در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند
در این سرای بی کسی پرنده پر نمی زند
تا فضل و عقل بینی بی معرفت نشینیدر نزنم كه خواب تو
در همه ي شبانه ها
طاقت ماندن من است
تا فضل و عقل بینی بی معرفت نشینی
یک نکته ات بگویم خود را مبین که رستی
مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهشيا باورم نداري يا جان به تن ندارم
از رستنم نخواندي ديگر كفن ندارم
شايد از ديده تو مهر و وفا نيست مرامجمع خوبی و لطف است عذار چو مهش
لیکنش مهر و وفا نیست خدایا بدهش
آنکه خاک سیهش بالین استشايد از ديده تو مهر و وفا نيست مرا
ور نه از ديده من جز تو جفا نيست مرا
آنکه خاک سیهش بالین است
اختر چرخ ادب پروین است
گرچه جز تلخی از ایام ندید
هرچه خواهی سخنش شیرین است!
نی نگویم زانکه تو خامی هنوزتكيه بر ساحل بزن وقت طلوع آفتاب
قايق زرين مهر و نقش دريا را ببين
نی نگویم زانکه تو خامی هنوز
در بهاری و ندیدستی تموز!
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایمزشت بيني را رها كن روي زيبا را ببين
در چمن از خار بگذر لطف گل ها را ببين
در شب اردبيهشتي خيره شو بر آسمانناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
نه آن دریا که شعرش جاودانه ستدر شب اردبيهشتي خيره شو بر آسمان
گر نديدي شكل مينا رنگ مينا را ببين
هواي باغ گل سرخ داشتيم و دريغ
كه بلبلان همه زارند و برگها زردست
شب است و آينه خواب سپيده ميبيند
بيا كه روز خوش ما خيال پروردست
تو می روی...
برای رفتن تو راه می شوم!
نگاه می کنی و من
برای چشم های غم گرفته ات
نگاه می شوم!
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |