مرا دردیست در دل که با هر کس نه شاید گفتوگر به خشم روی صد هزار سال ز من
به عاقبت به من آیی که منتهات منم
نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی
که نقش بند سراپرده رضات منم
مولانا
تو را شاید محرمی باشد ولی با غیر نه شاید گفت
آخرین ویرایش:
مرا دردیست در دل که با هر کس نه شاید گفتوگر به خشم روی صد هزار سال ز من
به عاقبت به من آیی که منتهات منم
نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی
که نقش بند سراپرده رضات منم
مولانا
تبسم هدیه از دل کن به آیینه، ببخشایدمرا دردیست در دل که با هر کس نه شاید گفت
تو را شاید محرمی باشد ولی با غیر نه شاید گفت
وندرین جام دلم گریه به جانانه کنمتبسم هدیه از دل کن به آیینه، ببخشاید
دو چندانت که بگریزد به خندیدن عذاب تو
وندرین جام دلم گریه به جانانه کنم
وندرآن صورتکم خنده به مردم چه کنم؟
وندرین جام دلم گریه به جانانه کنم
وندرآن صورتکم خنده به مردم چه کنم؟
مهر بر لب باش وحشی این چه دل پردازی است
بیش از این رخصت مده طبع سخن پرداز را
من که در ذوق هنرم هر جا بروم شمس نیابموندرین جام دلم گریه به جانانه کنم
وندرآن صورتکم خنده به مردم چه کنم؟
ساقیا آخر چرا در بزم یار بی جرعه مهمان کرده ایاز در خویش خدا را به بهشتم مفرست
که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس
حافظ از مشرب قسمت گله ناانصافیست
طبع چون آب و غزلهای روان ما را بس
من که در ذوق هنرم هر جا بروم شمس نیابم
تو که معبود منی در اثرت خورشید زیاد است
تو که آهسته مي خواني قنوت گريه هايت را
ميان ربناي سبز دستانت دعايم کن
نظر کردم به باران نگاهت در صدایتتو که آهسته مي خواني قنوت گريه هايت را
ميان ربناي سبز دستانت دعايم کن
نشود فاش كسي آنچه ميان من و تست
تا اشارات نظر نامهرسان من و تست
گوش كن با لب خاموش سخن ميگويم
پاسخم گو به نگاهي كه زبان من و تست
درد مارا نیست درمان الغیاثتا زمیخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
حافظ
ثلث نويسان در ميكدهدرد مارا نیست درمان الغیاث
هجر مارا نیست پایان الغیاث
درد مارا نیست درمان الغیاث
هجر مارا نیست پایان الغیاث
ثلث نويسان در ميكده
با قلم ثلث نوشتند ثلث
ثوابی کن که ثبت شه در صلاتتثلث نويسان در ميكده
با قلم ثلث نوشتند ثلث
دلا معاش چون كن كه گر بلغزد پايثباتِ مرتبۀ عشق، در طریقِ وفاست
وگرنه عشق بدونِ وفا ،نمی ارزد
تن همه چشم است به صحن چمنثوابی کن که ثبت شه در صلاتت
میان هفت و چار باشد نگاهت
دلا معاش چون كن كه گر بلغزد پاي
فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد
زمشرق سر كو آفتاب طلعت تودر آکه در دل خسته توان درآید باز
بیا که در تن مرده روان درآید باز
حافظ
زمشرق سر كو آفتاب طلعت تو
اگر طلوع كند طا لعم همايون است
وقت سحر است خيز اي مايه نازتبسم هدیه از دل کن به آیینه، ببخشاید
دو چندانت که بگریزد به خندیدن عذاب تو
وقت سحر است خيز اي مايه ناز
نرمك نرمك باده خورو چنگ نواز
نا زنين يار من غافل از كارمن تا به كيز ســـوز ســينه بـا مـا هـمرهـی کـن
چـو بيـنی عـاشـقی، يـاد رهی کـن
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم/ در میان لاله و گل آشیانی داشتمنا زنين يار من غافل از كارمن تا به كي
از غم روي تو ناله زار من تا به كي
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آیدیاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم/ در میان لاله و گل آشیانی داشتم
گرد آن شمع طرب می سوختم پروانه وار/ پای آن سرو روان اشک روانی داشتم
دوستِ عزیز شب خوش
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید...
دست از طلب ندارم تا کام من بر آیددوباره شب شد و در من ترانه ها رویید
از این درخت تناور جوانه ها رویید
پرندگان همه غمگین و خسته برگشتند
دوباره زمزمه در کنج لانه ها رویید
دست از طلب ندارم تا کام من بر آید
یا جان رسد به جانان یا جان زتن برآید
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |