** براي من نوشتي براي تو نوشتم**

@spacechild@

عضو جدید
آخرش هم تمام شد!
دیدی اینقدر نگران بودی.
آخر همه چیز تمام می شود!
حتی شاهنامه...حتی باران...حتی خدا!
فکرش را بکن.
کاش ولی خدا زودتر تمام شده بود!
یکی از بالای سرمان کم تر...بهتر.
 

tired_poet

عضو جدید
کاربر ممتاز
آخرش هم تمام شد!
دیدی اینقدر نگران بودی.
آخر همه چیز تمام می شود!
حتی شاهنامه...حتی باران...حتی خدا!
فکرش را بکن.
کاش ولی خدا زودتر تمام شده بود!
یکی از بالای سرمان کم تر...بهتر.
کم کم داری سر به عصیان میذاری.. گویا اینجا شاهد تولد یه فروغ دیگه هستیم.. رفتی سراغ فلسفه معاد و نهیلیسم.. قشنگ بود.. موفق باشی:smile:
..
..
..
وقتی نماز خواندی و گفتی سلام را
آنگه به جا بیار. تو فعل حرام را
بیداد کن.. و هرچه کنی کن.. ولی درآر
با یا حسین خنجر خود از نیام را
 

amin_rogh

كاربر فعال مهندسی کشاورزی
کاربر ممتاز
کم کم داری سر به عصیان میذاری.. گویا اینجا شاهد تولد یه فروغ دیگه هستیم.. رفتی سراغ فلسفه معاد و نهیلیسم.. قشنگ بود.. موفق باشی:smile:
نمیخواهم فروغی را که تنها
به جمع ماهیان دلبستگی دارد
من آن شمع دلفروزم که بیداد از زمان دارد

فروغ از نی لبک دارد نوا اما
من از پروانه میگیرم نوا ها را
من آن دادم که از دلها بپا خیزد
من ان موجم که دریا را بر انگیزد
سکونم حاکی از غم نیست
که از طوفان خبر دارد

بیا و باد طوفان شو
رها از یوغ پیمان شو
زمین و آسمان ها را رها کن
به تنهایی من خو کن

من آن خاکم که از گلدان خبر آرد
من آن باران بی قیدم
که هستی ارمغان آرد
و گاهی بر تو میبارد

بیا و چاک دامان کن
و ترک شرک و ایمان کن
سرت بر دامنم بگذار
که بوی عطر او دارد
نوید عشق میکارد

دلت را با دلم بگذاز
هوای یار ویاران کن.
 

اهورا25

کاربر فعال اینترنت و وبگردی
آخرش هم تمام شد!
دیدی اینقدر نگران بودی.
آخر همه چیز تمام می شود!
حتی شاهنامه...حتی باران...حتی خدا!
فکرش را بکن.
کاش ولی خدا زودتر تمام شده بود!
یکی از بالای سرمان کم تر...بهتر.

این روزها حس مرگ مرا از همه جدا می کند.
صدای قدم هایش را می شنوم!
صدایم رابرداشته و خود را در نفس هایم حبس کرده است!
من همچنان خیره به آسمان مانده ام.
حتی ترانه هایم هم خالی!!
 

@spacechild@

عضو جدید
کم کم داری سر به عصیان میذاری.. گویا اینجا شاهد تولد یه فروغ دیگه هستیم.. رفتی سراغ فلسفه معاد و نهیلیسم.. قشنگ بود.. موفق باشی:smile:
..
..
..
وقتی نماز خواندی و گفتی سلام را
آنگه به جا بیار. تو فعل حرام را
بیداد کن.. و هرچه کنی کن.. ولی درآر
با یا حسین خنجر خود از نیام را
الان دوسالی هست دیوونه شدم تو این موردا...و نتیجه به طور کاملا معمولی:هیچ.
فروغ!:surprised:شوخی باحالی بود...و ممنون:smile::redface:
 

@spacechild@

عضو جدید
این روزها حس مرگ مرا از همه جدا می کند.
صدای قدم هایش را می شنوم!
صدایم رابرداشته و خود را در نفس هایم حبس کرده است!
من همچنان خیره به آسمان مانده ام.
حتی ترانه هایم هم خالی!!
مرگ...
شاعرک زخم خورده این همه احساس من!
و دلیل...
نمی دانم.
اهورا که نیستم...
و اوستا ننگاشته ام...
به زمان های قبل..بعد...
به سلاخه های مارگونه...
به عسل های روان...
به مرداب های نافرجام و پل های دلهره
اعتقادی شکننده دارم.
ولی خواهم مرد...
روزی...
گوشه ای...
خواهم مرد...
مرا در در محبس تنهایی هام به خاک بسپارید؛
شاید که تنم از هجوم سوسک ها در امان بماند!
 

