طعم لبهای تو شاید جزو چهار مزه ی اصلی نباشه
اما
اصلی ترین مزه های زندگیه !
اما
اصلی ترین مزه های زندگیه !
ثانیه های خاکستری...
- شروع کننده موضوع MEMOL...
- تاریخ شروع
زمان خیلی زود میگذرد ...
حالِ الان ما با حال دیروزمان پر از تفاوت است...
آن روزها ما قادر بودیم
از هر اتفاقی،
یک شادی طولانی بسازیم!
و این روزها
سخت بدنبال یک اتفاقیم...
حالِ الان ما با حال دیروزمان پر از تفاوت است...
آن روزها ما قادر بودیم
از هر اتفاقی،
یک شادی طولانی بسازیم!
و این روزها
سخت بدنبال یک اتفاقیم...
معشوقه ای پیدا کرده ام به نام روزگار!!!!
این روزها سخت مرا درآغوش خویش به بازی گرﻓﺘﻪ است!!!
این روزها سخت مرا درآغوش خویش به بازی گرﻓﺘﻪ است!!!
خدایا
این دلتنگی های ما را هیچ بارانی آرام نمیکند
فکری کن
اشک ما طعنه میزند به باران رحمتت...
این دلتنگی های ما را هیچ بارانی آرام نمیکند
فکری کن
اشک ما طعنه میزند به باران رحمتت...
این روزها نفس هایم هم گرمی سابق را ندارند،
دمت گرمی بگو به این همه تحملم
شاید
نفست دورم کند از این مرگ
دمت گرمی بگو به این همه تحملم
شاید
نفست دورم کند از این مرگ
تمام کسانی که سیگار نمیکشند هم ،میمیرند
پس بگذار با خیال راحت دود کنم این خاطرات لعنتی را...
پس بگذار با خیال راحت دود کنم این خاطرات لعنتی را...
بسترم صدف خالی یک تنهایی ست
و تو چون مروارید
گردن آویز کَسان دِگری...
هوشنگ ابتهاج (ه. الف - سایه)
و تو چون مروارید
گردن آویز کَسان دِگری...
هوشنگ ابتهاج (ه. الف - سایه)
من سنگ نیستم!...
فقط؛ دیگه حس خوبی به کسی ندارم!!...
همین..
فقط؛ دیگه حس خوبی به کسی ندارم!!...
همین..
تمام قوانین جبر و احتمال را شرمنده می کنم
حتی با اصل لانه کبوتر هم
با من هم لانه نمی شوی...
حتی با اصل لانه کبوتر هم
با من هم لانه نمی شوی...
دلتنگ بودم و خسته ..
آمدم تا ماه نگاهت را از پشت پنجره بچینم...
اما پاییز حرفهایت به هوای شعرم خورد !
و رعد یادت در واژه هایم پیچید،
تمام خاطرات کز کرده از تو خیس شدند...!!
چه بگویم وقتی دیوانه وار سمت گل هایی از تو آب میدهم،
در حرکتم وآخرش نمیدام..
به کدام نا کجا آباد می رسم؟
تازه لهجه شعرم بهاری شده بود که تو آمدی...
ونگذاشتی لا به لای برگها شکوفه کنم،
حالا از بهار نشانی نیست!!!
تنها یک برگ: که مرا میبرد تا رویایی که تابه حال ندیده ام،
و اینکه به او که هیچوقت فکرش را هم نمی کردم،
چقدر فکر کردم ،
و هنوزم دلتنگم.!!
گمانم کمی زیادی بزرگ شدم
خیلی وقت است دلم برای قهقه ای تنگ است...
خیلی وقت است دلم برای قهقه ای تنگ است...
بـاید ،
مـردانگـــے ببــارد
از ســر ُ روے ِ کــارهایــَـت ،
سینــه ســپـر کنـــے
وقت ِ بی حوصلگـــے ـهـایـَم
و مـن
زنانگـــے اَم را مــُشت کــنم
بکـوبـَــم بر هیبــَت ِ مردانگــــے اَت .
خستــه که شدم از بـه جایــے نرسیدنــَم
آغـوش بــاز کنـــے بــرایــَم
و من
جشن بگــیرم
عاشقـانه هاے ِ جنجــالی ِ
دو نفــره ـمان را
مـردانگـــے ببــارد
از ســر ُ روے ِ کــارهایــَـت ،
سینــه ســپـر کنـــے
وقت ِ بی حوصلگـــے ـهـایـَم
و مـن
زنانگـــے اَم را مــُشت کــنم
بکـوبـَــم بر هیبــَت ِ مردانگــــے اَت .
خستــه که شدم از بـه جایــے نرسیدنــَم
آغـوش بــاز کنـــے بــرایــَم
و من
جشن بگــیرم
عاشقـانه هاے ِ جنجــالی ِ
دو نفــره ـمان را
