برای تو می نویسم

وضعیت
موضوع بسته شده است.

hilari

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سادگی مرا ببخش که خویش را تو خوانده ام
برای برگشتن تو به انتظار مانده ام

سادگی مرا ببخش که دلخوش از تو بوده ام
تو را به انگشتر شعر مثل نگین نشانده ام

به من نخند و گریه کن چرا که جز نیاز تو
هر چه نیاز بود و هست از در خانه رانده ام

اگر به کوتاهی خواب , خواب مرا سایه شدی
به جرم آن , داغ عطش بر لب خود نشانده ام

گلوی فریاد مرا سکوت دعوت تو بود
ولی من این سکوت را به قصه ها رسانده ام

دوباره از صداقتم دامی برای من نساز
از ابتدا دست تو را در این قمار خوانده ام

گناه از تو بود و من نیازمند بخششت
چرا که من در ابتدا تو را ز خود نرانده ام

گناهکار هر که بود کیفر آن مال من است
به جرم آن , داغ عطش بر لب خود نشانده ام
 

زيگفريد

عضو جدید
کاربر ممتاز
کویر تشنه ی باران است

من تشنه خوبی

به من محبت کن!

که ابر رحمت اگر در کویر می بارید

به جای خار بیابان

بنفشه می روئید

وبوی پونه ی وحشی به دشت بر می خاست

چرا هراس؟

چرا شک؟

بیا که من بی تو

درخت خشک کویرم که برگ وبارم نیست

امید بارش باران نوبهارم نیست...
 

samis48

عضو جدید
ره توشه

ره توشه

رنگين كمان را برايت پيچيده ام!
يك شوخي زشت است!
بي باران،
رنگين كمان!
ببر بين سنوبرهاي دلت،
بگذار ياد خاك گرفته ام
رويش تاب بخورد...




www.samis48.blogfa.com
 

hilari

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
منو تو آغوشت بگیر خدا، میخوام بخوابم…
آخه تو تنها کسی بودی، که دادی جوابم

منو تو آغوشت بگیر خدا، میخوام برات بخونم
روی زمین چقدر بَده، میخوام پیشت بمونم





 

گلابتون

مدیر بازنشسته
آمدنت را جشن مي گيرم
شبي كه قرار رفتن دارم
بودنت را ستايش مي كنم
روزي كه نيستم
روزي كه دير آمده اي
با تو بودن را مي ستايم
هنگامي كه تنهايم
هنگامي كه تنهايي
روزي كه ميخواهي بماني
با قلبي اسير امده اي
اي دوست داشتني
اي دوستي براي نداشتن
براي تنهايي
من زود مي روم
تو دير مي آيي
قراري براي نديدن مي گذاريم هميشه
انگار طلسم نديدن
شكستني نيست
من دير مي آيم
تو زود مي روي
دور از دو چشم خيس من
تمام مي شوي
آب مي شوي
من ترا جشن مي گيرم
دور از دو چشم خيس تو مي ميرم
مي گيرم دو دست غمزه ي تنهايي ام را
كي مي شود كه براي هميشه
نرفتني باشي
كي مي شود كه بماني
براي روز هايي كه
جشن مي گيرم نرفتنت را
تا اين قرار هميشه
شكسته شود
تا اين غبار به شيشه نشستني
من يأس را
روي غبار پنجره ها
صد هزار بار كشيده ام
اما چه سود
تا تو بيايي و من رفته باشم
دوباره غبارها نشسته است
به روي خاطرات من
روي شيشه ها
روي هميشه ها
پرواز كردنت را به تماشا نشسته ام!
تنها ز پژواك بال و پرت شنيده ام
كه انگار مي روي
بي يار مي روي
هر بار كه مي روي،
من پشت اين غبار
در انتظار ديدنت بي قرار نشسته ام
كه آمدنت را جشن بگيرم
آنگاه كه رفته ام...
 

زيگفريد

عضو جدید
کاربر ممتاز
می روم شاید کمی حال شما بهتر شود
می گذارم باخیالت روزگارم سر شود

از چه می ترسی برو دیوانگی های مرا
آنچنان فریاد کن تا گوش عالم کر شود

می روم دیگر نمی خواهم برای هیچ کس
حالت غمگین چشمانم ملال آور شود

باید این بازنده ی هر بار جان عاشقم
تا به کی بازیچه این دست بازیگر شود

ماندنم بیهوده است امکان ندارد هیچ وقت
این من دیرین من یک آدم دیگر شود.