CHATR be DAST

عضو جدید
مرگ...
شاعرک زخم خورده این همه احساس من!
و دلیل...
نمی دانم.
اهورا که نیستم...
و اوستا ننگاشته ام...
به زمان های قبل..بعد...
به سلاخه های مارگونه...
به عسل های روان...
به مرداب های نافرجام و پل های دلهره
اعتقادی شکننده دارم.
ولی خواهم مرد...
روزی...
گوشه ای...
خواهم مرد...
مرا در در محبس تنهایی هام به خاک بسپارید؛
شاید که تنم از هجوم سوسک ها در امان بماند!

اين مضحك نيست
در هنگامه ى مرگ نيز
ترسى استعاره وار با ماست ؟
،
بگذار تا نازك خوران ، خورند تن اين گردكشان را
عبرتى كه نيست
لااقل
دلى از عزا به در آيد
،
آدمى ، در طول نسل هاى خويش
دچار يك گيج خوردن مزمن گشته است
و اين گيجى
ارث پدرانمان
و پدران و پدرانمان
به فرزندان گيج ناخورده ى خويش است
،
پدرم
گيجيت
هنوز كه هنوز است
گردن آويز روزهاى من است

س.م.چتر به دست
 

amin_rogh

كاربر فعال مهندسی کشاورزی
کاربر ممتاز
اين مضحك نيست
در هنگامه ى مرگ نيز
ترسى استعاره وار با ماست ؟
،
بگذار تا نازك خوران ، خورند تن اين گردكشان را
عبرتى كه نيست
لااقل
دلى از عزا به در آيد
،
آدمى ، در طول نسل هاى خويش
دچار يك گيج خوردن مزمن گشته است
و اين گيجى
ارث پدرانمان
و پدران و پدرانمان
به فرزندان گيج ناخورده ى خويش است
،
پدرم
گيجيت
هنوز كه هنوز است
گردن آويز روزهاى من است

س.م.چتر به دست
با من بیا،
به دوران ها ،
به روزگاران اسب ها و چلچراغ ها،
بیاندیش به فردای کودک خردسال ات که تازه راه رفتن می آموزد،
بیا به حشمت کاخ نشین ها بیاندیش،
به نا داری خدمشان،
به کوخ نشینان،
به این و آن بیاندیش.
نگاه کن ، پرنده ای می خواند.
صدای گنگ آبشار ها را با گوش جان بشنو،
طشتی از پشت بام افتاد
گیسوان زلیخا پر (por) تاب شد
و آرزو شد رویا.
نگاه کن،گیجم!،گیجت کردم!
بمن نگاه کن،
کمر تکیده ام را به زور دست صاف میکنم تا تکیه گاه تو باشم.
-
----

گردن آویزی که از پدرم به ارث برده ام را به تو نمیدهم اما
به گمانم ، تو هم خمیده ای دیگر
و گردن آویز را
روزگار بر گردنت انداخته.
 
آخرین ویرایش:

amin_rogh

كاربر فعال مهندسی کشاورزی
کاربر ممتاز
روزي خواستم از تو و دنياي تو دل بكنم...
خيلي اصرار كردم تا شايد بتوانم
تمام تلاشم را كردم...مدتي گذشت
ميپنداشتم كه دل از تو كنده ام...
اما محال بود محال...
اما حالا كه تو از من و دنياي من دل بريده ايي
با هرچه مرهم عالم است نتوانستم
جاي دل بريدگيت را درمان كنم.
خودت بيا...اي مرهم تمام زخمهاي دل سالخورده ام.
داستان من تمامی ندارد انگار!
این داستان....، تمامی ندارد انگار!!
تو و او و من، هرسه گرفتار صبریم
و تحمل چاره دردمان نیست.

عقربه ها را کنده ام
و عدد ها را نیز.
گردشش دیگر برایم درد آور نیست چون نمیچرخد!هر چند میگذرد.
این منم که میچرخم!
و دنیا با من.

پس کی می آیی، ای مرحم،ای درد.
 

