اولین شعر و آخرین غزلم!افسانه ها را رها کن!
دوری و دوستی کدام است؟؟؟
فاصله هایند که عشق را می بلعند...
ما اگر نباشیم...
دیگری جایمان را پر می کند...
به همین سادگی...
بوسه باران، بيا! بيا بغلم
پرسه ی بی ترانه را چه کنم؟
کوچه شعر ِ تو بهترین محلم
عشق ِ نابم! که تو عیار ِ منی
جز تو هر خنده می کند بدَلم
در خودم - بی تو – مُرده، می پوسم
زندگی زهر می شود، عسلم!
نگذار این چنین فنا بشوَم
من که در عشق و عاشقی مثَلم
شب ِ «ققنوس» پرورم - حالا
شده خاکستری تر از ازلم
سوز ِ سرد ِ تمام ِ فاصله ها
شعله ها می کشد به ما حصلم
تشنه ام، تشه ی دهان شما
بوسه باران، بيا! بيا بغلم