گاهی قلبت را در اغوش میفشاری و
ارام برایش لالایی میخوانی
گاهی اه میکشی
اهی از عمق وجودت
ولی نه کسی هست که
بشنود
و نه کسی ارامت کند
فقط
با لبخند نگاه میکنی تا کسی
صدای غمت را نشنود
اخر یاد گرفته ای
کسی بخاطر غمت کنارت نمیاید باید شاد باشم بخندم
تا
مرا به یاد بیاورند انانی که از یاد برده اند
خواستن گاهی توانستن نیست...
گاهی نمی خواهی ولی می توانی ...
و چه سخت به نظر می رسه این توانایی های ناخواسته...
مثل گذشتن از بعضی زمان ها، مکان ها، افراد و هر چیزی که روزی خواستنی بوده...
ولی روزی به این نکته می رسی که نیازی نیست توی زندگی ات جایی برای کسی نگه داری
نمی گم برای دعوت دوست داشتنی ها نباید تلاش کرد،نه!
اتفاقا برای حفظ شون باید متعهد بود
ولی می گم باید خودت هم جزء دوست داشتنی ها بذاری،همین.
smart student
گاهی خواستن یا نخواستن
نیست که
تعیین میکند
چه از زندگیت میخواهی
بلکه خداست که
برایت تعیین کرده
و تمام تلاشت را هم
بکنی
تا برخلاف خواستش قدم برداری
خداوند
نمیگذارد
به این نکته رسیدم
که اگر آنچه سهمم نیست را خدایم گرفت به جایش صبری می دهد دلنشین...
صبری که روزی گمان می کردم تلخ است...
ولی وقت خود خواسته شد از هر شهدی شیرین تر است!
smart student
هیچ میدانی
ان لحظه که
خدایمان
بخواهد
چیزی یا کسی
را نصیبمان کند
اگر هزاران نفر
در برابرمان
بایستند
باز
هم انچه برای ماست
و حق ماست
را به ما ارزانی میکند
حتی اگر خودمان نخواهیمش
دلم می خواست همانقدر که خدا به من اطمینان داشت
که زمینی ام کند
من هم به خود مطمئن بودم!
smart student
خداوند
هر کسی را
بیشتر دوست میدارد
بیشتر امتحانش میکند
پس بدان
دوستت دارم که
با زمینی کردنت
تو را امتحان میکند
تا همچون الماسی صیقل بخوری و زیبا شوی تا به
اسمان بازگرداند تو را
اگه سلطنت بلد نباشم سلطنت نمیکنمٍهر که رفت به تکانِ دستی به خدا می سپارمش...
البته
نه به همین سادگی!
اگه سلطنت بلد نباشم سلطنت نمیکنمٍ
اگه زندگی بلد نباشم زندگی نمیکم
اما...
اگه دوست داشتن رو بلد نباشم به خاطره تو یاد میگیرم.
فـرامـوشـت نکـرده امدوست داشتن را ازل بلد بودم
فقط
نمی دانم موعدش کی می رسد؟
فـرامـوشـت نکـرده ام
فقـط کمـی ..
مــرده امـ !
برایم نوشت دوستت دارم
برایش نوشتم دوستت دارم
برایم نوشت دل تنگتم
برایش نوشتم دل تنگتم
فقط
هرگز نفهمید
دل تنگی و دوست داشتنم
حقیقت احساس من هست
حرف نیست که
ساده
فراموش کنم
حسیست که
سالهاست دارم با ان زندگی میکنم
احساساتم جزء لاینفکِ وجودِ منند
بی کم و کاست به خودم باز می گردند!
پس در خرجشان خساست نمی کنم
به لبخندی و نگاهِ آرامی
که حتی آینه هم
-شیشه ای بی جان-
این حس را به من باز می تاباند...
smart student
هر گونه
رفتار کنی
با تو رفتار میکنند
گرم باشی گرم
ولی سرد و یخ باشی سرد
دیگر حوصله گرمی رفتار را ندارم
تنها به احترام
تک تک لحظاتی که گرم بودهام
باز هم گرم میمانم
با اینکه
دیگر به گرم بودنم خوشبین نیستمو گاهی
سرد بودن را ترجیح میدهم
خسته می شوم
ولی نا امید نه
غمگین می شوم
ولی شادی را فراموش نمی کنم
مرگ را می بینم
ولی زندگی را به خاک نمی سپارم
من انسانم جمع اضدادی که تک به تک شان لازمه وجودمنند
پس گرم و سردش را به دل نمی گیرم
نفس می کشم تا فرصتی هست!
smart student
میدانی
تنفر از خود یعنی چه
من از خویش متنفرم
پس
همان بهتر که نگاهم کسی نکند
از بس
قلب بی رنگم را به رخم کشیدند خسته ام
از بس خنجر فرو کرده اند خسته ام
از بس چشمانم در تنهایی بارانی شد
و کسی را نداشتم تا به اغوشش پناه ببرم خسته ام
اخر دیگر توان بلند شدن را ندارم
میخواهم سر بر زمین بگذارم
و به خوابی ابدی روم
"زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ"
این جوابی است که از سهراب برای تو آوردم!
انگاه که
امیدت را ناامید میکنند
انگاه که
صداقتت را بازیچه هوسشان میکنند
انگاه که
هیچ کس نیست تا
در اغوشش پناه ببری
انگاه که
قلبت سخت میگیرید از
اشکهایت از
صدای فریادهای خاموشت که
کسی نمیشنود
انگاه که
بی انکه بدانند کی هستی
قضاوتت میکنند و تردت میکنند
تمام وجود پر از درد میشود
انگاه که
دلتنگ کسی هستی که
دیگر نمیتوانی به سمتش بروی
دلت مرگ میخواهد
مرگ جزئی از زندگی است
ولی نه اینقدر که دیکته ی شب هر لحظه ات شود
دیگر دلیلی برای
زندگی ندارم
دلیل از این بالاتر که خدایت هنوز در این دنیا تصورت کرده!
از باد صبا دلم چو بوی تو گرفت من بگذاشت و جستجوی تو گرفت
دیگر زمنش هیچ نیامد خبری بوی تو گرفته بود و خوی تو گرفت
میدانم
اما
انگیزه ای ندارم
بعضی
امدند و باورهایم را تغییر دادند
زندگیم را تلخ کردند
و خودشان شاد وبی خیال زندگیشان را میکنند