سوار تاكسي شدمي حاج آقابه عبارتي روحاني در ماشين بودهمين كه سوار شدم شروع كرد به حرف زدن درمورد بدحجابي منم خودمو جمع وجور كردم به مقصد رسيدم خواستم بگم آقا همين جا پياده ميشم پيادم كنيد گفتم آقا هميج جا بغلم كنيد از خجالت تا دم در خونمون داشتم ميخنديدم و خودمو فحش ميدادم اگر شما بودين چي كار...