شعر و عشق، این سو و آن سوی صراط اند- که من
چشم را بسته و از واهمه اش رد شده ام
مدعی، نیستم-اما-هنری بهتر از این؟
که همانی که کسی حدس نمی زد شده ام
من ِجامانده در این قرن زمان زد شده ام
مثل آیینه که از دیدن ِخود می شکند
مثل عکسم که نمی خواست بخندد شده ام
لحظه ها نیش به بلعیدن روحم زده اند
شکل...