از Presentation لذت ببرید -مخصوص *.ppt -فایل تو کو... ؟؟

وضعیت
موضوع بسته شده است.

pesare shad

عضو جدید
کاربر ممتاز

راهب و روسپي


راهبي در نزديكي معبد زندگي مي كرد. در خانه رو به رويش، يك روسپي اقامت داشت. راهب كه مي ديد مردان زيادي به آن خانه رفت و آمد دارند، تصميم گرفت با او صحبت كند.

زن را سرزنش كرد: "تو بسيار گناهكاري. روز و شب به خدا بي‌احترامي مي كني. چرا دست از اين كار نمي‌كشي؟ چرا كمي به زندگي بعد از مرگت فكر نمي كني؟"

زن به شدّت از گفته هاي راهب شرمنده شد و از صميم قلب به درگاه خدا دعا كرد و بخشايش خواست. همچنين از خداي قادر متعال خواست كه راه تازه اي براي امرار معاش به او نشان دهد.

امّا راه ديگري براي امرار معاش پيدا نكرد. بعد از يك هفته گرسنگي دوباره به روسپيگري پرداخت.

امّا هر بار كه بدن خود را به بيگانه اي تسليم مي كرد، از درگاه خدا آمرزش مي خواست.

راهب كه از بي اعتنايي زن نسبت به اندرز او خشمگين شده بود، فكر كرد: "از حالا تا روز مرگ اين گناهكار مي شمرم كه چند مرد وارد آن خانه شده اند."

و از آن روز كار ديگري نكرد جز اينكه زندگي آن روسپي را زير نظر بگيرد. هر مردي كه وارد خانه او ميشد، راهب هم ريگي بر ريگ هاي ديگر مي گذاشت.

مدّتي گذشت. راهب دوباره روسپي را صدا زد و گفت: "اين كوه سنگ را مي بيني؟ هر كدام از اين سنگ‌ها نماينده يكي از گناهان كبيره‌ايست كه انجام داده‌اي، آن هم بعد از هشدار من. دوباره مي گويم: مراقب اعمالت باش!"

زن به لرزه افتاد. فهميد گناهانش چقدر انباشته شده است. به خانه برگشت، اشك پشيماني ريخت و دعا كرد: "پروردگارا ! كي رحمت تو مرا از اين زندگي مشقّت بار آزاد مي كند؟"

خداوند دعايش را پذيرفت. همان روز، فرشته مرگ ظاهر شد و جان او را گرفت. فرشته مرگ به دستور خدا، از خيابان عبور كرد و جان راهب را هم گرفت و با خود برد.

روح روسپي بي درنگ به بهشت رفت، امّا شياطين، روح راهب را به دوزخ بردند. در راه راهب ديد كه چه بر روسپي گذشته است و شكوه كرد: "خدايا ! اين عدالت است ؟ من كه تمام زندگي ام را در فقر و اخلاص گذرانده‌ام، به دوزخ مي روم و آن روسپي كه فقط گناه كرده، به بهشت مي رود !"

يكي از فرشته ها پاسخ داد: "تصميمات خداوند همواره عادلانه است. تو فكر مي كردي كه عشق خدا يعني فضولي در رفتار ديگران. هنگامي كه تو قلبت را سرشار از گناه فضولي مي كردي، اين زن روز و شب دعا مي كرد

.روح او، پس از گريستن، چنان سبك مي شد كه مي توانستيم او را تا بهشت بالا ببريم. امّا آن ريگ ها چنان روح تو را سنگين كرده بودند كه نتوانستيم تو را بالا ببريم."

پسر شادJ
 

spow

اخراجی موقت
آن شب بهاری را به یاد بیاور مترسک!. همان شبی كه بی‌خوابی به سرم زد و نیمه شب با پای برهنه به سراغت آمدم. كنارت روی علفها دراز كشیدم. آسمان آنقدر آبی بود كه حتی تاریكی شب هم نمی‌توانست آن را بپوشاند.