EARTHQEEK

عضو جدید
سلام گلی خیلی گلی
اومدم ادرسی که دادی
نوشته هامو واسه همه میذارم
 

EARTHQEEK

عضو جدید
مترسک

مترسک

بر کشتزارهایی که به امید ابرهای خاکستری
تمام بذرهای لبخند ترا در سینه جای داده اند
و کلاغان بر گرداگردش در پروازند
چون مترسک ایستاده ام
بر روی زمین این مزرعه که تمام وسعتش به اندازه کوچکی قلب تو نیست
چون مترسک ایستاده ام
صدای پچ پچ کلاغان اش
در لباس پاره مچاله ام میکند
از درون دکمه های چسبیده به جای چشم برصورتم
ارزوهای کوچکت ا که با تکه پارچه های رنگی
بر دستانم گره میزنی
هر روز دیده ام
اری مترسکم با دستانی چوبی رها در باد
که بر روی سینه این دشت فرو خفته
با پارچه های رنگی
رقصانم :cool:
 

@spacechild@

عضو جدید
اين مضحك نيست
در هنگامه ى مرگ نيز
ترسى استعاره وار با ماست ؟
،
بگذار تا نازك خوران ، خورند تن اين گردكشان را
عبرتى كه نيست
لااقل
دلى از عزا به در آيد
،
آدمى ، در طول نسل هاى خويش
دچار يك گيج خوردن مزمن گشته است
و اين گيجى
ارث پدرانمان
و پدران و پدرانمان
به فرزندان گيج ناخورده ى خويش است
،
پدرم
گيجيت
هنوز كه هنوز است
گردن آويز روزهاى من است

س.م.چتر به دست[/QUOTE
بوی هراس از گندم زارها برنمی خیزد!
انگار به آدم های چماق به دست عصرنوین عادت کرده اند.
اجساد مورچه ها را روی آسفالت خیابان ها جمع و جور می کنم
و درخیالم به دنبال کسی می گردم
که پولی به من قرض دهد
تا یتیمخانه ای برای این سیاه های ریز بسازم...گوشه ای از این بیابان خوف انگیز!
و می بینم به چشم که مرگ چیز خوبیست زیاد!
من...نمی ترسم!
نه از مرگ...نه از گردنه های سوال وجواب های ریزودرشت...
نه حتی از قاضی که پاهایش را روی هم انداخته
به آب نبات لیس زدن کودکی افغان می نگرد
و لذت می برد...که چه نعمتی حراج کرده!!
من نمی ترسم از مرگ...
آن گاه که ایمان دارم
در نبودم...مادرم شبی راحت سربربالین خواهد گذاشت!
و پدرم زودتر به خانه بازمیگردد!

من لیاقت عشق بزرگ تو را ندارم بلند رویاهام....
و از مرگ نمی ترسم!
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
بر کشتزارهایی که به امید ابرهای خاکستری
تمام بذرهای لبخند ترا در سینه جای داده اند
و کلاغان بر گرداگردش در پروازند
چون مترسک ایستاده ام
بر روی زمین این مزرعه که تمام وسعتش به اندازه کوچکی قلب تو نیست
چون مترسک ایستاده ام
صدای پچ پچ کلاغان اش
در لباس پاره مچاله ام میکند
از درون دکمه های چسبیده به جای چشم برصورتم
ارزوهای کوچکت ا که با تکه پارچه های رنگی
بر دستانم گره میزنی
هر روز دیده ام
اری مترسکم با دستانی چوبی رها در باد
که بر روی سینه این دشت فرو خفته
با پارچه های رنگی
رقصانم :cool:

بارون بارون برات غزل شدم..
نفس نفس برات اشتياق شدم
لحظه لحظه برات انتظار شدم
قطره قطره اشكام رو به ضريح
قاب خالي از عكست دخيل بستم
دستام از دعا و آرزو و التماس كم نذاشتن
چشمام از بارش بارش غصه كوتاهي نكردن
چرا ..پس چرا با اينهمه پرپر شدن سهمي تو زندگيت ندارم
چرا .. دلت به حال من نميسوزه..نه حتي گرم هم نميشه
فقط نگاه تو ميتونه بغض اين دقايقم رو بشكنه
چرا چرا منو از لحظه هاي بيقراريت گرفتي
كجا گذاشتي دلتنگيهاتو
كه ديگه پيداش نميكني

نفسهاي دلم به شمارش افتاده
تادير نشده برگرد..برگرد..


 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
گفتم: چشمم، گفت: به راهش می‌دار
گفتم: جگرم، گفت: پر آهش می‌دار
گفتم که: دلم، گفت: چه داری در دل
گفتم: غم تو، گفت: نگاهش می‌دار

 

گلابتون

مدیر بازنشسته
گفتم: چشمم، گفت: به راهش می‌دار
گفتم: جگرم، گفت: پر آهش می‌دار
گفتم که: دلم، گفت: چه داری در دل
گفتم: غم تو، گفت: نگاهش می‌دار


هايده جان ممنون از شعر قشنگت عزيزم...اما...نه..

