با سلام
اینو چند سال پیش خوندم امیدوارم بتونم حق مطلبو ادا کنم الان مفید دیدم اینجا هم بذارمش !!
"در یک سرزمین خیلی خیلی دور! پادشاهی حکمفرمائی میکرد،یه روز از روزا رو میکنه به وزیرش میگه:
وزیر اعظم خزانه همایونی داره خالی میشه فکری بکن!
وزیر به پادشاه میگه:شاها! بهترین راه اینه که مالیات ها رو افزایش بدیم واز کسائی که از دروازه شهرعبور
میکنند مالیات بگیریم.
شاه رو میکنه به وزیرشو میگه نه وزیر این کار به صلاح نیست آخه تازه مالیات ها رو زیاد کردیم ! اگر از این
بیشتر از مردم مالیات بگیریم مردم شروع میکنند به اعتراض کردن!
اما وزیر با اصرار بر حرفش سبب میشه که پادشاه قبول کنه که برای جبران کسری خزانش مالیات ها رو زیاد کنه
پس قرار میشه مالیاتی که قبلا 10 درهم بوده بشه 15 درهم!! با این روش چند صباحی خزانه دولتی یه
سروسامانی میگیره اما چیزی نمیگذره که باز اوضاع مثل قبل میشه! باز شاه وزیرشو صدا میزنه که کاری
بکن ،باز وزیر چاره رو در افزایش مالیات عنوان میکنه ،اما پادشاه مخالفت میکننه و دلیل مخالفتشم رو
اعتراض مردم معرفی میکنه!
پادشاه به وزیرش میگه
"میخوای با زیاد کردن مالیات مردمو بر علیه حکومتون بشورونی ،میگه،نه این کار به صلاح نیست.چاره دیگه
ای بکن ،اما وزیربه شاه میگه جناب شاه بیا مالیات ها رو زیاد کنیم اگه مردم اعتراض کردند ما همون جا طرح
و متوقف میکنیم و دیگه از مردم مالیات اضافه نمیگیریم!
شاه که چاره ای نداشته قبول میکنه و قرار میشه مالیات 15 درهم بشه 20 درهم ،چند صباحی میگذره و
پادشاه و وزیر میبینن که اعتراضی از مردم بلند نشد ! برای همین عدم اعتراض مردم سبب میشه این
افزایش مالیات تا چند بار دیگه تکرار بشه و تا مرز گرفتن 50 درهم مالیات برسه !!
در نهایت کار به جائی میرسه که گستاخی وزیر به حد کمال میرسه میره خدمت پادشاه و عرض میکنه "جناب
شاه شما اطلاع داری که سربازان ما که وظیفه حفظ و حراست از در وازه رو به عهده دارند مدت مدیدی است
که از زن و زندگی شون دور موندن ؟ پیشنهاد میکنم که علاوه بر مالیات اجازه صادر کنید تا مامورین دروازه
به افرادی که وارد یا خارج از دروازه شهر میشن علاوه بر گرفتن مالیات 50 درهم بهشون تجاوز هم بکنند!!"
پادشاه که این حرفو میشنوه عصبانی میشه و به وزیرش میگه تو میخوای راستی راستی کاری کنی ک
ه
حکومت ما از بین بره آخه این چه حرفیه که تو میزنی میدونی اگه به مردم تجاوز کنی چی قیامتی برپا
میشه ؟چه اعتراضات و شورشهائی بر علیه ما میکنند!؟؟
وزیر میگه که حالا امتحانش که ضرر نداره اگه اعتراض کردند دیگه این کارو نمیکنیم ، پادشاه بیچاره هم دل و
نادل قبول میکنه
یه مدتی میگذره از مردمی که از دروازه شهر عبور میکردند هم مالیات میگرفتند هم بهشون تجاوز میکردند
اما هیچ اعتراضی نمیشه تا اینکه بعد از 2 هفته یکی لب به اعتراض باز میکنه!و میره به طرف قصر پادشاه تا مراتب اعتراضشو بگه !!
شاه که مطلع میشه وزیرشو فرا میخونه و بهش میگه "دیدی از اون چیزی که میترسیدم به سرمون اومد !
دیدی مردم شورش کردند و....."
که وزیر میگه "جناب شاه آروم باشید تا ببینیم این فردی که اومده واسه اعتراض ببینیم چی میگه شاید بشه
با پول یا زور و فشار و شکنجه مسئله رو حل کنیم
پادشاه دستور میده فرد معترض و به حضورش بیارن . مرد روستائی بعد از تملقات متداوله در هر درباری لب
به اعتراض باز میکنه در حالی که پادشاه خیلی نگرانه!
فرد معترض میگه" شاها ، سرورم، قبله عالم و....... شما که زحمت میکشید از مردمی که از دروازه شهر
عبور میکنند مالیات 50 درهمی باضافه تجاوز به افراد رو انجام میدهید ،از حضور حضرت همایونی استدعا
داریم که لااقل تعداد افرادی که به مردم تجاوز میکنند رو زیاد کنید!!، آخه شما از صفهای طولانی پشت دروازه شهر انگار خبر ندارید!!!
عذر میخوام بخاطر نثر بدم و جمله بندی فوق العاده پر اشتباهم اما خواننده آگاه به چیز دیگه توجه میکنه که امیدوارم تونسته باشم حق مطلبو ادا کرده باشم
اینو چند سال پیش خوندم امیدوارم بتونم حق مطلبو ادا کنم الان مفید دیدم اینجا هم بذارمش !!
