شيطونک
عضو جدید

نخنديد
البته بعيد مي دانم توصيه اي به اين واضحي احتياج به يادآوري داشته باشد. چراکه اصلا خود خنده باعث جلفي و سبکي است چه رسد در خيابان و چه برسد در کنار يک عنصر غير همجنس. شرم آور است ولي فکرش را بکنيد که دو غير همجنس نفر دارند در يک خيابان راه مي روند و لبخند مي زنند. وامصيبتاه! يک نفر اين منظره را ببيند با خودش چه فکر مي کند؟ با خودش نمي گويد اين ها دارند به چي مي خندند؟ به اوضاع سياسي مملکت مي خندند؟ به اوضاع اقتصادي؟ به وضعيت اجتماعي؟ به طرح هاي امنيتي؟ اصلا خود همين ها مستوجب تذکر و برخورد است چه برسد به اينکه خنده ها و لبخندها مشکل منکراتي هم داشته باشد که فرض بر آنست که دارد.
دست همديگر را نگيريد
فراموش نکنيد که اينکه شما با هم چه نسبتي داريد را روي پيشاني تان ننوشته اند. در نتيجه هيچگاه به خودتان نگوييد "ما که معلومه زن و شوهريم" و به اينکه تيپتان معمولي است يا پنجاه سال سن داريد يا بچه همراهتان است و از اين قبيل چيزهايي که هيچگونه سنديتي ندارند، اعتماد نکنيد. آنچه که يک تذکر دهنده وظيفه شناس مي بيند دو نفر از جنس مخالف است که با هيچ حفاظي دو عضو بدن همديگر را گرفته اند و از اين طريق به گسترش منکرات و ايجاد صحنه هاي زشت خياباني کمک مي کنند.
گفتگو نکنيد
زبان سرمنشا تمام سوتفاهم ها و دردسرهاست. اين را از عرفاي خودمان مثل مولوي و سعدي گفته اند تا فيلسوفان غربي نظير ويتگنشتاين؛ در نتيجه تا مي توانيد از حرف زدن در خيابان پرهيز کنيد مگر اينکه گزارشگر يکي از شبکه هاي صدا و سيما از شما بپرسد " چرا شما و تمام آحاد شريف و همشهريان مومن در فلان مراسم شرکت خواهيد کرد؟" اما مگر هميشه در آستانه راهپيمايي و انتخابات است که شما و خانواده و ساير شهروندان فهيم و مومن و خانواده هايشان قرار باشد به زوج زوج به خيابان بياييد تا به وظيفه تان عمل کنيد و مگر چقدر احتمال دارد که در چنين موقعيتي از شما بخواهند حرف بزنيد؟ و واقعا اگر از اين قبيل استثناها بگذريم، چه لزومي دارد شما در خيابان، با همسرتان حرف بزنيد؟ اصلا گيريم که حرف زدن شما با همسرتان هم هيچ اشکال شرعي و قانوني نداشته باشد اما آيا واقعا شما راضي هستيد که با اشاعه اين قبيل اعمال شبهه انگيز، حاشيه امنيتي براي اراذل و اوباشي که دوست دارند آزادانه با دوست غيرهمجنسشان در خيابان حرف بزنند درست کنيد؟ نه. هيچکس دلش آفتابه نمي خواهد.
نگاه رو به جلو
آدمي که مشکل نداشته باشد و دلش تذکر و توبيخ و انتقال و تعهد و اين جور چيزها نخواهد، وقتي دارد در خيابان راه مي رود، جلوي پايش رانگاه مي کند و بر نمي گردد خداي ناکرده بغل دستي اش را نگاه کند؛ به خصوص اگر بغل دستي اش همسرش باشد که مجبور است يک عمر نگاهش کند. اصلا به همين دليل همينکه دو نفر که دارند در خيابان با هم قدم مي زنند برگردند همديگر را نگاه کنند، اين خودش ثابت مي کند با هم زن و شوهر نيستند و اينکه دونفر که با هم نسبت زن و شوهري ندارند برگردند همديگر را، آن هم توي خيابان نگاه کنند اين خودش توليد مفسده مي کند و بايد با آن برخورد شود. اين است که به مصداق "قاچ زينو محکم چنگ بزن که اسب سواري پيشکشت"، توي خيابان بجاي اين جور جلف بازي ها جلوي پايتان را نگاه کنيد که توي چاله نيفتيد. يا بدتر از آن از توي چاله درنياييد و بلافاصله در چاه بيفتيد.
فاصله را حفظ کنيد
حتما بايد همه چيز را گفت؟ کار که از محکم کاري عيب نمي کند يا اگر بکند زياد عيب نمي کند. واقعا چه اصراري هست که دو نفر صرفا به اين دليل که زن و شوهر هستند در خيابان به هم بچسبند؟ البته منظورم از چسبيدن اين است که با فاصله کمتر از نيم متر راه بروند. تمام اشکالاتي که بر دست هم را گرفتن از نظر قانون گذار و قانون بردار مترتبند، به دلايل منطقي مي توانند بر اين موضوع هم وارد باشند. از قديم هم مي گفتند دوري و دوستي وحالا حتي مي توان گفت دوري و دوستي و امنيت اجتماعي.
اين است که براي استحکام مباني دوستي، اخلاقي و امنيتي هم که شده با حفظ فاصله مطمئنه از او حرکت کنيد و فقط گه گاهي زيرچشمي بپاييد که يک وقت گم يا سرقت نشود؛ چرا که در اين صورت نه من و نه هيچکس ديگر مسئول آن نخواهيم بود!