ـ صدای جیرجیركها را می‌شنوی مترسك!؟

ـ …

- چرا حرف نمی‌زنی؟ خوابی؟‌

ـ …

ـ آخه تو چرا همیشه به آسمون نگاه می‌كنی.



ـ نمی‌دانم، اما از وقتی یادم می‌آید آسمان را بیشتر را از زمین دوست داشتم. شاید آنچه من به‌دنبالش هستم از آسمان می‌آید.



ـ اون چیه؟ کیه؟

ـ …

كی میاد؟

ـ …



لجم می گیرد، می دانم اگر تا صبح هم این سوالها را تکرار کنم، باز هم جوابی نمی دهی با حرص داد میزنم:

- لجباز یکپای کچل!

شب ادامه دارد و جوابت همچنان سکوت است و سکوت!





حالا که بزرگ شده ام، سکوت را فهمیده ام .اما اینجا زندگی همیشه با صدای قیژ قیژ خشک و سردی، مدام و پیوسته به پیش می رود. انگار که در تهیگاه یک چرخ دنده بزرگ زندگی میکنم. بعضی وقتها که به مرز دیوانگی می رسم، از شهر می گریزم و پناه می آورم به کودکیم. می آیم به همین دشت و دراز می کشم همان جایی که زمانی، مثل یک درخت از زمین سبز شده بودی. تکیه میدهم به پای چوبیت و منتظر می مانم تا برایم حرف بزنی.

حالا که از سی سالگی گذشته ام، حالا که بزرگ شده ام، می دانم که درک سکوت نوعی فضیلت است، می دانم که در سکوت رازیست از جنس خودش، یک راز ساکتِ سر به مهر که هیچ وقت گشوده نمی شود.

مترسک! حالا معنای تمام چیزهایی که در هفت سالگیم می گفتی، درک می کنم . اما یک چیز را هنوز نمی دانم، چیزی که عذابم می دهد:

چرا ما آدمها زود بزرگ می شویم و دیر می فهمیم؟



سکوتت این بار خیلی طولانی شده. بدون اینکه نگاهت کنم ـ مثلا قهرم ـ با لحنی که دلخوریم را نشانت بدهم میگویم:

- اگه حرف نزنی میرما!

خمیازه عمیقی میکشی، دهانت تا انتها باز می شود جوری که فکر میکنم همه ماه را یکجا می خواهی ببلعی.



- می دانی پسر!؟ سکوت شبیه ترین چیز به حقیقت است. نمی شود به آن اشاره کرد،اگر بگویی: عجب سکوت زیبایی! سکوت میمیرد. حقیقت هم به همین اندازه شکننده است.

روزی بادی که از سرزمین چین آمده بود برایم داستانی تعریف کرد که یک شب فیلسوف بزرگی شاگردانش را در یک بیابان دور، جمع کرده بود تا سکوت را به آنان بیاموزد، فیلسوف با حرارت در مورد سکوت حرف می زد و می گفت:

به این سکوت عمیق گوش فرا دهید و خود را در آن غرق سازید تا رازهای خلقت بر شما گشوده شود. هر چه راز و رمز در این جهان لا یتناهی است، در همین سکوت نهفته است. گوش فرا دهید تا نجوای یگانه هستی را بشنوید...

شاگردان با دقت به حرف های استاد گوش می کردند و با دهان باز و چشمان گرد شده منتظر بودندتا هر لحظه حقایق ناگشوده هستی بر آنان آشکار شود که ناگهان از دل تاریکی فریادی به گوش رسید:

- تو در مورد کدام سکوت حرف میزنی؟ همان لحظه که تو به این بیابان پا گذاشتی سکوت هم از اینجا کوچ کرد. سکوت جایی است که تو نباشی ابله!

این حرفها را دیوانه ای گفت که سالهای سال، تک و تنها، در سکوت آن بیابان زندگی کرده بود. بعد از مدتها این اولین جمله ای بود که از دهانش خارج می شد.

