بعد از اینکه چهار سال تو یه شهر دیگه یه زندگی کاملا مستقل داشتم ، بعد از اتمام دوره ی کارشناسی برگشتم خونه...با دستانی پر!!
با یه دل خجسته صبح روز پس از رسیدن زود از خواب بیدار شدم که برم کمی ورزش کنم و بدوام
خلاصه بیدار شدم و با توجه به شناختی که از پدرم داشتم گشادترین مانتوم رو پوشیدم و حجاب...