نتایح جستجو

سلام دوست گلم ممنون از لطفتون عیدتون مبارک ایشاالله همیشه براتون عید باشهو ایام به کام

سلام دوست گلم ممنون از لطفتون عیدتون مبارک ایشاالله همیشه براتون عید باشهو ایام به کام

سلام دوست گلم ممنون از لطفتون عیدتون مبارک ایشاالله همیشه براتون عید باشهو ایام به کام

ياس کبود به بار می‌نشاند بر رنج خاطرات‌ام آميخته‌ای از عشق و آرزو را ... بارها اين قمری غمگين که زندانی حنجره‌های نياموختنی‌ام بود از سکوت من تا تو که دورترين تولد من بودی تا ترانه‌ی رها شدن پريده بود

می روی و وای به حال پرنده ای کز پشت میله ی قفسی عاشقت شدست

می خواهم بروم برای آیینه گریه کنم گاهی که صبح و ستاره به دیدنم می آیند و آسمان بنفش می شود یادم می افتد که چه نسبت محرمانه ای با کلمه دارم و یاد تو می افتم که همیشه حال مرا از آیینه می پرسیدی بعد از تو کسی بی ابهام از کنار باران عبور نمی کند مثل تمام پنج شنبه هایی که قد می کشند و جمعه می...

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم

شبی ز قد تو افتاد سایه بر دیوار هنوز عاشق بیچاره رو به دیوار است

آرزويم اين است:نرود اشك به چشمت هرگز مگر از شوق زياد... نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز، و به اندازه هر روز تو عاشق باشي، عاشق آنكه تورا ميخواهد و به لبخند تو از خويش رها مي گردد، آرزويم اين است...

آبي تر از آنيم كه بي رنگ بميريم از شيشه نبوديم كه با سنگ بميريم تقصير كسي نيست كه اين گونه غريبيم شايد كه خدا خواست كه دلتنگ بميريم

ولیک با همه عیب ازتو صبر نتوان کرد بیا و گر همه بد کرده​ای که نیکویی

ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست پیر مرد آرام و با لبخند کنده ای در کوره افسرده جان افکند چشم هایش در سیاهی های کومه جست و جو می کرد

تا از آن طرف بنا گوش چراغ افروزیم چه سحر ها که بدین واسطه بیدار شدیم مثل اینکه من تشکر ندارم

از حیای لب شیرین تو ای چشمه ی نوش غرق آب و عرق اکنون شکری نیست که نیست

آن روز که سهراب نوشت : تا "شقایق" هست زندگی باید کرد خبری از دل پردرد گل یاس نداشت باید اینگونه نوشت : هر گلی هم که باشد چه گل پیچک و شقایق و یاس زندگی اجباریست.....

یارم چو قدح به دست گیرد بازار بتان شکست گیرد

یک ره نمی جویم بسوی شهر روز بیگنه ام در قعر گوری خفته ام گوهری دارم ولی آنرا زبیم در دل مردابها نهفته ام

آرزویت که می کنم لحظه ی آمدنت انگار دوباره پرستو ها نیامده کوچ می کنند و من چنین نا منتظر تو را و بهار را از نو آرزو می کنم تو ببین چه می کنی که من پر از فلوت و دریا شده ام !

تو رهرو دیرینه ی سرمنز ل عشقی بنگر که زخون تو به هر گام نشان است!

تو بگیر ! تو ببند ! تو بخواه ! پاسخ چلچله ها را تو بگو قصه ابر هوا را تو بخوان ! تو بمان با من ، تنها تو بمان ! در دل ساغر هستی تو بجوش ! من همین یک نفس از جرعه جانم باقیست ، آخرین جرعه از این جام تهی را تو بنوش !