فیلسوف به ناگاه ساکت شد و دیگر کلامی از دهانش بیرون نیامد و تا آخر عمر، مثل سنگ ساکن و بی صدا شد، یک کرو لال مادرزاد، غرق شده درمکاشفه ای ابدی،



علفها، خیس و سردند، پشتم كرخت و بی حس شده است. دارد سردم می‌شود. می‌نشینم و زانوهایم را بغل می‌كنم. سكوت است و سیاهی، فقط جیرجیركها آواز می‌خوانند.



ـ مترسك! تو می‌دونی چرا جیرجیركها همیشه دارن می‌خونن؟



ـ به همان دلیل كه تو همیشه سوالهای عجیب و غریب می پرسی!.



می خندی و باز به آسمان نگاه می کنی.

تکیه می دهم به پای چوبیت و سعی میکنم سکوت را بفهمم.

شب آرام است و سنگین. انگار خود شب هم به خواب رفته است. ستاره‌ها همه جا را اشغال كرده‌اند و مدام به زمین چشمك می‌زنند. هنوز نمی‌دانم این همه ستاره را خدا برای چه خلق كرده است. آیا مهتاب برای آسمان شب كافی نبود؟ همان‌طور كه خورشید برای آسمان روز؟‌

نسیمی آرام از كنارمان رد می‌شود، علفها تا كمر خم می‌شوند. دشت می‌جنبد. موجی رقص‌كنان تا انتهای دشت می‌رود و در سیاهی گم می‌شود. خش‌خش علفها می‌ترساندم. مجبور به حرف‌زدن می‌شوم.



ـ مترسك! تو هم مثل من شبها دلت می‌گیره؟



نگاهت را از آسمان می‌گیری و به من چشم می‌دوزی. صورت سفیدت در مهتاب می‌درخشد. زغال را از كنار پای چوبیت برمی‌دارم و دوچشم می‌كشم كه به من زل‌زده‌اند. هرچه سعی می‌كنم نمی‌توانم لبخند بر صورتت بكشم. بی‌خیال می‌شوم. می‌نشینم و منتظر می‌مانم تا حرف بزنی.



ـ شب تاریك است و سكوت تاریكی‌اش را عمیق‌تر می‌كند. با این وجود فقط در شبهاست كه آدمها می‌توانند دورترین نقاط دنیا را ببینند. می‌بینی آن ستاره‌ها را؟ آنها دورترین نقاطی‌اند كه آدمها می‌توانند ببینند. اما روز با آنكه خورشید همه جا را روشن می‌كند آدمها فقط می‌توانند اطرافشان را ببینند. درختها، تپه‌ها، و حداكثر كوهها. نور برای دیدن لازم است، اما كافی نیست. حتی بعضی‌وقتها خود نور كوركننده می‌شود.

آدمها فقط شبها كه كرانه‌های جهان به رویشان گشوده می‌شود، می‌فهمند كه دنیا چقدر بی‌انتهاست و خودشان چقدر كوچك و ناچیزند و در این دنیای بزرگ تنهایی آدمها هم هی باد می‌كند وبزرگتر می‌شود. آن وقت دلشان می‌گیرد. سكوت می‌كنند و در رویاهای خود غرق می‌شوند. آدمها از این دنیای بی انتها ی ناشناخته به دنیای درونشان پناه می‌برند. مثل كودكی كه در آغوش مادرش آرام می‌گیرد.



کمی سکوت میکنی. نگاهت را به روی دشت می‌كشانی و ادامه می‌دهی.



ـ نگاه كن. ببین چطور مهتاب همه چیز را درخشان كرده است. نور مهتاب نرم و بی‌صدا بر اجسام می‌نشیند و آرام در آنها نفوذ می‌كند و ذاتشان را آشكار می‌سازد. اما نور خورشید تیز و شتاب‌زده به پوستة اشیا برخورد می‌كند و منعكس می‌شود و آنچه به ما نشان می‌دهد، فقط شكل ظاهری است. مهتاب دنیای دیگری را بر ما آشکار می کند که در روز تاریک است. دنیایی كه باید در سكوت و سیاهی شب تماشایش کنیم.



