آشنايي با منابع و مآخذ تاريخ هخامنشي

Alborz Rad

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تاريخ ايران در دوران هخامنشيان را به‌طور كلي مي‌توان در منابع ذيل جستجو كرد:1. منابع يوناني و رومي باستان: در كتبي كه قبل از ورود اعراب به ايران درباره تاريخ اين كشور نوشته شده، نامي از سلسله هخامنشي و اشكاني برده نشده است. براي اينكه اولا هخامنشي‌ها جز سنگ‌نبشته‌ها و الواح گلي، آثار ديگري كه حاكي از چگونگي سازمان سياسي و اجتماعي‌شان باشد، از خود باقي نگذاشته‌اند و با طول زمان و پيشامدهاي گوناگون، خطوط ميخي براي ايرانيان نامفهموم و غيرقابل درك شده بود.ثانيا اشكانيان ـ به‌ويژه در آغازـ سياست يوناني‌دوستي را در پيش گرفته بودند و از اين روي خود را «فيلوهلن: دوستدار يوناني» مي‌ناميدند و اين برخلاف احساسات ميهن‌دوستانه عموم مردم، خصوصا مقامات روحاني كيش زردشتي بود. اين سلسله هرچند بيش از چهارصد سال مانند سدي آهنين در مقابل هجوم و تجاوز روميان، استقامت نشان داده و مانع تعرض آنان به خاك ايران شده بود، اما به دليل پيش‌گفته و چه بسا مهمتر از آن روي كار آمدن سلسله ساساني، تا حدود بسيار زيادي ناديده گرفته شد؛ اما جالب است بدانيم كه شماري از آنها در قالب پهلوانان و سرداران بزرگ ايران‌زمين در شاهنامه ظاهر شده‌اند و از اين روي حكيم توس بي‌آنكه خود بداند يا بخواهد، نام وياد آنها را در تاريك‌ـ‌ روشن تاريخ و اسطوره زنده نگاه داشت.از آنجا كه يونان مدت دويست سال يگانه رقيب ايران در صحنه سياست دنياي آن روزگار بود و بعد كه امپراتوري روم جانشين آنها شد و براي هزار سال همسايه و رقيب و مهمترين دشمن ايران بود و با آن تماس نزديك داشت، اسناد فراواني كه مربوط به تاريخ ايران است، از خود باقي گذاشتند كه بسياري از آنها، به‌خصوص اسناد مجلس سناي روم امروزه در كتابخانه واتيكان نگهداري مي‌شود. اگرچه اين دو كشور بيشتر در جنگ و جدال با ايران بودند و طبيعتاً نوشته‌هايشان خالي از تعصب و عاري از جانبداري نيست، با اين‌همه اسناد منحصر به‌فردي به جا نهاده‌اند كه براي بررسي اوضاع و احوال آن روزگار ايران از اهميت بي‌نظيري برخوردار است.2. منابع آرامي و عبراني: پس از فتح بابل و كلده به دست كوروش، ايرانيان با بني‌اسرائيل در تماس نزديك قرار گرفتند كه بازتابش را مي‌توان در عهد عتيق (بخش كهن «كتاب مقدس» كه مورد اعتقاد يهوديان و مسيحيان تمام جهان است) ديد. جاي‌جاي اين كتاب اطلاعاتي راجع به بعضي از سازمانها و رويدادهاي عهد هخامنشي مي‌دهد كه قابل توجه است. در همين بخش بايد به سالنامه‌هاي بابلي و آشوري نيز اشاره كرد كه منابع مهمي در اين موضوع محسوب مي‌شوند؛ همچنين نبايد ازمنابع ديرينة منداييان كه هنوز عمدتاً ساكن خوزستان هستند، غافل بود.3. نوشته‌هاي پهلوي: به‌رغم همه مشكلاتي كه به مرور زمان پيش آمد، متون متعددي تاكنون به‌جا مانده است كه به شناسايي آن روزگار مدد مي‌رساند؛ از جمله: زند اوستا، يادگار زريران، درخت آسوريك، نامه تنسر(نوشته‌هاي موبد تنسر به يكي از سران مازندران كه وضع سياسي و اجتماعي زمان خود را شرح مي‌دهد)،و…4. منابع عربي ـ فارسي: با پيوستن ايرانيان به خيل مسلمانان، بسياري از متون تاريخي، ادبي، سياسي ـ اجتماعي، اخلاقي، علمي(به‌ويژه پزشكي) و…ايراني به عربي ترجمه شد كه ناديده گرفتن‌شان به‌ معناي كنار نهادن بخش معتنابهي از تاريخ ايران است. برخي ازاين متون بعدها به فارسي ترجمه شد و بسياري همچنان در انتظار ترجمه است و برخي نيز بر اثر بي‌توجهي ايرانيان از ميان رفت. كتابهاي تاريخي كهن همچون تاريخ الامم و الملوك(از طبري كه نمودي هم در تاريخ بلعمي دارد)، مروج الذهب، التنبيه و الاشراف، يعقوبي، الكامل، ابن خلدون، شاهنامه منظومه ويس و رامين و….5. كتيبه‌هاي هخامنشي- ساساني: براي اولين بار سنگ‌نبشته بيستون توجه دانشمند انگليسي راولينسون را در سال 184م جلب كرد كه آن را مورد مطالعه قرار داد. بعد از او عده‌اي از خاورشناسان سعي كردند هر يك به سهم خود در زمينه زبان هخامنشي و روشن كردن آن