بهتره خودت پست اول اين تاپيك رو بخوني گلم...:gol::redface::heart:
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
بارون بارون برات غزل شدم..
نفس نفس برات اشتياق شدم
لحظه لحظه برات انتظار شدم
قطره قطره اشكام رو به ضريح
قاب خالي از عكست دخيل بستم
دستام از دعا و آرزو و التماس كم نذاشتن
چشمام از بارش بارش غصه كوتاهي نكردن
چرا ..پس چرا با اينهمه پرپر شدن سهمي تو زندگيت ندارم
چرا .. دلت به حال من نميسوزه..نه حتي گرم هم نميشه
فقط نگاه تو ميتونه بغض اين دقايقم رو بشكنه
چرا چرا منو از لحظه هاي بيقراريت گرفتي
كجا گذاشتي دلتنگيهاتو
كه ديگه پيداش نميكني

نفسهاي دلم به شمارش افتاده
تادير نشده برگرد..برگرد..

شرمنده دوست عزیز پست اول نخونده بودم:gol:


ترسم که باز گردم دیگر مرا نخواهی
درچهره ام نمانده نشانی از جوانی

بگذار تنها ییم ،تنها زمن نباشد
تنها رفیق من شد بعد از غم جدایی
 

amin_rogh

كاربر فعال مهندسی کشاورزی
کاربر ممتاز
یادت هست؟
روز اول پیشاهنگی ات را؟
گره دستمالت را یادت هست..؟من بستم!؟
به تو گفتم که میروی...؟
به تو گفتم نمی مانی...، یادت هست؟
.....
تا کی خودت را می فریبی؟
تا کی به بهانه ی گشتن از کوره راهها می گذری؟
تا کی میگریزی؟
....
منهم باور کرده ام ، نیستی انگار!
 

@spacechild@

عضو جدید
یادت هست؟
روز اول پیشاهنگی ات را؟
گره دستمالت را یادت هست..؟من بستم!؟
به تو گفتم که میروی...؟
به تو گفتم نمی مانی...، یادت هست؟
.....
تا کی خودت را می فریبی؟
تا کی به بهانه ی گشتن از کوره راهها می گذری؟
تا کی میگریزی؟
....
منهم باور کرده ام ، نیستی انگار!
فانوس به دست
می روم سراغ همان کوچه ابتدا.
همان جا که تو به من گفتی کبوتر!
زیر باران
میان انبوهی از نفس های سرد وآینه بخار گرفته ماشین قراضه ات!
...
نیست حتی ردپایی از عرض ارادت لاستیک های پوسیده ات
به خاک های نم گرفته کوچه،
دیگر چه برسد به ردپایمان...
به طنین حرف هایمان...
به آوازی که تو همیشه می خواندیش...
به خنده های من و نگاه های تو...
اصلا چه برسد به تو...
به تو!
ولی بادبادکی که بالای درخت گیر کرد هنوز همان جا بود
همانی که همیشه به ما می خندید
حالا اما زار می زد!
اشکش سیاه بود،
رنگ همان ماژیک کهنه ای که خط چشم براش کشیدیم
و آمده بود توی سرخاب گونه هاش
فرق میان موهاش هم خراب شده بود!
یادت هست...
همیشه میگفتی شبیه من است!
مثل خورشیدخانوم توی قصه ها
با موهای حنایی و لب هایی که همیشه می خندد.

یادت نیست!
و نمی دانی من و بادبادک
هردومان رنگ و رو رفته شده ایم.
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
یادت هست؟
روز اول پیشاهنگی ات را؟
گره دستمالت را یادت هست..؟من بستم!؟
به تو گفتم که میروی...؟
به تو گفتم نمی مانی...، یادت هست؟
.....
تا کی خودت را می فریبی؟
تا کی به بهانه ی گشتن از کوره راهها می گذری؟
تا کی میگریزی؟
....
منهم باور کرده ام ، نیستی انگار!


