روحم مرا آزرده مرا وسوسه، بیهوده مکن
دگر این لحظه تن پاک من، آلوده مکن
یاریم کن که رود از یادم غم دیرینه ی این خاطره ها
شوق پرواز سراپای مرا می کشد تا پس این پنجره ها
پیش رویم بگشا پنجره ای تا از آن پنجره پرواز کنم
روحم از قید تن آسوده شود هستی دیگری آغاز کنم