:razz:
 

hilari

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]رفته از قلب به خون خفته من رنگ هـوس [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]به خدا از تو فقط عشق ترا خواهم و بس [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]آرزوهــای قشنگــم همگــی محـو شدند [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]بی تو از سينه من خون بچکد جای نفس [/FONT]




 

گلابتون

مدیر بازنشسته


مثل باد سرد پاییز
غم لعنتی به من زد
حتی باغبون نفهمید
که چه آفتی به من زد
رگ و ریشه هام سیاه شد
تو تنم جوونه خشکید
اما این دل صبورم
به غم زمونه خندید

آسمون مست جنونی
آسمون تشنه خونی
آسمون مست گناهی
آسمون چه رو سیاهی
اگه زندکی عذابه
یه حباب روی آبه
من به گریه ها میخندم
میگم این همش یه خوابه
مثل باد سرد پاییز

غم لعنتی به من زد
حتی باغبون نفهمید
که چه آفتی به من زد

آسمون تو مرگ عشقو
توی یاخته هام نوشتی
این یه غمنامه تلخه
که تو سر تا پام نوشتی
من به لحظه شکستم
اگه نزدیک اگه دورم
از ترحم تو بیزار
من خودم سنگ صبورم

آسمون تیشه ت شکسته
من دیگه رو پام میمونم
منو از تنم بگیری
تو ترانه هام میمونم
اگه زندکی عذابه
یه حباب روی آبه
من به گریه ها میخندم
میگم این همش یه خوابه
مثل باد سرد پاییز

غم لعنتی به من زد
حتی باغبون نفهمید
که چه آفتی به من زد
آسمون تیشه ت شکسته
من دیگه رو پام میمونم
منو از تنم بگیری
تو ترانه هام میمونم

 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم در گریه هایم مرد
زاری من را در آن شبهای پر باران اندوه میشنیدی تو
سرم را در میان بازوانم
دلم را در میان گریه هایم خوب میدیدی تو
ولی...
چرا با من نماندی تو؟
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
برای تو مینویسم
برای تو که در تنهایی نمناکم تنهایم گذاشتی
برای تو که در آوار درد و اشک تنهایم گذاشتی
برای تو که رفتی
تنها
بی من
بی غم.....
 

ghacedak

عضو جدید
به تو از تو می نویسم

به تو ای همیشه دریا

ای همیشه از تو زنده

لحظه های رفته بر باد

وقتی که بن بست غربت

سایه سار قفسم بود

زیر ربگبار مصیبت

بی کسی تنها کسم بود

وقتی از آزار پاییز

برگ و بادم گریه می کرد

قاصد چشم تو آمد

مژده ی روییدن آورد

به تو نامه می نویسم ای عزیز رفته از دست

ای که خوشبختی پس از تو گم شد و به قصه پیوست

ای همیشگی ترین عشق

در حضور حسرت تو

ای که میسوزم سراپا

تا ابد در حسرت تو

به تو نامه می نویسم نامه ای نوشته برباد

که به اسم تو رسیدم قلم هم به گریه افتاد

ای تو یارم، روزگارم، گفتنیها با تو دارم

ای تو یارم از گذشته یادگارم

به تو نامه می نویسم ای عزیز رفته از دست

ای که خوشبختی پس از تو گم شد و به قصه پیوست

در گریز ناگزیرم گریه شد معنای لبخند

ما گذشتیم و شکستیم پشت سر پلهای پیوند

در عبور از مسلخ تن عشق ما از ما فنا بود

باید از هم می گذشتیم

برتر از ما عشق ما بود

ای تو یارم، روزگارم، گفتنیها با تو دارم

ای تو یارم از گذشته یادگارم

به تو نامه می نویسم نامه ای نوشته برباد

که به اسم تو رسیدم قلم هم به گریه افتاد

به تو نامه می نویسم ای عزیز رفته از دست

ای که خوشبختی پس از تو گم شد و به قصه پیوست

 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
مورچه هاى نگران اطراف سنگ قبرت مى خزیدند و با هر خزش خود نبودنت را به یادم مى آوردند.
پرندگان قبرستان ده دور افتاده مان وقتى دختر بچه اى چون من را بالا سر قبرمادرش مى دیدند برایم مى خواندند.
انگارشعرپرنده ها، فصل ها را نمى شناخت. ردیف هایش اندوه داشت. مثل تمام ردیف هاى با نشان و بى نشان آدم هایى كه درهمسایگى ات دفن شده بودند.
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
باز امشب ای ستاره‌ی تابان نیامدی
باز ای سپیده‌ی شب هجران نیامدی