"در یک سرزمین خیلی خیلی دور! پادشاهی حکمفرمائی میکرد،یه روز از روزا رو میکنه به وزیرش میگه:
وزیر اعظم خزانه همایونی داره خالی میشه فکری بکن!
وزیر به پادشاه میگه:شاها! بهترین راه اینه که مالیات ها رو افزایش بدیم واز کسائی که از دروازه شهرعبور
میکنند مالیات بگیریم.
شاه رو میکنه به وزیرشو میگه نه وزیر این کار به صلاح نیست آخه تازه مالیات ها رو زیاد کردیم ! اگر از این
بیشتر از مردم مالیات بگیریم مردم شروع میکنند به اعتراض کردن!
اما وزیر با اصرار بر حرفش سبب میشه که پادشاه قبول کنه که برای جبران کسری خزانش مالیات ها رو زیاد کنه
پس قرار میشه مالیاتی که قبلا 10 درهم بوده بشه 15 درهم!! با این روش چند صباحی خزانه دولتی یه
سروسامانی میگیره اما چیزی نمیگذره که باز اوضاع مثل قبل میشه! باز شاه وزیرشو صدا میزنه که کاری
بکن ،باز وزیر چاره رو در افزایش مالیات عنوان میکنه ،اما پادشاه مخالفت میکننه و دلیل مخالفتشم رو
اعتراض مردم معرفی میکنه!
پادشاه به وزیرش میگه
"میخوای با زیاد کردن مالیات مردمو بر علیه حکومتون بشورونی ،میگه،نه این کار به صلاح نیست.چاره دیگه
ای بکن ،اما وزیربه شاه میگه جناب شاه بیا مالیات ها رو زیاد کنیم اگه مردم اعتراض کردند ما همون جا طرح
و متوقف میکنیم و دیگه از مردم مالیات اضافه نمیگیریم!
شاه که چاره ای نداشته قبول میکنه و قرار میشه مالیات 15 درهم بشه 20 درهم ،چند صباحی میگذره و
پادشاه و وزیر میبینن که اعتراضی از مردم بلند نشد ! برای همین عدم اعتراض مردم سبب میشه این
افزایش مالیات تا چند بار دیگه تکرار بشه و تا مرز گرفتن 50 درهم مالیات برسه !!
در نهایت کار به جائی میرسه که گستاخی وزیر به حد کمال میرسه میره خدمت پادشاه و عرض میکنه "جناب
شاه شما اطلاع داری که سربازان ما که وظیفه حفظ و حراست از در وازه رو به عهده دارند مدت مدیدی است
که از زن و زندگی شون دور موندن ؟ پیشنهاد میکنم که علاوه بر مالیات اجازه صادر کنید تا مامورین دروازه
به افرادی که وارد یا خارج از دروازه شهر میشن علاوه بر گرفتن مالیات 50 درهم بهشون تجاوز هم بکنند!!"
پادشاه که این حرفو میشنوه عصبانی میشه و به وزیرش میگه تو میخوای راستی راستی کاری کنی ک
ه
حکومت ما از بین بره آخه این چه حرفیه که تو میزنی میدونی اگه به مردم تجاوز کنی چی قیامتی برپا
میشه ؟چه اعتراضات و شورشهائی بر علیه ما میکنند!؟؟
وزیر میگه که حالا امتحانش که ضرر نداره اگه اعتراض کردند دیگه این کارو نمیکنیم ، پادشاه بیچاره هم دل و
نادل قبول میکنه
یه مدتی میگذره از مردمی که از دروازه شهر عبور میکردند هم مالیات میگرفتند هم بهشون تجاوز میکردند
اما هیچ اعتراضی نمیشه تا اینکه بعد از 2 هفته یکی لب به اعتراض باز میکنه!و میره به طرف قصر پادشاه تا مراتب اعتراضشو بگه !!
شاه که مطلع میشه وزیرشو فرا میخونه و بهش میگه "دیدی از اون چیزی که میترسیدم به سرمون اومد !
دیدی مردم شورش کردند و....."
که وزیر میگه "جناب شاه آروم باشید تا ببینیم این فردی که اومده واسه اعتراض ببینیم چی میگه شاید بشه
با پول یا زور و فشار و شکنجه مسئله رو حل کنیم
پادشاه دستور میده فرد معترض و به حضورش بیارن . مرد روستائی بعد از تملقات متداوله در هر درباری لب
به اعتراض باز میکنه در حالی که پادشاه خیلی نگرانه!
فرد معترض میگه" شاها ، سرورم، قبله عالم و....... شما که زحمت میکشید از مردمی که از دروازه شهر
عبور میکنند مالیات 50 درهمی باضافه تجاوز به افراد رو انجام میدهید ،از حضور حضرت همایونی استدعا
داریم که لااقل تعداد افرادی که به مردم تجاوز میکنند رو زیاد کنید!!، آخه شما از صفهای طولانی پشت دروازه شهر انگار خبر ندارید!!!
عذر میخوام بخاطر نثر بدم و جمله بندی فوق العاده پر اشتباهم اما خواننده آگاه به چیز دیگه توجه میکنه که امیدوارم تونسته باشم حق مطلبو ادا کرده باشم