اسپم ها ، تاپیک های تایید نشده ، پست های تکراری و حذف شده!!

star_2918

عضو جدید
عمری گذشت و عشق تو از ياد من نرفت
دل ، همزباني از غم تو خوب تر نداشت
اين درد جانگداز زمن روی برنتافت
وين رنج دلنواز زمن دست برنداشت

تنها و نامراد در اين سال های سخت
من بودم و نوای دل بينوای من
دردا كه بعد از آن همه اميد و اشتياق
دير آشنا دل تو ، نشد آشنای من

از ياد تو كجا بگريزم كه بي گمان
تا وقت مرگ دست ندارد ز دامنم
با چشم دل به چهره خود مي كنم نگاه
كاين صورت مجسم رنج است يا منم ؟

امروز اين تويی كه به ياد گذشته ها
در چشم رنجديده من می كني نگاه
چشم گناهكار تو گويد كه ” آن زمان
نشناختم صفای تورا “ – آه ازين گناه !

امروز اين منم كه پريشان و دردمند
مي سوزم و ز عهد كهن ياد می كنم
فرسوده شانه های پر از داغ و درد را
نالان ز بار عشق تو آزاد مي كنم .

گاهی بخوان ز دفتر شعرم ترانه ای
بنگر كه غم به وادی مرگم كشانده است .
تنها مرا به ” تشنه طوفان “ من مبين
ای بس حديث تلخ كه ناگفته مانده است .

گفتم : ز سرنوشت بينديش و آسمان
گفتی : ” غمين مباش كه آن كور و اين كر است “ !
ديدی كه آسمان كر و سرنوشت كور
صدها هزار مرتبه از ما قوی تر است ؟
 

reza.izadi

عضو جدید
گاهی مسیر جاده به بن بست می رود

گاهی تمام حادثه از دست می رود

گاهی همان کسی که دم از عقل می زند

در راه هوشیاری خود مست می رود

گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست

وقتی که قلب خون شده بشکست، می رود

اول اگرچه با سخن از عشق آمده است

آخر، خلاف آنچه که گفته است می رود

وای از غرور تازه به دوران رسیده ای

وقتی میان طایفه ای پست میرود

هرچند مضحک است و پر از خنده های تلخ

بر ما هرآنچه لایقمان هست می رود
دکتر علی شریعتی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
http://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon_gol.gif
ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می‌رود
وآن دل که با خود داشتم با دلستانم می‌رود

من مانده‌ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود

گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون
پنهان نمی‌ماند که خون بر آستانم می‌رود

محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان
کز عشق آن سرو روان گویی روانم می‌رود

او می‌رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می‌رود

برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم
چون مجمری پرآتشم کز سر دخانم می‌رود

با آن همه بیداد او وین عهد بی‌بنیاد او
در سینه دارم یاد او یا بر زبانم می‌رود

بازآی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین
کاشوب و فریاد از زمین بر آسمانم می‌رود

شب تا سحر می‌نغنوم و اندرز کس می‌نشنوم
وین ره نه قاصد می‌روم کز کف عنانم می‌رود

گفتم بگریم تا ابل چون خر فروماند به گل
وین نیز نتوانم که دل با کاروانم می‌رود

صبر از وصال یار من برگشتن از دلدار من
گر چه نباشد کار من هم کار از آنم می‌رود

در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود

سعدی فغان از دست ما لایق نبود ای بی‌وفا
طاقت نمیارم جفا کار از فغانم می‌رود:gol:
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

t.salehi

عضو جدید
کاربر ممتاز
سالهاي بسيار دور پادشاهي زندگي ميكرد كه وزيري داشت.. وزير همواره ميگفت: هر اتفاقي كه رخ ميدهد به

صلاح ماست.

مرسي دوست عزيز :w36:
تو اين زمان واقعا بهش احتياج داشتم. با اين كه هميشه به اين حرف اعتقاد دارم ، شنيدنش جايي و زماني كه انتظارش رو نداري يك تاثير ديگه اي داره
:w27:
 

ahora20

عضو جدید
سرود های من(AHORA20)

سرود های من(AHORA20)

با سلام در این تاپیک سرود های خودم را قرار می دهم


به امید اینکه دوستان از راهنمایهای خودشان در هرچه

بهتر شدن اشعار و نقاط ضعف مرا یاری دهند
 
آخرین ویرایش:

ahora20

عضو جدید
یاس های خاطره

یاس های خاطره

شا نه زدم یا س های خاطره را



یادی از لبخندها



برگی از غم ها



زجری که شد قانون فا صله ها



عاقبت مرهمی شد



برای زخم ها



اما افسوس.....

