نتایح جستجو

  1. M

    همراه با کاروان عاشقان

    دشمنی غریبی با حسین بن علی (ع) داشت... در بازگشت از حج کاروان او و حسین وبن علی(ع) یکی شده بودند.ولی چون دوست نداشت توفقگاهشان یکی باشد دستور داده بود هرجا که حسین بن علی منزل کرد، کاروان ما باید در منزلگاه بعدی توقف کند تا....! در یک منزل اتفاقی کاروان هردو در کنار هم خیمه زدند.... او نشسته...
  2. M

    فوق العاده:gol:

    فوق العاده:gol:
  3. M

    یک سوال از انتگرال

    بحثتون دنبال میکردم...متاسفم که زود قیدشو زدین:(
  4. M

    همراه با کاروان عاشقان

    سر سفره نشسته بود. نامه رسيد. در نامه را که باز کرد:بسم الله الرحمن الرحيم... من الغريب الي الحبيب...لقمه از دستش افتاد وبسوي بازار کوفه شتافت... مسلم بن عوسجه را پيدا کرد... مسلم:حبيب چه شده؟...نامه را نشان داد... حسين برايم نوشته غريب شده...راهي شدند سه تايي(باغلامشان)...
  5. M

    :gol::gol::gol:

    :gol::gol::gol:
  6. M

    سلام امروز از یه روحانی شنیدم حالا منبعش میذارم;)

    سلام امروز از یه روحانی شنیدم حالا منبعش میذارم;)
  7. M

    سر سفره نشسته بود. نامه رسيد. در نامه را که باز کرد:بسم الله الرحمن الرحيم... من الغريب الي...

    سر سفره نشسته بود. نامه رسيد. در نامه را که باز کرد:بسم الله الرحمن الرحيم... من الغريب الي الحبيب...لقمه از دستش افتاد وبسوي بازار کوفه شتافت... مسلم بن عوسجه را پيدا کرد... مسلم:حبيب چه شده؟...نامه را نشان داد... حسين برايم نوشته غريب شده...راهي شدند سه تايي(باغلامشان)...
  8. M

    سر سفره نشسته بود. نامه رسيد. در نامه را که باز کرد:بسم الله الرحمن الرحيم... من الغريب الي...

    سر سفره نشسته بود. نامه رسيد. در نامه را که باز کرد:بسم الله الرحمن الرحيم... من الغريب الي الحبيب...لقمه از دستش افتاد وبسوي بازار کوفه شتافت... مسلم بن عوسجه را پيدا کرد... مسلم:حبيب چه شده؟...نامه را نشان داد... حسين برايم نوشته غريب شده...راهي شدند سه تايي(باغلامشان)...
  9. M

    سر سفره نشسته بود. نامه رسيد. در نامه را که باز کرد:بسم الله الرحمن الرحيم... من الغريب الي...

    سر سفره نشسته بود. نامه رسيد. در نامه را که باز کرد:بسم الله الرحمن الرحيم... من الغريب الي الحبيب...لقمه از دستش افتاد وبسوي بازار کوفه شتافت... مسلم بن عوسجه را پيدا کرد... مسلم:حبيب چه شده؟...نامه را نشان داد... حسين برايم نوشته غريب شده...راهي شدند سه تايي(باغلامشان)...
  10. M

    سر سفره نشسته بود. نامه رسيد. در نامه را که باز کرد:بسم الله الرحمن الرحيم... من الغريب الي...

    سر سفره نشسته بود. نامه رسيد. در نامه را که باز کرد:بسم الله الرحمن الرحيم... من الغريب الي الحبيب...لقمه از دستش افتاد وبسوي بازار کوفه شتافت... مسلم بن عوسجه را پيدا کرد... مسلم:حبيب چه شده؟...نامه را نشان داد... حسين برايم نوشته غريب شده...راهي شدند سه تايي(باغلامشان)...
  11. M

    سر سفره نشسته بود. نامه رسيد. در نامه را که باز کرد:بسم الله الرحمن الرحيم... من الغريب الي...

    سر سفره نشسته بود. نامه رسيد. در نامه را که باز کرد:بسم الله الرحمن الرحيم... من الغريب الي الحبيب...لقمه از دستش افتاد وبسوي بازار کوفه شتافت... مسلم بن عوسجه را پيدا کرد... مسلم:حبيب چه شده؟...نامه را نشان داد... حسين برايم نوشته غريب شده...راهي شدند سه تايي(باغلامشان)...
  12. M

    سر سفره نشسته بود. نامه رسيد. در نامه را که باز کرد:بسم الله الرحمن الرحيم... من الغريب الي...

    سر سفره نشسته بود. نامه رسيد. در نامه را که باز کرد:بسم الله الرحمن الرحيم... من الغريب الي الحبيب...لقمه از دستش افتاد وبسوي بازار کوفه شتافت... مسلم بن عوسجه را پيدا کرد... مسلم:حبيب چه شده؟...نامه را نشان داد... حسين برايم نوشته غريب شده...راهي شدند سه تايي(باغلامشان)...
  13. M

    سر سفره نشسته بود. نامه رسيد. در نامه را که باز کرد:بسم الله الرحمن الرحيم... من الغريب الي...