شمعم شکفته بود که خندد به روی تو
افسوس ای شکوفه‌ی خندان نیامدی

زندانی تو بودم و مهتاب من چرا
باز امشب از دریچه‌ی زندان نیامدی

با ما سر چه داشتی ای تیره شب که باز
چون سرگذشت عشق به پایان نیامدی

شعر من از زبان تو خوش صید دل کند
افسوس ای غزال غزل‌خوان نیامدی

گفتم به خوان عشق شدم میزبان ماه
نامهربان من تو که مهمان نیامدی

خوان شکر به خون جگر دست می‌دهد
مهمان من چرا به سر خوان نیامدی

نشناختی فغان دل رهگذر که دوش
ای ماه قصر بر لب ایوان نیامدی

گیتی متاع چون منش آید گران به دست
اما تو هم به دست من ارزان نیامدی

صبرم ندیده‌ای که چه زورق شکسته ایست
ای تخته‌ام سپرده به طوفان نیامدی

در طبع شهریار خزان شد بهار عشق
زیرا تو خرمن گل و ریحان نیامدی
 

targol68

عضو جدید
امشب از آسمان ديده تو
روي شعرم ستاره ميبارد
در سكوت سپيد كاغذها
پنجه هايم جرقه ميكارد
شعر ديوانه تب آلودم
شرمگين از شيار خواهشها
پيكرش را
دوباره مي سوزد
عطش جاودان آتشها
آري آغاز دوست داشتن است
گرچه پايان راه ناپيداست

 

زيگفريد

عضو جدید
کاربر ممتاز
ميبيني خراب كردن چقدر راحته ؟؟ اون چيزي كه سخته ساختنه !

داشتيم بنائي رو ميساختيم !

ولي غرور نابجاي تو اين بناي نوپا رو خراب كرد . :razz:

فقط بخاطر چند دقيقه خشمگين شدن !!

ايا ارزششو داشت ؟؟!
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
تو مرا فرياد کن اي هم نفس …
اين منم آواره ي فرياد تو …
اين فضا با بوي تو آغشته است …
آسمانم پر شده از ياد تو
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگی سیبی نیست که توانی آن را گاز زنی با پوست
سیب گرچه زیبا گرچه سرخ گرچه شیرین شاید این سیب شیرین باشد ، شاید ترش شاید سالم
شایدم کرمی در آن میجنبد
زندگی زیبا نیست تا شود آن را به سیبی سرخ تشبیهش کرد, زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد, زندگی ساکن است زندگی پرواز نیست
زندگی حس دو عاشق نیست که به هم نزدیکند,زندگی آن لحظه است که دو عاشق دورند
دورند و دورند و دور آن قدر دور که شاید سال ها ، شاید .................
 

kajal4

عضو جدید
کاربر ممتاز
سیل اشکها از چشمانم میریزد ، همه مینگرند و کمی دلسوز من میشوند
کسی نمیداند که اشکهایم از غم چیست!
آن غوغایی که در دلم به پا شده غوغای چیست.....
 

لاوي

عضو جدید
ديماه است و هوا سرد
سرد سرد
درون خانه شيشه ها بخار گرفته اند
و ميگويند هوا سرد است
سرد سرد
بوي مطبوع سبزي پلو و ماهي
خبر از لحظه هاي دلنشين دارد
گرم گرم
و آنسوي پنجره هاي بخار گرفته
انبوه نيازمندان رو به زوال
باز هم سرما
باز هم گرسنگي
و"كيس كلاب"فارغ از غم
به شيريني شيرين پلوي شب گذشته ميانديشد
و لذت خوردن ماهي قزل آلاء
به غم نياز مندان پشت شيشه
مي چربد
و زندگي ادامه دارد شيرين
شيرين شيرين
در كانوني به گرماي تموز
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا