فراق یار
- شروع کننده موضوع محـسن ز
- تاریخ شروع
فقط خدا می داند که چقدر دلم برایت ضعف می رود
برای چشمهای مهربانت
برای شیطنت های شیرینت
طعم بوسه هایی که هیچ عاشقانه ای ، به پاییش نمی رسد
آن صورت زیبا و دوست داشتنیت
همه را عاشقم
دوستت دارم
می پرستمت
عزیزترین موجود زندگی پر عشقم
می گویم که همیشه بدانی
و یادت باشد
که عشق تو عاشقی دیگری را به من چشاند
تو را من عاشقانه عاشقم
برای چشمهای مهربانت
برای شیطنت های شیرینت
طعم بوسه هایی که هیچ عاشقانه ای ، به پاییش نمی رسد
آن صورت زیبا و دوست داشتنیت
همه را عاشقم
دوستت دارم
می پرستمت
عزیزترین موجود زندگی پر عشقم
می گویم که همیشه بدانی
و یادت باشد
که عشق تو عاشقی دیگری را به من چشاند
تو را من عاشقانه عاشقم
تمام پنجره های شهر را به سنگ خواهم بست
اگرغروب را با دیگری به تماشا بنشینی....
اگرغروب را با دیگری به تماشا بنشینی....
باید از یک جا “شروع” کنم...
به “تمام” کردنت...
اول از همه
پایت را از شعر هایم قطع میکنم
بعد، دستت را از سرم بر می دارم
بعد از آن هم، چشم از تو می پوشم
بعد هم
بعد... هم
با خیالت چه کنم؟ لعنتی!؟
به “تمام” کردنت...
اول از همه
پایت را از شعر هایم قطع میکنم
بعد، دستت را از سرم بر می دارم
بعد از آن هم، چشم از تو می پوشم
بعد هم
بعد... هم
با خیالت چه کنم؟ لعنتی!؟
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آن روز هاصدای تودر گوشم می پیچید و خوابم می کرد ![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
این شب هاصدای تودر قلبم می پیچد و بیدارم می کند . . .
.
.
.
امشب که شعله می‌زندم ماجرای تو[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
بر این سرم که سر بگذارم به پای تو[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
بی تاب و بیقرارم و بی واهمه ولی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
جز حرف عاشقانه ندارم برای تو[/FONT]
برای تو مینویسم زندگی من ........
برای تو ئی که هر لحظه ام پراز وجود توست .....و با یاد تو میگذرد ....
دستانت را لمس می کنم .........
صورتت را نوازش می کنم .....
تو را در اغوش می گیرم .....
برایت از دلم میگویم .....
از حرف هایی میگویم که قاصدک هایی از عشق را به همراه دارند .......
برای تو ئی که هر لحظه ام پراز وجود توست .....و با یاد تو میگذرد ....
دستانت را لمس می کنم .........
صورتت را نوازش می کنم .....
تو را در اغوش می گیرم .....
برایت از دلم میگویم .....
از حرف هایی میگویم که قاصدک هایی از عشق را به همراه دارند .......
دلم برای بودنت تنگ است
بودن سرخ تو
ارامش سبز بودنت
ابی دستانت را دوست دارم
انگشتانم برای بودن میان ابی دستانت از هم فاصله می گیرند
از سیاهی شب نمی ترسم
زمانی که سپیدی قلبت روشنگر لحظه هایه من است
نارنجی و زرد شناور کلامت را دوست دارم
انفجار رنگ ها را کنار تو دوست دارم
رنگ ها را برای با تو بودن دوست دارم
بودن سرخ تو
ارامش سبز بودنت
ابی دستانت را دوست دارم
انگشتانم برای بودن میان ابی دستانت از هم فاصله می گیرند
از سیاهی شب نمی ترسم
زمانی که سپیدی قلبت روشنگر لحظه هایه من است
نارنجی و زرد شناور کلامت را دوست دارم
انفجار رنگ ها را کنار تو دوست دارم
رنگ ها را برای با تو بودن دوست دارم
اکنون که قلبم شوق دیدار تو را دارد
و حس زیبایی به نام "پرواز به سوی تو" در من جاریست،
می خواهم که لحظه لحظه ی زندگیم بوی تو را داشته باشد.
دوست دارم تا محنت های این دنیای تاریک را پشت سر بگذارم و به سویت پرواز کنم، به سوی تو که آرام بخش قلب ناآرام و تنهای منی...
و حس زیبایی به نام "پرواز به سوی تو" در من جاریست،
می خواهم که لحظه لحظه ی زندگیم بوی تو را داشته باشد.
دوست دارم تا محنت های این دنیای تاریک را پشت سر بگذارم و به سویت پرواز کنم، به سوی تو که آرام بخش قلب ناآرام و تنهای منی...
به ماه می‌مانی: در برکه نزدیک وُ، در آسمان دور
نویسنده ها "سیگار "می کشند
شاعر ها"هجران”
نقاش ها "تابلو"
زندانی ها "تنهایی"
دزدها "سرک"
… مریضها"درد"
بچه ها" قد"
و من برای کشیدن
"نفسهای تو "را انتخاب می کنم
من برای نفس کشیدن
" هوای تو " را انتخاب می کنم
