بیایید برگردیم به سالهای قبل از ۱۳۷۲؛ وقتی هنوز در ایران موبایل نبود.
از خانه بیرون میآییم و هیچ نگران نیستیم که موبایل را در خانه جا گذاشتهایم یا گوشیمان شاررژ دارد یا نه؟ و هیچ وقت مادر سفارش نمیکند که گوشی یادت نرود! اما می گوید: « اگر دیر شد حتماً زنگ بزن. پنج ریالی داری؟» یا «کارت تلفن داری؟»
بعد در هیاهوی خیابان نگران نشنیدن زنگ تلفن نیستیم و هی گوشی را چک نمیکنیم و…
مترو که نیست. حالا در تاکسی هستیم. هیچ کسی گوشی توی گوشش نیست تا خودش موسیقی بشنود و شما صدای وزوز! روی شیشه هیچ تاکسیای ننوشته« لطفاً با موبایل صحبت نکنید» و البته همه مسافرها همزمان با موبایل صحبت نمیکنند و شما مجبور نیستید چیزی از وقت آرایشگاه، قرار کاری یا سیمانها و ساختمان نیمه کاره این آدمها بدانید. در آرامش نشستهاید و به گرما یا سرمایی که از درز پیکان به داخل می آید فکر میکنید.
هیچ تصادفی به خاطر حرف زدن با تلفن همراه اتفاق نمیافتد. هیچ عابری بی توجه به ماشینها و دیگر عابرها بلند بلند با تلفن صحبت نمیکند و به خیابان نمیدود. هیچ زنگ اعصاب خردکنی روی هیچ گوشیای نیست. اما در عوض جلوی باجه های تلفن قیامت است.
حالا رسیدهاید. در مطب هیچ دکتری در هیچ بانک یا شرکتی ننوشته «لطفاً گوشی تلفن همراه خود را خاموش کنید» و در مدرسه هم از شما نمیخواهند که با خود تلفن نیاورید.
بلوتوث؛ بلوتوث نیست. نگران فیلمهایتان نباشید. هیچ هکری نمیتواند دفترچه تلفن شما را هک کند. مگر خودتان دفترچه کاغذیتان را گم کنید. درمورد عکس ها و فیلم ها هم این کار انجام نمیشود؛ مگر آلبوم خانوادگی تان را دور بیندازید!
حالا سر قرار رسیده اید. شما و مادر آنقدر منتظر خاله میمانید که علف زیر پایتان سبز میشود. خاله آن سوی میدان هفت تیر ایستاده و شما این سو .هیچ تلفن همراهی هم ندارید که بالاخره همدیگر را ببینید. حالا هی دنبال هم بگردید…
از خانه بیرون میآییم و هیچ نگران نیستیم که موبایل را در خانه جا گذاشتهایم یا گوشیمان شاررژ دارد یا نه؟ و هیچ وقت مادر سفارش نمیکند که گوشی یادت نرود! اما می گوید: « اگر دیر شد حتماً زنگ بزن. پنج ریالی داری؟» یا «کارت تلفن داری؟»
بعد در هیاهوی خیابان نگران نشنیدن زنگ تلفن نیستیم و هی گوشی را چک نمیکنیم و…
مترو که نیست. حالا در تاکسی هستیم. هیچ کسی گوشی توی گوشش نیست تا خودش موسیقی بشنود و شما صدای وزوز! روی شیشه هیچ تاکسیای ننوشته« لطفاً با موبایل صحبت نکنید» و البته همه مسافرها همزمان با موبایل صحبت نمیکنند و شما مجبور نیستید چیزی از وقت آرایشگاه، قرار کاری یا سیمانها و ساختمان نیمه کاره این آدمها بدانید. در آرامش نشستهاید و به گرما یا سرمایی که از درز پیکان به داخل می آید فکر میکنید.
هیچ تصادفی به خاطر حرف زدن با تلفن همراه اتفاق نمیافتد. هیچ عابری بی توجه به ماشینها و دیگر عابرها بلند بلند با تلفن صحبت نمیکند و به خیابان نمیدود. هیچ زنگ اعصاب خردکنی روی هیچ گوشیای نیست. اما در عوض جلوی باجه های تلفن قیامت است.
حالا رسیدهاید. در مطب هیچ دکتری در هیچ بانک یا شرکتی ننوشته «لطفاً گوشی تلفن همراه خود را خاموش کنید» و در مدرسه هم از شما نمیخواهند که با خود تلفن نیاورید.
بلوتوث؛ بلوتوث نیست. نگران فیلمهایتان نباشید. هیچ هکری نمیتواند دفترچه تلفن شما را هک کند. مگر خودتان دفترچه کاغذیتان را گم کنید. درمورد عکس ها و فیلم ها هم این کار انجام نمیشود؛ مگر آلبوم خانوادگی تان را دور بیندازید!
حالا سر قرار رسیده اید. شما و مادر آنقدر منتظر خاله میمانید که علف زیر پایتان سبز میشود. خاله آن سوی میدان هفت تیر ایستاده و شما این سو .هیچ تلفن همراهی هم ندارید که بالاخره همدیگر را ببینید. حالا هی دنبال هم بگردید…