هنوز توي ب..بسم الله بوديم..
هنوز قصه ما شروع نشده بود
تازه ميخواستيم...نگاهمان را مشترك كنيم
دفتر زندگي رو با هم ورق بزنيم
چي شد..؟ اين گردباد از كجا اومد و طومار ما رو پيچيد؟

غفلت از كي بود...من يا تو؟؟؟؟
هنوزم دارم بهت زده به اين ويرانگي نگاه ميكنم
هنوزم باورم نشده كه ...
كه ديگه از ما...فقط ..من.. مونده
چه زود جل جل گرماي ظهر تابستون
يخ زندگي ما رو باز كرد
چه زود نقطه پايان زندگيم گذاشته شد
چه زود كتاب زندگيمون كهنه شد..
يادمه.....
اون روزها مجاور شده بودم
مجاور خدا
مجاور گل
مجاور عشق
مجاور هرچي دلدادگي
مجاور مهتاب غرق ته حوض
مجاور ماهي هاي تنها
مجارو شكوفه هاي بهارنارنج
مجاور خون دل خورشيد

هنوز باورم نشده...شايدم هيچوقت باورم نشه

و هنوز ...دلخوش صداي بدبده بمونم
هنوزم دلخوش به بوي كاهگل آب خورده دم غروب حياط بمونم
هنوزم دلخوش رقص شمعداني هاي كنار حوض تو نور خورشيد باشم
هنوزم ته دلم با صداي اذون موذن زاده خالي بشه
هنوزم بوي ياس سجاده مادربزرگ حيرونم كنه
هنوزم...هنوزم...منتظر بمونم
منتظر اومدنت...منتظر صداي گرمت
منتظر اينكه بگي....من هنوزم هستم..
دستامو توي دستاي گرمت بگيري و بگي...
باورم كن...
باورم كن...


:cry:
 

tired_poet

عضو جدید
کاربر ممتاز
سیم خاردارهایت را جمع کن خداوند...

این جا بوی تنفس حلق آویز شده است!
:gol:



«..........................................!!»

.............................................

هر آنکس که دندان دهد نان دهد

ولی نانش آغشته در خون ماست!


خدا من.. خدا تو.. خدا دیگران..

بیاندیش ای عاقل عقلت کجاست؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

@spacechild@

عضو جدید
:gol:



«.......................................!!»

......................................................

هر آنکس که دندان دهد نان دهد

ولی نانش آغشته در خون ماست!

خدا من.. خدا تو.. خدا دیگران..

بیاندیش ای عاقل عقلت کجاست؟
بازیچه که نیستیم...
بازیگر هم!
تو اگر بخواهی میتوانی خدایی بکنی.

فقط می شود برای چند روز یکی از نقاب هایت را قرضم بدهی؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

@spacechild@

عضو جدید
:gol:



«...........................................!!»

.........................................................

هر آنکس که دندان دهد نان دهد

ولی نانش آغشته در خون ماست!

خدا من.. خدا تو.. خدا دیگران..

بیاندیش ای عاقل عقلت کجاست؟
:w17:
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

@spacechild@

عضو جدید
بازیچه که نیستیم...
بازیگر هم!
تو اگر بخواهی میتوانی خدایی بکنی.

فقط می شود برای چند روز یکی از نقاب هایت را قرضم بدهی؟!
دندان های عاریه ات را در می آوری
می گذاری بالای سرت
چشم هایت را می بندی
و صدای خرخرهات نیمه شب دیوانه ام می کند.
 

@spacechild@

عضو جدید
ساعتم را!!!
یادگار پدرم را!!!
در آب حل کردم
اکنون
زمان
آهسته تر می گذرد
این راز جاودانگی است
بنوش
یا
بفروش....
سرفه ام میگیرد...
از این همه بادبادک های مرده!
از این همه قناری سرطانی!
از این همه تو...
از این همه من...
سرفه ام میگیرد.
 

toprak

عضو جدید
عمق عشق تو در قلبم
به اندازه ی ژرفای اقیانوس هاست
عشق تودر چشمانم مشهود است
اما چه احساسی داری وقتی از عشق سیراب نمی شوی
در نیمه راه بهشت تو
اه عشق من عشق توست هر روزو همیشه

تو تنها نیستی من به خاطر تو در آنحا خواهم بود
تو تنها نیستی هر چه انحام خواهم داد
تو تنها نیستی تو یگانه عشق منی
تو تنها نیستی این عشق تراژدی نیست
تو تنها نیستی هیچ چیز به رایگان به دست نمی آید

تو سکوت را میشکنی تو قلب مرا میشکنی
تو مثال گل سرخی هستی که از میان یخ روییده است
من در خواب حرف میزنم اما اشک نمی ریزم
عزیزم تورا هرگز ترک نخواهم کرد
آه عشق من عشق توست هر روزو همیشه:gol:
 
بالا