وقتی كنار تو بودم مترسك! دنیا برایم دوست‌داشتنی‌تر می‌شد. ترسم از بین می‌رفت و جایش را هزاران سؤال عجیب‌و‌غریب می‌گرفت كه همیشه برایشان جواب داشتی. اما حالا در زندگیم چیزی گم شده است. نه سؤالی دارم و نه كسی كه برایش پاسخی داشته باشد. مثل اینكه چیزی كه از آن می‌ترسیدم بر سرم آمده است. من بزرگ شده‌ام مترسك
 

pesare shad

عضو جدید
کاربر ممتاز
100بار در روز بخنديد!

آيا مي‌دانيد لبخند زدن،خنديدن، شادي، شكرگزاري و تشكر كردن، نه تنها شما را شخص خوبي جلوه مي‌دهد بلكه درسلامت شما نيز مؤثر است.
بر اساس نتايج تحقيقاتي كه در يك مجله بين‌المللي روان‌شناسي، منتشر شده، درهنگام بحث و عصبانيت، فشار خون بالا مي‌رود و روح فرد آزرده مي‌شود.
جالب است بدانيد اين تاثير به همين جا ختم نمي‌شود و هر بار كه شخص، آن لحظهعصبانيت را به ياد آورد، همان تأثيرات بروز مي‌كند. در افراد متاهل، هر يك ساعتمشاجره با يكديگر، مي‌تواند يك روز مقاومت بدن آنها را كاهش دهد.
همچنين در آزمايشي كه دانشمندان دانشگاه اوهايو انجام داده‌اند، با نصبحسگرهايي روي بازوي زوج‌هاي جوان، مشخص شده زخم‌هاي زوج‌هايي كه آنها را مجبور بهمشاجره كرده‌اند، حداقل ۴۰‌درصد ديرتر بهبود يافته است.
اين كشف درباره بيماري‌هاي ديگري مثل ديابت، ناراحتي‌هاي قلبي و سرطان نيز بهاثبات رسيده است. علاوه بر اينها، تحقيقي كه در دانشگاه پاويا در ايتاليا انجامشده، نشان مي‌دهد عشق ورزيدن باعث ترشح هورموني مي‌شود كه رشد سلول‌هاي عصبي راتسهيل مي‌كند.
اين هورمون همانند ماده‌اي عمل مي‌كند كه سلول‌هاي عصبي را در خود ذخيره كرده ويادآوري سريع‌تر خاطرات را ميسر مي‌سازد. در اين ميان خوب است بدانيد تحت فشار بودننيز تاثيرات مخربي روي سلامت شما دارد.
رابرت ساپولسكي - پروفسور بيولوژي دانشگاه استنفورد- مي‌گويد: «افرادي كه برايمدتي، تحت فشارهاي مختلف قراردارند، قابليت بازپروري و بهبود بدنشان كاهش مي‌يابد. افزايش فشار خون، ميزان گلوكز خون را افزايش داده، باعث ترشح اسيدهاي چرب مي‌شود واين امر خطر ابتلا به بيماري‌هاي قلبي و ديابت را افزايش مي‌دهد
و بالاخره اينكه تا مي‌توانيد بخنديد، دانشمندان دانشگاه كاليفرنيا كشف كرده‌اندكه خنديدن باعث آرامش عضلات، كاهش ترشح هورمون‌هاي استرس‌زا، كاهش فشار خون وافزايش اكسيژن‌گيري سلول‌هاي تنفسي مي‌شود. همچنين حملات قلبي را كاهش مي‌دهد ولايه رگ‌هاي خوني را تحكيم مي‌بخشد.
همشهري امارات- 6 ارديبهشتماه 87