که مرهم




خود یادآور زخم هاست​
 

ahora20

عضو جدید
بابا آب داد

بابا آب داد

مدرسه، صف، آهنگ صبحگاهی

کلاس درس و رو خوانی فارسی

سر و صدا و هیاهو

صدای مبصر کلاس

ساکت....ساکت بچه ها

که می پیچید تا ته راهرو

روی تن تخته سیاه

نقش می بست یاداشت اسم بچه فضو ل ها

می آمد صدا

صدای معلم با تق تق گامها

آهنگ بر پای مبصر

نگاه شیرین معلم با طعم لبخند قرمزگلها

گچ سفید، تخته ی سیاه

زنگ اول

فارسی، جلد کهربایی، بوی تازه کتاب باز نشده

طنین صدای خانم معلم

با با... آب... داد...

بابا... نان... داد...

فضای مدرسه لبریز از فریاد نازک ما

اشاره ی معلم می شد حنجرها یکصدا

زنگ تفریح

گم می شدیم

در آغوش باز حیاط

زنگ دویدن و سُــــرور آزادی

هر کس یاری می گرفت برای بازی

زنگ تغذیه

بوی کنسرو لوبیا

با طعم بشقاب ها و قاشق های رنگی

کجاست خدای من

اون خاطره های خوب زندگی
__________________
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تمام داستان های گفته شده در زیر کرسی

تمام داستان های گفته شده در زیر کرسی

این تایپ رو گذاشتم برای اینکه داستانهای گفته شده در زیر کرسی رو اینجا بذارم تا دوستان استفاده کنن
 
آخرین ویرایش:

yasser_proe

عضو جدید
کاربر ممتاز
سخنان و پند بزرگان تاریخ جهان

سخنان و پند بزرگان تاریخ جهان

سخنان بزرگان تاریخ ... پند های فیلسوفان تاریخ

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]آن كه مردم را دانشمند مى كند، مطالبى نيست كه مى خوانند بلكه چيزهايى است كه ياد مى گيرند[/FONT][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]. [/FONT][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]فرانسيس بيكن[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]مردم [/FONT][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]! [/FONT][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]هشدار [/FONT][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]! [/FONT][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]که زیبایی زندگانی ست ، آن زمان که پرده گشاید و چهره برنماید [/FONT][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif].
[/FONT][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]لکن زندگی شمایید و حجاب خود ، شمایید [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif].
[/FONT][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]زیبایی قامت بلند ابدیت است ، نگران منتهای خویش در زلال آینه [/FONT][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]. [/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]اما صراحت آینه شمایید و نهایت جاودانه شمایید [/FONT][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]. [/FONT][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]جبران[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]برای دلهره شبانگاهان ، نسیم گرما بخش خرد را همراه کن [/FONT][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]. [/FONT][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]اورود[/FONT]
جهت مشاهده کامل متن ادامه مطلب را کلیک نمایید ...

ادامه مطلب

سخنان و پند بزرگان تاریخ
برای ماندگاری ، رویایی جز پاکی روان نداشته باش . اورود
ارتباطات نه تنها جوهره ى حيات انسانى است بلكه مايملك حياتى زندگى اوست. جان پيس
ارزش اخلاقى، بسته به تعداد وظايفى است كه انسان انجام مى دهد. موريس مترلينگ
قومی که بزرگان و ریش سفیدانش خوار باشند ، به جسد انسانی ماند که در آخر خوراک جانوران خواهد شد . اورود
جهت مشاهده و
ادامه مطلب

ادامه مطلب

سخنان و پند بزرگان تاریخ
ویکتور هوگو
این پست برای خانم های محترم نوشتم

زنهایی که به دنبال برابری با مردها هستند آرزوی بسیار کوچکی دارند ! " تیموتی لیری "

اگر مردها می توانستند حامله شوند آن وقت سقط جنین ایین مقدسی می شد ! "فلورانس کندی "

زن بدون مرد مثل یک ماهی بدون دوچرخه است ! "گلوریا استاینم "

شما همیشه می توانید برای سالگرد ازدواج ، شوهرتان را غافلگیر کنید . فقط کافی است یادش بیاورید که آن روز سالگرد ازدواج شماست !!! " ال شلاک "
جهت مشاهده کامل مطلب و
ادامه مطلب
را کلیک نمایید

ادامه مطلب

15 نکته کارساز در مورد مدیریت زمان

1. به ديگران قول 100% بدهيد كه كاري را تا تاريخ معيني به اتمام خواهيد رساند. قول دادن به ديگران در شما انگيزه ايجاد مي كند.

