دارد از این شب تاریک دلم میگذرد
به خیابان بسپارید مرا هم ببرد
به خیابان بسپارید به میدان که رسید
کمی آذوقه ی معمولی انسان بخرد
مثلا یک سبد احساس، کمی نان شرف
شربت معرفت و سبزی ایمان و خرد
سر میدان نگذارید هوایی بشود
نگذارید که نان پرده ی ایمان بدرد
نگذارید دلم چشم چرانی بکند
وحشیانه علف هرز...