پسرشادJ
 
  • Like
واکنش ها: Hps

pesare shad

عضو جدید
کاربر ممتاز
نظرتون چیه؟ این جالب نیست؟؟

نظرتون چیه؟ این جالب نیست؟؟


يک مردِ روحاني، روزي با خداوند مکالمه اي داشت: "خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلي هستند؟"
خداوند آن مرد روحاني را به سمت دو در هدايت کرد و يکي از آنها را باز کرد؛ مرد نگاهي به داخل انداخت. درست در وسط اتاق يک ميز گرد بزرگ وجود داشت که روي آن يک ظرف خورش بود؛ و آنقدر بوي خوبي داشت که دهانش آب افتاد.!
افرادي که دور ميز نشسته بودند بسيار لاغر مردني و مريض حال بودند. به نظر قحطي زده مي آمدند. آنها در دست خود قاشق هايي با دسته بسيار بلند داشتند که اين دسته ها به بالاي بازوهايشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتي مي توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پُر کنند. اما از آن جايي که اين دسته ها از بازوهايشان بلند تر بود، نمي توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند..
مرد روحاني با ديدن صحنه بدبختي و عذاب آنها غمگين شد. خداوند گفت: "تو جهنم را ديدي!"
آنها به سمت اتاق بعدي رفتند و خدا در را باز کرد. آنجا هم دقيقا مثل اتاق قبلي بود. يک ميز گرد با يک ظرف خورش روي آن، که دهان مرد را آب انداخت!
افرادِ دور ميز، مثل جاي قبل همان قاشق هاي دسته بلند را داشتند، ولي به اندازه کافي قوي و تپل بوده، مي گفتند و مي خنديدند. مرد روحاني گفت: "نمي فهمم!"
خداوند جواب داد: "ساده است! فقط احتياج به يک مهارت دارد! مي بيني؟ اينها ياد گرفته اند که به همديگر غذا بدهند، در حالي که آدم هاي طمع کار تنها به خودشان فکر مي کنند!"
((تخمين زده شده که 93% از مردم اين متن را براي ديگران ارسال نخواهند کرد. ولي اگر شما جزء آن 7% باقي مانده مي باشيد، اين پيام را با تيتر "7%" ارسال کنيد
من جزء آن 7% بودم ! و به ياد داشته باشيد، من هميشه حاضرم تا قاشق غذاي خود را با شما تقسيم کنم!

پسرشادJ



 

pesare shad

عضو جدید
کاربر ممتاز
ویل دورانت مورخ مشهور می نویسد :
مرد ذاتا طبیعت چند همسری دارد.
و فقط در اثر نیرومندترین قیود اخلاقی و میزان مناسبی از فقر و کار سخت و
نظارت دایمی زوجه می تواند تک همسری را تحمیل کند.
با این استدلال اگر قیود اخلاقی نیرومند باشد و
مال ومنالی نصیب مرد گردد که در اثر وجود همین ثروتکار سختی پیش نيايد و
بتوان همسر نخستین را هم با وسایلیراضی نمود
آنگاه مي توان چند همسری وداشتن حرمسرا را توجیه کرد و مجاز شمرد.



پسرشادJ
 

spow

اخراجی موقت
میخواید کاری بکنید که دیگه هوس مسافرت رفتن نکنیم :D


 
  • Like
واکنش ها: Hps

spow

اخراجی موقت
سلام دوستان عزیز

مجموعه ای بینظیر از عکسها وتابلوهای هنری
حتما ببینید
فوق العاده هستند

موفق باشید
 
آخرین ویرایش:

spow

اخراجی موقت
سلام دوستان عزیز :gol::gol:
نمایی از بزرگترین پل ساخته دست بشر

نمایشی از هنر ناب مهندسی

خلاقیت وباور خویشتن به بهترین شکل به نمایش در امده
موفق باشید
;)
 
آخرین ویرایش:

spow

اخراجی موقت
سلام دوستان عزیز

پاواروتی که معرف حضور هستند که

صدا وسیمای اورا از منظری نو ببینید وبشنوید

یک فایل جالب از بهترین خواننده اپرا

شاد باشید وموفق ;)
 