    سر سفره نشسته بود. نامه رسيد. در نامه را که باز کرد:بسم الله الرحمن الرحيم... من الغريب الي الحبيب...لقمه از دستش افتاد وبسوي بازار کوفه شتافت... مسلم بن عوسجه را پيدا کرد... مسلم:حبيب چه شده؟...نامه را نشان داد... حسين برايم نوشته غريب شده...راهي شدند سه تايي(باغلامشان)...
  14. M

    سر سفره نشسته بود. نامه رسيد. در نامه را که باز کرد:بسم الله الرحمن الرحيم... من الغريب الي...

    سر سفره نشسته بود. نامه رسيد. در نامه را که باز کرد:بسم الله الرحمن الرحيم... من الغريب الي الحبيب...لقمه از دستش افتاد وبسوي بازار کوفه شتافت... مسلم بن عوسجه را پيدا کرد... مسلم:حبيب چه شده؟...نامه را نشان داد... حسين برايم نوشته غريب شده...راهي شدند سه تايي(باغلامشان)...
  15. M

    سر سفره نشسته بود. نامه رسيد. در نامه را که باز کرد:بسم الله الرحمن الرحيم... من الغريب الي...

    سر سفره نشسته بود. نامه رسيد. در نامه را که باز کرد:بسم الله الرحمن الرحيم... من الغريب الي الحبيب...لقمه از دستش افتاد وبسوي بازار کوفه شتافت... مسلم بن عوسجه را پيدا کرد... مسلم:حبيب چه شده؟...نامه را نشان داد... حسين برايم نوشته غريب شده...راهي شدند سه تايي(باغلامشان)...
  16. M

    سر سفره نشسته بود. نامه رسيد. در نامه را که باز کرد:بسم الله الرحمن الرحيم... من الغريب الي...

    سر سفره نشسته بود. نامه رسيد. در نامه را که باز کرد:بسم الله الرحمن الرحيم... من الغريب الي الحبيب...لقمه از دستش افتاد وبسوي بازار کوفه شتافت... مسلم بن عوسجه را پيدا کرد... مسلم:حبيب چه شده؟...نامه را نشان داد... حسين برايم نوشته غريب شده...راهي شدند سه تايي(باغلامشان)...
  17. M

    سر سفره نشسته بود. نامه رسيد. در نامه را که باز کرد:بسم الله الرحمن الرحيم... من الغريب الي...

    سر سفره نشسته بود. نامه رسيد. در نامه را که باز کرد:بسم الله الرحمن الرحيم... من الغريب الي الحبيب...لقمه از دستش افتاد وبسوي بازار کوفه شتافت... مسلم بن عوسجه را پيدا کرد... مسلم:حبيب چه شده؟...نامه را نشان داد... حسين برايم نوشته غريب شده...راهي شدند سه تايي(باغلامشان)...
  18. M

    سر سفره نشسته بود. نامه رسيد. در نامه را که باز کرد:بسم الله الرحمن الرحيم... من الغريب الي...

    سر سفره نشسته بود. نامه رسيد. در نامه را که باز کرد:بسم الله الرحمن الرحيم... من الغريب الي الحبيب...لقمه از دستش افتاد وبسوي بازار کوفه شتافت... مسلم بن عوسجه را پيدا کرد... مسلم:حبيب چه شده؟...نامه را نشان داد... حسين برايم نوشته غريب شده...راهي شدند سه تايي(باغلامشان)...
  19. M

    سر سفره نشسته بود. نامه رسيد. در نامه را که باز کرد:بسم الله الرحمن الرحيم... من الغريب الي...

    سر سفره نشسته بود. نامه رسيد. در نامه را که باز کرد:بسم الله الرحمن الرحيم... من الغريب الي الحبيب...لقمه از دستش افتاد وبسوي بازار کوفه شتافت... مسلم بن عوسجه را پيدا کرد... مسلم:حبيب چه شده؟...نامه را نشان داد... حسين برايم نوشته غريب شده...راهي شدند سه تايي(باغلامشان)...
  20. M

    سر سفره نشسته بود. نامه رسيد. در نامه را که باز کرد:بسم الله الرحمن الرحيم... من الغريب الي...

    سر سفره نشسته بود. نامه رسيد. در نامه را که باز کرد:بسم الله الرحمن الرحيم... من الغريب الي الحبيب...لقمه از دستش افتاد وبسوي بازار کوفه شتافت... مسلم بن عوسجه را پيدا کرد... مسلم:حبيب چه شده؟...نامه را نشان داد... حسين برايم نوشته غريب شده...راهي شدند سه تايي(باغلامشان)...
بالا