همت گمارند. از آن جمله‌اند:1. بنفي كه راجع به خطوط ميخي هخامنشي كتاب «سنگ نوشته‌هاي خط ميخي ايران» را تأليف كرد.2. اشپيگل كه در سالهاي 1862 و1881 كتاب «كتيبه‌هاي ميخي ايراني باستان» را منشر ساخت. هرچند كه پس از كشفيات جديد و افزايش تسلط خاورشناسان بر زبان عصر هخامنشي، اطلاعات نامبردگان بالا چندان مورد استفاده قرار نمي گيرد.3. كينگ و تامسون: پيكره و كتيبه داريوش در صخره بيستون، شامل خطوط اصلي ميخي در سه زبان پارسي باستان، بابلي، عيلامي و همچنين آوانوشت و ترجمه آن را به زبان انگليسي در سال 1907 به چاپ رساند.4. وايس باخ و بنگ، كتاب «كتيبه‌هاي ميخي ايران باستان»را در سال 1903در شهر لايپزيگ انتشار دادند. و اما تأليفات جديدي كه در نوع خود ممتازند:5. كتاب وايس باخ به نام «كتيبه‌هاي ميخي هخامنشي» كه در سال 1911 به چاپ رسيد و شامل آوانوشت متن سنگ نبشته‌ها به سه زبان، با يك مقدمه، ترجمه، تفسير و كتابنامه است.6. كنت موادي مربوط به سنگ نبشته‌هاي داريوش بزرگ را در نشريه زبان، سال 1935انتشار داد.7- تأليف ديگري از كنت، مجموعه‌اي است با عنوان «فارسي باستان» كه در سال 1953 به چاپ رسيد.8 . حدود سه هزار لوحه قسمت شمالي ديوار بناي مشهور به دژ در تخت جمشيد كشف شد كه حاوي اطلاعات گرانقيمتي است. بخشي از اين الواح را جورج كامرون در سال 1942مورد بررسي و مطالعه قرار داد.9. لوحه‌هاي ديگري كه الواح گنج خانه يا خزانه ناميده شده‌اند، نيز مورد مطالعه كامرون قرار گرفت و در كتاب الواح گنج خانه تخت جمشيد منتشر شد.10. دونالد ويلبر در سال 1969 كتاب تخت جمشيد، باستان شناسي ايران، مقر شاهان ايران را به چاپ رسانيد.ضمنا عده‌اي از خاورشناسان اهتمام فراواني در كشف و خواندن نوشته‌هايي كه بر مزار شاهان هخامنشي نقر شده است، به كار برده‌اند؛ از جمله: ارنست هرتسفلد كه درسال 1932 قسمتي از نقوش نماي شرقي آپادانا در تخت جمشيد را از دل خاك بيرون آورد؛ ولي تاكنون راجع به آن تفسير مفصلي انتشار نيافته است. براي اينكه در سال 1934م رياست حفاري بهترين و ارزنده‌ترين قسمت نقش تخت جمشيد از هرتسفلد، ايران شناس مذكور به اريخ اشميت منتقل گرديد و قسمت كوچكي از آن را هرتسفلد در آخرين اثر خود «ايران در شرق باستان» به سال 1941 در دانشگاه آكسفورد به چاپ رساند.اين موضوع متوقف ماند تا اينكه يونگ كه مدتها زير نظر اشميدت كار مي‌كرد، پس از سي سال زحمت توانست بخشي از تقسيم بنديهاي شهرنشين‌هاي هخامنشي را در مجله Kelio، زير عنوان «ساتراپ و مردم» به چاپ برساند؛ ولي بخش دوم كه مربوط به نقوش پله‌هاي تخت جمشيد و آورندگان خراج است، به علت اعزامش به جبهه استالينگراد و كشته شدنش، مفقود گرديد.آخرين اثري كه از حجاريهاي هخامنشي در دست است، مربوط است به والسر به نام «اقوام و قبايل نقش برجسته تخت جمشيد». براي تكميل اين فهرست، ناگزير به چند ايران‌شناس ديگر كه نشرياتي از خود به جاي گذارده‌اند، به اجمال اشاره مي‌شود: در اين زمينه مي‌توان از تاريخچه نبونيد كه به وسيله چند نفر تفسير و به چاپ رسيده است، نام برد:1. بيش از همه، كسي كه آن را مورد بررسي و مطالعه قرار داد، شيل بود كه در سال 1914 زير عنوان منشور S اسرحدون در پاريس به چاپ رسانيد.2. بعد از شيل، خاورشناس ديگري به نام اشميدت تفسيري از آن به نام متنهاي تاريخي بابلي راجع به تسخير و سقوط بابل نوشت كه در سال 1924 در لندن به چاپ رسيده است.3. همچنين تفسير ديگري از آن را گد با عنوان سقوط نينوا در سال 1926در شهر لايپزيگ انتشار يافت.4. بالاخره تفسير ديگري از لاندسبرگر و باوئر زير عنوان «منابع تاريخي تازه مكشوف از زمان اسرحدون تا نبونيد» در مجله آسورشناسي در سال 1927م در شهر لايپزيگ انتشار يافت.5. چند قسمت ديگر از آن منشور را هرتسفلد ترجمه و تفسير كرد و زير عنوان گزارشهاي باستان شناسي ايران در سال 1938 در برلين به چاپ رسانيد.بن‌مايه: كتاب‌شناسي تاريخ ايران در دوران باستان، مريم ميراحمدي،

انتشارات امير كبير، تهران، 1383خورشيدي






کانون فرهنگ ایران
 

Similar threads

بالا