باران که می آیدشاید ندانی نغمه بارانی که خوابت می کند
از چشمهای من جاری است...
حضور مبهم یک هیچ مرا فرا می گیرد
تپش های قلبم به شماره می افتد
دم می رود و بازدم به سختی باز می گردد
دلم سخت می گیرد.
باران که می آیدشاید ندانی نغمه بارانی که خوابت می کند
از چشمهای من جاری است...
عشقت را رها کن، اگر خودش برگشت،مال تو استکاش شبها صدای صحبت هایم را با خودت میشنیدی شاید بدون من اینگونه راحت نمیخوابیدی .....
باران که می آید
حضور مبهم یک هیچ مرا فرا می گیرد
تپش های قلبم به شماره می افتد
دم می رود و بازدم به سختی باز می گردد
دلم سخت می گیرد.
عشقت را رها کن، اگر خودش برگشت،مال تو است
و اگر برنگشت از قبل هم مال تو نبوده
تو که نیستیفرد را می شود رها کرد
اما،
عشق را گمان نکنم رهایم کند...
تو که نیستی
حرفهایم گوشه ذهنم خاک می خورند
گاهی بر من بوز
مانند نسیم
بگذار نوازشت را
بخاطر بسپارم…
نبودت صنایع ادبی را به متن زندگی ام کشانده
در نبودنت جانبخشی می کنم طبیعت را...
یک شــب ِآروم میخــــواد … بــا آهنگــــی رومــــــانتیک…
چنــــد تا شمــــــع … و یک عالمــــــه تــــو…
که بــه دنیــــا بگـــــــم … خــــداحـــــافـــــــظ …
دنیــای مــن کســــی ست…
که در آغـــــوشش جــان میدهــــم…
یعنـــی « تــــــــــ♥ــــــو »
«پیشانی ام»همانقدر که با نبودت کلنجار می روم
از بودنت می ترسم
تویی که من ساخته ام در خیال
زیادی رویایی است...
خوشبختی داشتن کسی ست...برای بدست آوردنت نمی جنگم… !
به تکدی قلبت هم نمی آیم… !
دوستــــــــــــــت دارم،،،
فارغ از داشتنت….
خوشبختی داشتن کسی ست...
که بیشترازخود ، تو را بخواهد...
و بیشتر از تو...هیچ نخواهد..
تقدیم به تو که خودت میدانیمثل آن است که…
شاهرگ احساسم را زده باشی…
بند نمی آید ؛
دوست داشتنات…
تقدیم به تو که خودت میدانی
تمام این نوشته هایم برای توست
تویی که با آمدنت شب هایم
نیز همانند روزهایم روشن است
و مهربانی و عشقت را مانند
گرما و نور خورشید به من بخشیدی
خورشید زندگی ام دوستت دارم و
تا آخرین غروب زندگی ام در کنارت خواهم ماند
چه تلخ استبا بغض بنویسی
با خنده بخوانند....
همیشه چوب ســــــــــــوختنی نیست …
خــــــوردنی هم هست
ما گاهی چوبِ ســــــــــادگیمون رو میــــــــــــ خوریم
![]()
تاوان را باید داد
دیگر فعلش مهم نیست
چه بسوزی،بشکنی و یا حتی بخوری...
من اینجا
منتظر هیچکس نیستم
می دانم
هیچ جاده ای مرا به تو نخواهد رساند
من اینجا فقط نشسته ام
همین
و شاید هم دردهایم را
با نگاه رهگذران تقسیم می کنم
می دانی
تنهایی را دوست دارم
چون بی خبر " مثل تو "
از پیشم نمی رود
آری سالهاست
هر روز با خود دیوانه وار زمزمه می کنم
" من اینجا منتظر هیچکس نیستم "
هر لحظه نبودنت را تمرین می کنم
آمدنت را فراموش،
ولی باز هم دلیل انتظارم تویی!....
رنجی شگفت انگیز است
مردن از درد غربت عشقی
که هرگز با آن
نخواهی زیست...
دل تنگم!معشوق بی وفا می شود
ولی عشق،
رها نمی کند عاشق را
عاشق آرام نمی گیرد بی عشق...
دل تنگم!
دل تنگِ خیلی چیزها
دل تنگ این همه دل تنگی ها
چیزهایی که بر من گذشت و هرگز باز نخواهد گشت!
دل تنگم
دل تنگ نیمه شبهای دل تنگی
دل تنگ این همه نبودن ها
دل تنگ این همه دل تنگی ها
دل تنگ عهدهایی که کسی آنها را نبست
دل تنگ تمام چیزهایی که میشد باشد و نیست
و تمام هست هایی که نیست!
حتی آنان که دلشان برایم تنگ نخواهد شد!!
دل تنگ تر نیز خواهم شد
می رسد روزی که بگویم:
دلم برای آن روزها ی دل تنگی تنگ شده!!
نگـــــــران نباش،
حــــال مـــن خـــــــوب اســت بــزرگ
شـــده ام
…
دیگر آنقـــدر کــوچک نیستـم که در
دلــــتنگی هـــایم گم شــــوم
آمـوختــه ام، که این
فـــاصــله ی
کوتـــاه، بین لبخند و
اشک نامش ” زندگیست ”آمــوختــه ام
که دیگــر دلم برای ” نبــودنـت ” تنگ
نشــــود…راســــــتی،
بهتــــــــــر از قبل دروغ می گویــــم…
” حــــال مـــن خـــــــوب اســت ” …
خــــــوبِ خــــوب…
چقدر پيــــاده رو ها را کـــــــــــــــش مي دهند . . .دنیای کوچک کودکی ام را می خواهم
همان که بزرگ ترین غمش،به همه ی وسعتش
بزرگترین شادی را بهانه می شود امروز
با دنیایی اشک نریخته...
با تلخندی پر از خاطره...
آری گلم
اتصال می دهی دنیای امروز و دیروزم را
هنوز هم با تو گریز می زنم به دنیای آرام کودکی...
چقدر پيــــاده رو ها را کـــــــــــــــش مي دهند . . .
اين برگهاي پــایيـــــــــــــزي !
مي خواهم پيـــــــــــــاده شوم . . .
سوار اتوبوسي تنــــــــــــــــــــــد رو شوم . . .
تا پایيـــــز را رد کنم. . .
"فصل عاشـــــــــــــــقان" را . . .
ما را چه به این حرفا !
گمانم بر این است که پاییز می آیی،
سالهاست
برگها عاشقانه
فرش قرمزی می شوند،
شاید
قدم بر چشمشان بگذاری...
بیا و بهاری کن این پاییز را!...
يه روز خوش يه اتفاق روشني
يه خاطره يه حس دلسپردگيبخون برام رنگ صدات مي شناسم عطر نجيب واژه هات مي شناسمرنگ دلت آبي آسمونيهجنس صدات آخر مهربونيهسکوت بشکن که صدا فراوونهدنيا به خاطر تو ساکت مي مونهبگو ميخوام پشت و پناه من باشي شباي بي ستاره ماه من باشيپرسه تو آسمون چشمات بزنمبه خاطر تو از همه دل بکنم