نتایح جستجو

امــروز یاבمــ افتــاב ... دفتــر خاطراتـــے ڪـﮧ خیلـــے وقتــ استــ چیزــےבر آטּ ننوشتـﮧ امــ بــا خوבمــ میگویمــ : " فڪرشــ را بڪـטּ یڪــ روز میمیرــے او میمانـــב و ایـטּ בفتــر " בلمــ میســوزב براے تــو ... ڪــﮧ میشڪنــے روزــےڪـﮧ مـטּ نیستمــ تــو ایـטּ دفتــر را میخوانــے خــرב میشوے...

روزی که نگــــــــــــــاهمـــــــــان در هم آمــــــــیخت ... مــــــــی خواســـــــــــــتم بگــــــــــویم کـــــــه... اما ســــــــــــکوت کـــــــــــردم... حـــــــــس کردم از نگـــــــــــاهم ، رازم را خوانـــــــــده باشـــــــــــی ...

خدایا!!! دلم به وسعت مهربانیت گرفته...ای بیدار همیشگی! دستم را بگیر که زمین با همه وسعتش برایم تنگ است....

سيگاري در دست غمي در دل اين زندگي من است ...

ایـטּ روزهـا آنـقَـבر بُغضـَمـ سَنگـیـטּ شـُבه ڪــہ، اَگـَر گـَرבنَـمـ را هَــمـ بِزَنے بــہ جـاےפֿـوטּ اَشـڪـ میـریـزَב...

این درد نوشت ها نه دلنشین اند نه زیبا اینها یک مشت حرف زخم خورده ی بغض دارند که نشانی دردناک از یک عشق ناکام دارند و تنها مخاطبشان غایب است!!!

خسته ام از تظاهر به ایستادگی از پنهان کردن زخم هایم زور که نیست! دیگر نمیتوانم بی دلیل بخندم و با لبخندی مسخره وانمود کنم همه چیز رو به راه است....! اصلأ دیگر نمیخواهم که بخندم..... میخواهم لج کنم ، با خودم ، با تو ، با همه ی دنیا....! چقدر بگویم فردا روز دیگریست و امروز بیاید و مثل هر روز...

چنان مشتی به احساساتم زده اندکه دیگر نای بلند شدن هم ندارد سخت است دوباره روی پاهایش بایستد و به آرامی بگوید: من هنوز زنده ام!!

یک نفر می پرسد : چرا شیشه شکست ؟؟؟ یک نفر می گوید : شاید این رفع بلاست! دیگری میگوید: شیشه ی پنجره را باد شکست. دل من سخت شکست. هیچ کس ، هیچ نگفت. قصه ام را نشنید. از خودم می پرسم ... ارزش قلب من از شیشه ی یک پنجره هم کمتر بود....؟؟؟؟؟؟

می گویند چرا سیگار می کشی؟ زیر لب آهسته میگویم این که چیزی نیست؛ درد را هم میکشم...!!!