ماه من !ا
غصه اگر هست ! بگو تا باشد ! معني خوشبختي
بودن اندوه است ?!ا اين همه غصه و غم ، اين همه شادي و شور
چه بخواهي و چه نه ! ميوه يک باغند
همه را با هم و با عشق بچين ?! ولي از ياد مبر
پشت هرکوه بلند ، سبزه زاري است پر از ياد خدا
و در آن باز کسي مي خواند که خدا هست ، خدا هست
و چرا غصه ؟ چرا !؟! ماه من ، غصه چرا ؟!!
آسمان را بنگر ، که هنوز، بعد صدها شب و روزمثل آن روز نخست
گرم وآبي و پر از مهر ، به ما مي خندد !
يا زميني را که، دلش ازسردي شب هاي خزانانه نشکست و نه گرفت !
بلکه از عاطفه لبريز شد ونفسي از سر اميد کشيد
و در آغاز بهار ، دشتي از ياس سپيد زير پاهامان ريخت
تا بگويد که هنوز، پر امنيت احساس خداست !!
ماه من غصه چرا !؟! تو مرا داري و من هر شب و روز ،آرزويم
همه خوشبختي توست ! ماه من !
دل به غم دادن و از ياس سخن ها گفتن کارآن هايي نيست ، که خدا را دارند ?
ماه من ! غم و اندوه ، اگر هم روزي، مثل باران باريد یا دل شيشه اي ات
از لب پنجره عشق ، زمين خورد و شکست
با نگاهت به خدا ، چتر شادي واکن و بگو با دل خود ، که خدا هست
خدا هست او هماني است که در تار ترين لحظه شب ، راه نوراني اميدنشانم مي داد ?
او هماني است که هر لحظه دلش مي خواهد ، همه زندگي ام ،غرق شادي باشد ?