گاهی آرزو میکنم
یک روز که روی نیمکت پارک نشسته ام
وطبق معمول ،
صفحه حوادث را ورق میزنم
#
غریبه ای بیاید
بنشید کنارم
دستانش را بگذارد زیر چانه اش
و زل بزند در چشمانم
بگویم ، میدانی غریبه ؟
میدانی این روزها چه بر سرم آمده ؟
- اصلا بگذار همه اش را برایت تعریف کنم ...
#
دردهایم که تمام شد...