آخرین ویرایش:
  • Like
واکنش ها: Hps

spow

اخراجی موقت
سلام دوستان عزیز

همیشه سال نو پیامهای متفوت واغلب شادی رو به همراه داره :D
شما هم در این شادیها سهیم باشین

واونو به داخل جمع دوستانتان ببرید

موفق باشید

سال نوتونم پیشاپیش مبارک
 
آخرین ویرایش:

spow

اخراجی موقت
سلام دوستان عزیز

موقعی که پشت کامپیوترتون میشینین
یه خورده هم به فکر سلامتی خودتون باشید

مجموعه جالبی در زمینه کمک به شما در این زمینه
حتما فایلو ببینید وسعی کنید
این دستورات رو به کار بگیرید :D
موفق باشید
 
آخرین ویرایش:

spow

اخراجی موقت
سلام دوستان عزیز:gol::gol:
اینم یه فایل دیگه
من که متوجه زبانش نشدم :surprised:
اگه از دوستان کسی سر دربیاره ممنون میشم برا ما هم ترجمه کنه :D
ولی فک کنم حرفاش جالب باشه :(
موفق باشید ;)
 
آخرین ویرایش:

spow

اخراجی موقت
سلام دوستان عزیز

مجموعه بینظیری از هنرنمایی سالواتور دالی
از دستش ندین

موفق باشید
 
آخرین ویرایش:

spow

اخراجی موقت
سلام دوستان عزیز
اینم یه فایل جالب دیگه
مخصوصا اونایی که به حیوونا علاقه وافری دارن
حتما این فایلو ببینند
موفق باشید
 
آخرین ویرایش:
  • Like
واکنش ها: Hps

spow

اخراجی موقت
سلام دوستان عزیز:gol::gol:
خطاهای چشم
خطاهای انسانی
خطاهایی که گاهی ناگزیرند :D
قدرت تسلط به ذهنتونو امتحان کنید
نظری فایلی

همین جوری دیگه!!!!

موفق باشید ;)
 
آخرین ویرایش:

sharifi1984

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام دوستان عزیز

موقعی که پشت کامپیوترتون میشینین
یه خورده هم به فکر سلامتی خودتون باشید

مجموعه جالبی در زمینه کمک به شما در این زمینه
حتما فایلو ببینید وسعی کنید
این دستورات رو به کار بگیرید :D
موفق باشید
;):gol: دمت گرم رفیق عالی بود.
 

bmd

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام دوستان عزیز

مجموعه بینظیری از هنرنمایی سالواتور دالی
از دستش ندین
موفق باشید
عموغلو این آثار هنری رو اونورم یه ذره تبلیغ کن..حیف زیر خروارها پست دفن بشه
یکی دیگه هم داشتی.. مرسی...هنوز داونش نکردم ولی از قبلی خاطره خوشی دارم
 
آخرین ویرایش:

spow

اخراجی موقت
سلام دوستان عزیز:gol:
یه زمانی با این شعر زنده یاد مشیری کلی حال کردم
امیدوارم شما هم خوشتون بیاد:gol:
نمی خواهم بمیرم!
نمی خواهم بمیرم با که باید گفت؟
کجا باید صدا سر داد
در زیر کدامین آسمان
روی کدامین کوه؟
که در ذرات هستی ره برد توفان این اندوه
که از افلاک عالم بگذرد پژواک این فریاد!
کجا باید صدا سر داد؟
فضا خاموش و درگاه قضا دور است
زمین کر، آسمان کور است
نمی خواهم بمیرم با که باید گفت؟

اگر زشت و اگر زیبا
اگر دون و اگر والا
من این دنیای فانی را
هزاران بار از آن دنیای باقی دوست تر می دارم
به دوشم گر چه بار غم توان فرساست
وجودم گر چه گردآلود سختی هاست
نمی خواهم از این جا دست بر دارم!
تنم در تار و پود عشق انسان های خوب نازنین بسته است
دلم با صد هزاران رشته ، با این خلق
با این مهر، با این ماه
با این خاک ، با این آب ...
پیوسته است
مراد از زنده ماندن امتداد خورد و خوابم نیست
توان دیدن دنیای ره گم کرده دررنج و عذابم نیست
هوای هم نشینی با گل و ساز و شرابم نیست