جهت مشاهده و
ادامه مطلب


ادامه مطلب

همیشه خواستنی ها داشتنی نیست ، همیشه داشتنی ها خواستنی نیست . . .
به کم نور ترین ستاره ها قانع باش ، چراکه چشم همه به سوی پر نور ترین ستاره هاست . . .
جهت مشاهده و
ادامه مطلب​

ادامه مطلب


سخن استیفن هاوكینگ : ( در آنسوی هر سیاهچاله سپید چشمه ای وجود دارد )

مردها دارای قوه ی بینایی هستند ولی زنها از بینش برخوردارند .
" ویکتور هوگو "

آنگاه که نمی دانم چه می گویم ، جز راستی چیزی بر زبانم جاری نیست . اورود
استفاده از موفقيت هاى كوچكى كه پيش مى آيد پر منفعت تر از اين است كه بيهوده شانس بزرگترى آرزو كنيم كه شايد هرگز بدست نيايد. جواناميكر
اشتباه را تصحيح نكردن خود اشتباه ديگرى است. كنفوسيوس
راز اندوختن خرد ، یکرنگی است و بخشش . اورود
اشتباه نيز جزئى از زندگى است، پس وقت خودت را تلف نكن و ... ادامه مطلب ...

ادامه مطلب
 

yasser_proe

عضو جدید
کاربر ممتاز
سخنان بزرگان

سخنان بزرگان

ازدواجى كه به خاطر پول به وجود آيد، براى پول هم از بين مى رود. رولاند
قوم بی نیا و مرد کهن ، به هزار آیین اهریمنی اداره می شود . اورود
از زندگى خود لذت ببريد، بدون آن كه آن را با زندگى ديگران مقايسه كنيد. كندورسه
کین خواهی از خاندان یک بدکار ، تنها نشان ... ادامه مطلب ...

ادامه مطلب
دانلود مطالب خواندنی در مورد خوشبختی ... ادامه مطلب ...

ادامه مطلب

جهت دانلود کامل دیوان ایرج میرزا ... ادامه مطلب ...

ادامه مطلب

سخنان ملاصدرا


خداوند بي‌نهايت است و لامكان و بي زمان
اما :
به قدر فهم تو كوچك مي‌شود
به قدر نياز تو فرود مي‌آيد، ... مشاهده کامل سخنان ملاصدرا ... ادامه مطلب ...
مگر از زندگي چه مي‌خواهيد ؟!

ادامه مطلب

پند بزرگان - سخنان خردمندانه از فردوسی کبیر


- دانایی توانایی به بار می آورد ، و دانش دل کهن سالان را جوان می سازد .
- گوش شنونده همیشه در جست و جوی سخن خردمندانه و حکیمانه است .
- خرد برترین هدیه الهی است .
- خرد و دانش مرد دانا در گفتار او هویداست .
جهت دانلود کامل متن سخنان خردمندانه از فردوسی کبیر به ادامه مطلب مراجعه نمایید ..

ادامه مطلب

هر فردی از شخصیت خودش، دیدگاهش و نقاط ضعف و قوتش یک تصویر ذهنی دارد. این تصویر از دوران کودکی شکل می گیرد. به این تصویر �خودانگاره� می گویند یعنی تصویری که شخص از خویشتن در ذهن خود دارد. �خودانگاره� در شکل گیری اعتماد به نفس شخص نقش بسیار مهمی ایفا می کند. بسیاری از این تصورات براساس تعامل ما با دیگران و تجربیات زندگی مان شکل می گیرد. اعتماد به نفس به این موضوع بستگی ... جهت مشاهده کامل مقاله ... ادامه مطلب ...


ادامه مطلب

جهت مشاهده کامل مطالب نصیحتهای بزرگان ... ادامه مطلب ...

ادامه مطلب
 

yasser_proe

عضو جدید
کاربر ممتاز
داستانهای شهرزاد قصه گو

داستانهای شهرزاد قصه گو

- قانون علت و معلول
هر چیز به دلیلی رخ می دهد . برای هر علتی معلولی هست ، و برای هر معلولی علت یا علت های بخصوصی وجود دارد ، چه از آنها اطلاع داشته باشید چه ...

مطاله کامل مقاله در ادامه مطلب ...


ادامه مطلب
استانهای شهرزاد قصه گو - زیبا و شیرین



دانلود کامل داستانهای شهرزاد قصه گو


دانلود چند نکته - دانستنیها -PDF 175KB


جهت مشاهده و
ادامه مطلب


ادامه مطلب
 

دالیا

عضو جدید
مادری که یک چشم داشت و پسرش خجالت می‌کشید!

مادری که یک چشم داشت و پسرش خجالت می‌کشید!


فقط دلم میخواست یك جوری خودم رو گم و گور كنم . كاش زمین دهن وا میكرد و منو ..كاش مادرم یه جوری گم و گور میشد...
My mom only had one eye. I hated her... she was such an embarrassment.
مادر من فقط یك چشم داشت . من از اون متنفر بودم ... اون همیشه مایه خجالت من بود
She cooked for students & teachers to support the family.
اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می‌پخت
There was this one day during elementary school where my mom came to say hello to me.
یك روز اومده بود دم در مدرسه كه به من سلام كنه و منو با خود به خونه ببره
I was so embarrassed. How could she do this to me?
خیلی خجالت كشیدم . آخه اون چطور تونست این كار رو بامن بكنه ؟
I ignored her, threw her a hateful look and ran out.
به روی خودم نیاوردم ، فقط با تنفر بهش یه نگاه كردم وفورا از اونجا دور شدم
The next day at school one of my classmates said, "EEEE, your mom only has one eye!"
روز بعد یكی از همكلاسی ها منو مسخره كرد و گفت هووو .. مامان تو فقط یك چشم داره
I wanted to bury myself. I also wanted my mom to just disappear.
فقط دلم میخواست یك جوری خودم رو گم و گور كنم . كاش زمین دهن وا میكرد و منو ..كاش مادرم یه جوری گم و گور میشد...
So I confronted her that day and said, " If you're only gonna make me a laughing stock, why don't you just die?!!!"
روز بعد بهش گفتم اگه واقعا میخوای منو شاد و خوشحال كنی چرا نمی‌میری ؟
My mom did not respond...
اون هیچ جوابی نداد....
I didn't even stop to think for a second about what I had said, because I was full of anger.
حتی یك لحظه هم راجع به حرفی كه زدم فكر نكردم ، چون خیلی عصبانی بودم .
I was oblivious to her feelings.
احساسات اون برای من هیچ اهمیتی نداشت
I wanted out of that house, and have nothing to do with her.
دلم میخواست از اون خونه برم و دیگه هیچ كاری با اون نداشته باشم
So I studied real hard, got a chance to go to Singapore to study.
سخت درس خوندم و موفق شدم برای ادامه تحصیل به سنگاپور برم
Then, I got married. I bought a house of my own. I had kids of my own.
اونجا ازدواج كردم، واسه خودم خونه خریدم، زن و بچه و زندگی...
I was happy with my life, my kids and the comforts
از زندگی، بچه ها و آسایشی كه داشتم خوشحال بودم
Then one day, my mother came to visit me.
تا اینكه یه روز مادرم اومد به دیدن من
She hadn't seen me in years and she didn't even meet her grandchildren.
اون سالها منو ندیده بود و همینطور نوه ها شو
When she stood by the door, my children laughed at her, and I yelled at her for coming over uninvited.
وقتی ایستاده بود دم در بچه ها به اون خندیدند و من سرش داد كشیدم كه چرا خودش رو دعوت كرده كه بیاد اینجا، اونم بی‌خبر
I screamed at her, "How dare you come to my house and scare my children!" GET OUT OF HERE! NOW!!!"
سرش داد زدم ": چطور جرات كردی بیای به خونه من و بچه ها رو بترسونی؟!" گم شو از اینجا! همین حالا
And to this, my mother quietly answered, "Oh, I'm so sorry. I may have gotten the wrong address," and she disappeared out of sight.
اون به آرامی جواب داد: " اوه خیلی معذرت میخوام مثل اینكه آدرس رو عوضی اومدم " و بعد فورا رفت واز نظر ناپدید شد .
One day, a letter regarding a school reunion came to my house in Singapore .
یك روز یك دعوت نامه اومد در خونه من درسنگاپور برای شركت درجشن تجدید دیدار دانش آموزان مدرسه
So I lied to my wife that I was going on a business trip.
ولی من به همسرم به دروغ گفتم كه به یك سفر كاری میرم .
After the reunion, I went to the old shack just out of curiosity.
بعد از مراسم، رفتم به اون كلبه قدیمی خودمون؛ البته فقط از روی كنجكاوی .
My neighbors said that she is died.
همسایه ها گفتن كه اون مرده
I did not shed a single tear.
ولی من حتی یك قطره اشك هم نریختم
They handed me a letter that she had wanted me to have.
اونا یك نامه به من دادند كه اون ازشون خواسته بود كه به من بدن
"My dearest son, I think of you all the time. I'm sorry that I came to Singapore and scared your children.
ای عزیزترین پسر من، من همیشه به فكر تو بوده ام، منو ببخش كه به خونت تو سنگاپور اومدم و بچه ها تو ترسوندم ،
I was so glad when I heard you were coming for the reunion.
خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم داری میآی اینجا
But I may not be able to even get out of bed to see you.
ولی من ممكنه كه نتونم از جام بلند شم كه بیام تورو ببینم
I'm sorry that I was a constant embarrassment to you when you were growing up.
وقتی داشتی بزرگ میشدی از اینكه دائم باعث خجالت تو شدم خیلی متاسفم
You see........when you were very little, you got into an accident, and lost your eye.
آخه میدونی ... وقتی تو خیلی كوچیك بودی تو یه تصادف یك چشمت رو از دست دادی
As a mother, I couldn't stand watching you having to grow up with one eye.
به عنوان یك مادر نمی‌تونستم تحمل كنم و ببینم كه تو داری بزرگ میشی با یك چشم
So I gave you mine.
بنابراین چشم خودم رو دادم به تو
I was so proud of my son who was seeing a whole new world for me, in my place, with that eye.
برای من اقتخار بود كه پسرم میتونست با اون چشم به جای من دنیای جدید رو بطور كامل ببینه
With my love to you,
با همه عشق و علاقه من به تو​
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
آه چه شام تيره اي از چه سحر نمي شود
ديو سياه شب چرا جاي دگر نمي شود
سقف سياه آسمان سودئه شده ست از اختران
ماه چه ماه آهني اينكه قمر نمي شود
واي ز دشت ارغوان ريخته خون هر جوان
چشم يكي به ماتم اينهمه تر نمي شود
مادر داغدار من طعنه تهنيت شنو
بهر تو طعن و تسليت گرچه پسر نمي شود
كودك بينواي من گريه مكن براي من
گر چه كسي به جاي من بر تو پدر نمي شود
باغ ز گل تهي شده بلبل زار را بگو
از چه ز بانك زاغها گوش تو كر نمي شود
اي تو بهار و باغ من چشم من و چراغ من
بي همه گان به سر شود
بي تو به سر نمي شود
 

siyavash51

عضو جدید
زمانه قرعه ی نو می زند به نام شما
خوشا شما که جهان می رود به کام شما

در این هوا که نفس ها پرآتشست و خوشست
که بوی عود دل ماست بر مشام شما

تنور سینه ی سوزان ما به یاد آرید
کز آتش دل ما پخته گشت خام شما

همای اوج سعادت که می گریخت زخاک
شد از امان زمین دانه چین دام شما

به شعر سایه دراین بزمگاه آزادی
طرب کنید که پرنوش باد جام شما
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

این تاپیک، خیلی تاپیک خوبیه... اما فکر می کنم چون نوشتن کل غزل سخته و خیلی وقت گیره ازش استقبال نشده. :w16:

پیشنهاد می کنم به جای گرفتن فال برای نفر بعدی، برای نفر قبلی فال بگیریم... چون در این صورت برای یک فرد مشخص فال گرفته میشه و اون بنده خدا هم نیتش رو می کنه.

برای گرفتن فال روی تصویر کلیک کنید.
فرستادن یک صلوات و یا خوندن فاتحه، برای شادی روح حضرت حافظ رو هم قبل از گرفتن فال فراموش نکنید.












این فالی که من برای نفر قبلی گرفتم:


 
آخرین ویرایش:

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
ممنون از تاپيك خيلي خوبتون....
منم اين روز رو به همه ي ايرانيان به خصوص اهالي شعر و ادب تبريك ميگم....
 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
Similar threads

Similar threads

بالا