تو باز خواهی گشت
به خاطر همان دستان گرم
و به خاطر حرفهایی که پنهان ماند
در پس کوچه نجابت
تو باز خواهی گشت
حتی اگر من در آغاز آن خیابان
به انتظارت نمانده باشم
و بدان !
یک گل ،
یک نسیم ،
و بارش بیشرمانه باران
و یا شاید
زمزمه عاشقی در گوش معشوق
مرا با تو همراه سازد
باورکن تو باز خواهی گشت
درست در زمانی که برگی زرد
مرا به تو پیوندی تازه دهد !
و دستانت
برای همیشه مهمان دستانم خواهد شد
سراغ گریههای شبانهام را از تو می گیرم
از تو که روزی صلابتم را به نرمی خریدی
از تو که احساس در من نهادی
از تو که در من مهربانی دمیدی
سراغ شبهای گمشده در تنهایی را
با فریاد در کوچههای شب
از تو می خواهم
از تو که بی کران
و بی نشان
و بی انتهایی،
من از صبح می ترسم
چرا که از شبهای غرق شده در تو
رهایم می کند،
من دل را به سکوت سپردهام
من با سکوت زندهام ...
برای عوض کردن دنیا
نیازی به خواندن روزنامه های سیاسی نیست
نیازی به تغییر رئیس جمهور و هیأت دولت نیست
و نیازی به تجمعات بیش از دو نفر نیست
گاهی
تنها دو نفر می توانند تمام دنیارا مثل یک حبه قند
در فنجانی چای به هم بزنند…!
آخ که آدم چقدر دلش زود تنگ میشه... ای کاش هوای شهرمان همیشه بارانی باشد تا که شاید هر کجا هرلحظه ساکت آرام با صدای رعد و برق فریاد بزنم و زیر ترنم باران نم نم اشکهایم رابرایش هدیه کنم تا که شاید زمین نلرزد و آسمان شهر دودآلود نباشد تاکه شاید پرندهها خانههایشان را ترک نکنند تاکه شاید او هم بداند من اشتباه کردم تاکه شاید بخشیده شوم تاکه شاید بازآید تاکه شاید...
بگو چکار کنم؟
با فلفلی که طعم فراق می دهد
با دردی که فصل را نمی شناسد
با خونی که بند نمی آید
بگو چکار کنم؟
وقتی شادی به دم بادبادکی بند است
و غم چو سنگی
مرا در سراشیب یک دره دنبال می کند
دلم شاخه شاتوتی
که باد
خونش را به در و دیوار پاشیده است
نمي تونن وقتي که ناراحت هستن...!
گريه کنن و بهونه بگيرن...!
فقط داد ميزنن...!
... ... اونا نمي تونن به تو بگن من رو بغل کن تا آروم شم...!
فقط داد ميزنن...!
نمي تونن بگن دلشون مي خواد تو آغوشِ تو گريه کنن...!
فقط داد ميزنن...!
ممکنِ خيلي تو رو دوست داشته باشن...!
اما نمي تونن صداشون رو مثل دختر بچه ها کنن و جيغ بزنن و بگن...!
عاشقتم...!
فقـــــــــــط داد ميزنن...!
اون همه اينا رو قورت مي ده که بگه يه مردِ...!
يه آدمِ محکم که مي تونه تکيه گاهت باشه...!
اما تو نگاه به قوي بودنش نکن...!
چون فقط داد ميزنه...!
از دادش دلگير نشو...!
تو قلبش يه بچه زندگي ميکنه...!
که پاکتر و رويايي تر از هر زنيه...!
گاهي دلش اونقدر ميگيره که فقط...!
داد ميـــــــــــــ ـــزنه...!
چند دقیقه دیگر
چند دقیقه دیگر وقت داری
تا به من نگاه کنی
به من، به چشمانم،
و به قلبی که برای تو می تپد
این شب و این باران
و تو
چند دقیقه دیگر وقت داری
تا به من نگاه کنی
پیش از آن که کاملا ً تمام شوم …
آدم زندگی هیچ کس نیستی
من فقط عاشقی بلدم
چیزی هم در بساط نداشته باشم
قلبم پر است
عاشقی تقصیر من نیست
تقدیر است که
قرعه به نام تو افتاده
حالا میخواهی آدم این عاشقی باش
میخواهی نباش
من که گفتم فقط عاشقی بلدم
اما پا به پایم خواستی بیایی
زودتر بجنب
این قلب که بایستد
عشق تو
معجزه نخواهد کرد