جهان بیمار و رنجور است
دو روزی را که بر بالین این بیمار باید زیست
اگر دردی ز جانش بر ندارم ناجوانمردی است

نمی خواهم بمیرم تا محبت را به انسان ها بیاموزم
بمانم تا عدالت را برافرازم ، بیفروزم
خرد را ، مهر را تا جاودان بر تخت بنشانم
به پیش پای فرداهای بهتر گل برافشانم
چه فردائی ، چه دنیایی!
جهان سرشار از عشق و گل و موسیقی و نور است ...
نمی خواهم بمیرم ای خدا!
ای آسمان!
ای شب!
نمی خواهم
نمی خواهم
نمی خواهم
مگر زورست!
 

Danyal.KH

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
سلام دوستان عزیز

موقعی که پشت کامپیوترتون میشینین
یه خورده هم به فکر سلامتی خودتون باشید

مجموعه جالبی در زمینه کمک به شما در این زمینه
حتما فایلو ببینید وسعی کنید
این دستورات رو به کار بگیرید :D
موفق باشید




 
  • Like
واکنش ها: spow

spow

اخراجی موقت


به شیطان گفتم: «لعنت بر شیطان»! لبخند زد.

پرسیدم: «چرا می خندی؟»

پاسخ داد: «از حماقت تو خنده ام می گیرد»

پرسیدم: «مگر چه كرده ام؟»

گفت: «مرا لعنت می كنی در حالی كه هیچ بدی در حق تو نكرده ام»

با تعجب پرسیدم: «پس چرا زمین می خورم؟!»

جواب داد: «نفس تو مانند اسبی است كه آن را رام نكرده ای. نفس تو هنوز وحشی است؛ تو را زمین می زند.»

پرسیدم: «پس تو چه كاره ای؟»

پاسخ داد: «هر وقت سواری آموختی، برای رم دادن اسب تو خواهم آمد؛ فعلاً برو سواری بیاموز »
 

spow

اخراجی موقت
:gol::gol::gol:
تا به حال دقیق و موشکافانه کارتونهای پت و مت را نگاه کرده اید؟ دقت کرده
اید چه مشخصاتی دارند؟

۱- کاملا خودمحور هستند. شما تا به حال کس دیگری را جز این دو در
کارتونهایشان دیده اید؟

۲- تأیید طلب هستند. همدیگر را تأیید می کنند و قند در دلشان آب می شود.

۳- کارهایی می کنند و وسایلی می خرند که خودشان هم فلسفه شکل گیریش را نمی دانند.

۴- هدف را تخریب می کنند تا به وسیله برسند. خاطرم هست در یک قسمت همه
کتابهایشان را فروختند تا
ابزار ساخت کتابخانه را بخرند.

۵- در کارهایی دخالت می کنند که در آن تخصص ندارند و هیچ متخصصی را هم
قبول ندارند.

۶- نوآوری می کنند، ولی به روش خودشان.

۷- متخصص ایجاد ضرر و زیان هستند.

۸- اعتماد بنفس کاذبشان غوغا می کند.

۹- یک جا را خراب می کنند تا جای دیگر را بسازند، دست آخر هر دوجا تخریب می شود.

۱۰- شعارشان این است:
That’s it
یا همان همینه، به عبارتی همینه که هست!

۱۱- الگوهای در پیت دارند. به عکس آن وزنه بردار بر دیوار اتاقشان نگاه
کرده اید که وزنه را
کج گرفته است؟


۱۲- هیچوقت لباسشان را عوض نمی کنند و همه به همین لباس می شناسندشان.


این مشخصات شما را یاد شخصیت خاصی نمی اندازد؟

 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا