۱- برنامهریزی ذهنی زن و مرد طوری است که با وجود متفاوتبودن، مکمل هم بوده و همدیگر را تکمیل میکنند؛ مثلاً اگر خانمها به جزئیات بیشتر توجه میکنند، آقایان بیشتر روی کلیات امر تمرکز دارند؛ اگر خانمها بیشتر رابطهگرا هستند، آقایان بیشتر هدفگرا میباشند و…! ۲- باوجود اینکه هدف مشترک زنان و مردان رسیدن به خوشبختی است، چون راه رسیدن به خوشبختی برای هر زن و مرد تحت تأثیر استعدادهای ژنتیکی و عوامل اکتسابی و محیطیشان متفاوت است و هریک از زوجها باورها، اندیشهها، مهارتها و احساسات خاص خود را که متفاوت از دیگری است، در رسیدن به خوشبختی با خودمحوری و بهطور مستقل بهکار میگیرد، پس در برابر هر حادثه و هر پدیدهای، رفتار متفاوتی از خود بروز میدهند و از اینکه دیگری رفتار متفاوتی از خود نشان میدهد، دچار سردرگمی فراوان شده و حیرت و تعجب خود را با کنش و واکنش، آن هم به طرق مختلف و بهصورت آشکار یا پنهان، نشان میدهند!
روزهای اول آشنایی و زندگی مشترک، هریک از زوجها با عشق و علاقه و اشتیاق فراوان، با پدیدهها و مسائل زندگی با دیدگاه خاص خود روبهرو میشوند و برای برطرفکردن و حل مسائل، با روش خود تلاش میکنند و هریک به نوبهی خود و باتوجه به تجربه و باورهایشان، برخورد متفاوتی با رویدادها دارند و هریک در برابر پدیدههای زندگی مشترک، راه و شیوهی خود را بهکار میبندند و تصور میکنند که راه خودشان درست است و برای خود، یک برنامهی روزمره بهوجود میآورند.
در زندگیهای موفق، زوجها متوجه هستند که اوضاع و شرایط، پیوسته تغییر میکند و هرگز دوباره به حالت قبل بازنمیگردد. بهعبارت ساده؛ زندگی پیوسته در حال تغییر است و زوجهای موفق میپذیرند که باید تغییر کنند. زوجهای موفق میپذیرند که چون دنیای هریک از آنان با هم متفاوت است، پس روند تغییر و روبهروشدن با مشکلات، سختیها، درد، رنج، عشق،
لذت و هیجانهای ناشی از آن، برای آنان یکسان و همزمان نخواهد بود. انتظارات این دسته از زوجها از خود، همسر و دیگران، باتوجه به شرایط زمانی، مکانی و امکانات و… در حد قابل قبولی است؛ در حالیکه در زندگیهای مشترک ناموفق، زوجها کمتر آمادگی پذیرش تغییرات را از خود بروز میدهند، با پدیدهها بهصورت ایستا برخورد میکنند، مرتباًیک روش غلط را بدون تغییر اساسی تکرار میکنند و تعجب میکنند چرا وضعیت بهتر نمیشود. بهتدریج خسته و درمانده شده و یکدیگر را بهخاطر موقعیتی که در آن گرفتار شدهاند سرزنش میکنند و با کولهباری از یأس و نگرانی در بلاتکلیفی بهسر میبرند و رفتهرفته عصبی و تحریکپذیر میشوند، در برابر حوادث ناخوشایند نمیدانند چکار کنند و درست تصمیم بگیرند؛ با پس و پیش کردن کلمات تصور میکنند که فکر میکنند و تحت تأثیر احساس ترس،
اضطراب و خشم کمتر میتوانند کار مثبت انجام داده و موقعیت خود را بهتر کنند و رفتهرفته امید و اشتیاقشان را برای بهترشدن وضعیت از دست میدهند. از سوی دیگر فاصلهی توقع و انتظاراتشان از خود، همسر و دیگران، بدون توجه به شرایط و امکانات، زیاد یا خیلی زیاد میشود و این امر، شکاف عمیقی بین زن و شوهرها بهوجود میآورد و موجب میشود که زوجها به این نتیجه برسند که زندگی مشترکشان از اول اشتباه بوده و قابل اصلاح نیست! بهطورکلی، زوجهای موفق باتوجه به تغییرات و شرایط خواسته یا ناخواستهای که بهوجود میآید، با بالابردن آگاهی و دانایی، کسب مهارتهای لازم و پذیرش شرایط مساعد یا نامساعد (نه تحمل کردن)، یاد میگیرند که دنبال راهحلهای ریشهای باشند و به جای ترس، نگرانی، خشم و عصبانیت، سعی میکنند توانایی، مهارت و دانش خود را پیوسته بالا ببرند و با تمهیدات لازم، از بروز مسائل منفی و مخرب قابل پیشبینی، پیشگیری کنند و جلوگیری خیلی بهتر است.
در این راستا، بهجای نادیدهگرفتن اشتباهات خود و همسر، در چارچوب گذشت، ایثار، کوتاهآمدن و سرکوبکردن نیازهای خود و همسر و بهویژه تمرکز روی برطرفکردن معلولها که بیشتر نتایجی کوتاهمدت و موقت دارند، روی علل مسائل و مشکلات توجه و تمرکز کرده و آنها را با کمک مشاوران و روانشناسان باتجربه به صورت ریشهای برطرف میکنند و با کشف و تحسین ویژگیهای مثبت و تواناییهای همسر و تأیید آنها، فضای امن و آرامی برای همسر و درنهایت برای خود فراهم میسازند و بدینترتیب به تداوم زندگی مشترک خود کمک کرده و زندگی مشترک خود را به مرحلهی بعدی و عشق واقعی میرسانند