apasai
عضو جدید
- نظر خود را درباره مهاجرت بگویید ؟
- تو از این دشت خشک تشنه روزی کوچ خواهی کرد و
- اشک من تو را بدرود خواهد گفت .
- نگاهت تلخ و افسرده ست .
- دلت را خار خار ناامیدی آزرده ست .
- غم این نابسامانی همه توش و توانت را برده ست !
- تو با خون و عرق ,
- این جنگ پژمرده را رنگ و رمق دادی .
- تو با دست تهی با آن همه توفانِ بنیان کن درافتادی .
- تو را کوچیدن از این خاک , دل برکندن از جان است!
- تو را برگ برگِ این چمن پیوند پنهان است .
- ○
- تو را این ابر ظلمت گسترِ بیرحم بی باران ,
- تو را این خشک سالی های پی در پی ,
- تو را از نیمه ره برگشتن یاران ,
- تو را تزویر غمخواران ,
- ز پا افکند !
- تو را هنگامه ی شومِ شغالان
- بانگ بی تعطیل زاغان ,
- در ستوه آورد .
- ○
- تو با پیشانی پاک نجیب خویش ,
- که از آن سوی گندم زار ,
- طلوع با شکوهش خوشتر از صد تاج خورشید است ,
- تو با آن گونه های سوخته از آفتاب دشت ,
- تو با آن چهره افروخته از آتش غیرت ,
- که در چشمان من والاتر از صد جام جمشید است ,
- تو با چشمان غم باری ,
- که روزی چشمه جوشان شادی بود و ,
- اینک حسرت و افسوس , بر آن
- سایه افکندهست خواهی رفت ,
- و اشک من تو را بدرود خواهد گفت !
- ○
- من اینجا ریشه در خاکم ,
- من اینجا عاشقِ این خاکِ از آلودگی پاکم.
- من اینجا تا نفس باقی است می مانم .
- من از اینجا چه می خواهم , نمی دانم
- امید روشنایی گرچه در این تیرگی ها نیست ,
- من اینجا باز در این دشتِ خشک تشنه می رانم.
- من اینجا روزی آخر از دلِ این خاک , با دست تهی
- گل بر می افشانم .
- من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه , چون خورشید ,
- سرود فتح می خوانم ,
- و می دانم
- تو روزی باز خواهی گشت .
..........................................
- زنده یاد : فریدون مشیری
- در پاسخ دوستی آزادی خواه و ایران دوست که از این
- سرزمین کوچ کرد و مرا نیز تشویق به رفتن نمود .