تن زجان و جان زتن مستور نیستمثل کبریت کشیدن در باد دیدنت دشوار است،
من به معجزه ی عشق ایمان دارم و میکشم آخرین دانه ی کبریتم را در باد،هرچه باداباد .
لیک کس را دیده جان دستور نیست
تن زجان و جان زتن مستور نیستمثل کبریت کشیدن در باد دیدنت دشوار است،
من به معجزه ی عشق ایمان دارم و میکشم آخرین دانه ی کبریتم را در باد،هرچه باداباد .
من چه گویم،یک رگم هوشیار نیست/شرح آن یاری که او را یار نیست*تن زجان و جان زتن مستور نیست
لیک کس را دیده جان دستور نیست
عشق چون آید برد هوش دل فرزانه رامن چه گویم،یک رگم هوشیار نیست/شرح آن یاری که او را یار نیست*
یک دهان خواهم به پهنای فلک / تا که گویم شرح آن رشک ملک .
عشق چون آید برد هوش دل فرزانه را
دزد دانا می کشد اول چراغ خانه را
عشق از اول سرکش و خونی بود / تا گریزد هر که بیرونی بود
عشق خواهد هستیت زیر و زبر /عاشقا از هستیت نامی مبر.
من بدین ویرانی دل بسته ام امیدها
عشق آباد ابد بادا چه تعمیری مرا
حال دنیا را چو پرسیدم من از فرزانه ای
گفت یا باد است یا خواب است یا افسانه ای
حال دنیا را چو پرسیدم من از فرزانه ای
گفت یا باد است یا خواب است یا افسانه ای
در طواف شمع میگفت این سخن پروانه ای /
سوختم زین آشنایان ای خوشا بیگانه ای؛
بلبل از عشق گل و پروانه از سودای شمع /
هر کسی سوزد به نوعی در غم جانانه ای.
این مدعیان در طلبش بی خبرانندپروانه بسوخت یک شب و آسود جان او
ما عمر ها ز داغ جفای تو سوختیم
وانکه گفت هیچ ندانست
آنکه دانست هیچ نگفت
هر که را اسرار حق آموختند / مهر کردند و دهانش دوختند
هان مگوئید سر سلطان را به کس / هان مریزید قند را پیش مگس
از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است /چو خود کردند راز خویشتن فاش
عراقی را چرا بد نام کردند
ای پسر چند به کام دگرانت بینماز ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است /
وز نام چه گویی که مرا ننگ ز نام است.
ای پسر چند به کام دگرانت بینم
سر خوش و مست زجام دگرانت بینم
مایه عیش مدام دگرانت بینم
ساقی مجلس عام دگرانت بینم
تو چه دانی که شدی یار چه بی باکی چند
چه هوس ها که ندارند هوسناکی چند
یار این طائفه خانه برانداز مباش/
از تو حیف است ،به این طائفه دمساز نباش
می شوی شهره به این فرقه هم آواز نباش/
غافل از لعب حریفان دغا باز مباش
به،که مشغول به این شغل نسازی خود را/
این نه کاریست،مبادا که ببازی خود را.
بعد ازین ما و سر کوی دلآرای دگر /مدتی در ره عشق تو دویدیم بس است
راه صد بادیه درد بریدیم بس است
در قدم راه طلب باز کشیدیم بس است
اول و آخر این مرحله دیدیم بس است
اگر در دیده مجنون نشینیبعد ازین ما و سر کوی دلآرای دگر /
با غزالی به غزل خوانی و غوغای دگر
تو مپندار که مهر از دل محزون نرود/ آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود
وین محبت به صد افسانه و افسون نرود/چه گمان غلط است این ،برود چون نرود
چند کس از تو و یاران تو آزرده شود
دوزخ از سردی این طائفه افسرده شود.
اگر در دیده مجنون نشینی
به غیر از خوبی لیلی نبینی
الا یا ایها الساقی ادر کاسا وناولهامن کیم ،لیلی و لیلی کیست من /
ما یکی روحیم اندر دو بدن.
الا یا ایها الساقی ادر کاسا وناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت
خرابم میکند هر دم فریب چشم جادویت
پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن
که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت
مرا امید وصال تو زنده میدارد
وگرنه هر دمم از هجر توست بیم هلاک
چنان به زلف تو آشفته ام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
سلسله موی دوست،حلقه ی دام بلاست/
هر که درین حلقه نیست،فارغ ازین ماجراست.
وعده وصل تورا هر که به فردا انداخت/
دارم امید کز امروز به فردا نرسد.![]()
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
مناظره عاشقانه گفتم ............. گفت......... | اشعار و صنايع شعری | 129 | |
![]() |
اشعار سعید پلیمر | اشعار و صنايع شعری | 4 | |
![]() |
جشن نامه (اشعار و نوشته هاي سرور و شادماني جهت عروسي ) | اشعار و صنايع شعری | 3 | |
![]() |
دفتر تالار اشعار و صنایع شعری | اشعار و صنايع شعری | 49 | |
![]() |
اشعار دفاع مقدس | اشعار و صنايع شعری | 27 |