزها و شبها
نظاره میکنم
همین حوالی دلم بنشین
تا بشنوی
چه میگوید
 

parla_69

کاربر فعال تالار هنر ,
کاربر ممتاز
برای تو نمی نویسم
برای تو پیروز و بزرگ و سربلند و کس میشم تا تو بازم بهم ببالی
چقدر لمس حضورت لذت بخشه مامان
 

bojol

عضو جدید
از اعماق رویاهایم ،فریادهایم را سکوت میکنم
تا در حقیقت بمیرد این جسد متحرک
میان اینهمه دروغ های واقعی
زیر آوارهای باران مانده ام با چتر آهنی
میشوید خوبی هایم ،را نمیبرد پلیدیهایم را ،
بس که سنگین شده ام سیل ها هم طرفم نمی آیند
بی تو من اینم نه کمتر نه بیشتر
 

bojol

عضو جدید
لمس کن کلماتی ر اکه برایت می نویسم ...

تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست ... تا بدانی نبودنت آزارم می دهد ... لمس کن نوشته هایی را که لمس ناشدنیست و عریان ... که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد ...

لمس کن گونه هایم را که خیس اشک است ... لمس کن لحظه هایم را ... تویی که می دانی من چگونه عاشقت هستم، لمس کن این با تو نبودنها را.
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مــن زخــم‌هــای بــی‌نظیــری بــه تــن دارم؛

امــا،

تــو مهــربــان‌تــریــن‌شــان بــودی،

عمیــق‌تــریــن‌شــان،

عــزیــزتــریــن‌شــان!

بعــد از تــو آدم‌هــا،

تنهــا خــراش‌هــای کــوچکــی بــودنــد بــر پــوستــم

کــه هیــچ‌کــدام‌شــان بــه پــای تــو نــرسیــدنــد،

بــه قلبــم نــرسیــدنــد...
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دست از

این همه لجاجت بردار !
وقتی اخم میکنی
لبان قرمزت

توپ های شلیک شده اند
درست زمانی که

چشمانت

خلع سلاحم کرده اند !
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا