نتایح جستجو

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند طلب عشق ز هر بی سروپایی نکنیم!

در خرابات مغان نور خدا می بینم این عجب بین که چه نوری ز کجا می بینم

معلوم نشد صدق دل و سر محبت تا این سر سودا زده بر دار نبردیم

سلام محسن جان! یه زحمت داشتم واست... یه آهنگ هست ، فکر می کنم استاد شجریان خوندن...یکم از شعرشو بلدم : به سکوت سرد خزان .... به خزان زرد زمان ......... نه هم نوای درد آگاهی ..... که ناله ای خرد با آهی.... می تونی متن کاملشو برام پیدا کنی؟:redface: زحمتت می شه البته!

ما قصه ی دل جز به بر یار نبردیم وز یار شکایت سوی اغیار نبردیم!

شراب لعل تو می دیدم و دلم می خواست هزار وسوسه ام چنگ در جگر می زد...

آن شدکه سر به شانه ی شمشاد می گذاشت آغوش خاک و بی کسی نسترن بگو! *** شوق جوانه رفت ز یاد درخت پیر ای باد نوبهار ز عهد کهن بگو!

اِ...... من چیکاره بیدم؟!! :huh: آقا مدیر.... سر بچه داد می زنی نمی گین می رم سرخورده جامعه می شم!!:w04::w04: اصلا به من چه....مَری باید بازش کنه... :w12:

تا سر زلف تو شد بازیچه ی دست نسیم کاروبار جمع مشتاقان پریشان گشتن است! محسن جان،Redhat شبتون ستاره بارون.... ما که رفتیم صابخونه .... خونت بی مهمون نمونه!:D

یارب این شمع شب افروز ز کاشانه ی کیست؟ جان ما سوخت بپرسید که جانانه ی کیست؟

یارب آن شاه وش ماه رخ زهره جبین در یکتای که و گوهر یکدانه ی کیست؟

یاد بگذشته به دل ماندو دریغ نیست یاری که مرا یاد کند! دیده ام خیره به ره ماندو نداد نامه ای تا دل من شاد کند!

تا نهادی گنج راز عشق خود در خاک ما قدسیان را ملتمس تشریف انسان گشتن است!

یاری که عهد یاریش از یادرفته باشد بگذار گر که گل بود بر باد رفته باشد! *** در سوگ لاله و گل ای باغبان چه سخت است سروت زپا درآید ، شمشاد رفته باشد! *** ای باغ جاودان خشک در باورم نگنجد کز جویبارت آبی آزاد رفته باشد! *** دل بی تو ماندنی نیست ، امید من که شبنم تا خود ز دیده ی گل...

از لب پیمانه گر سر می رود لب بر مگیر مرد را از جان گذشتن به ز پیمان گشتن است! تشکرام تموم شده... معذرت!:redface:

خدایا....... خدایا....... من از تو آغاز شدم... بهار شدی و من لبخند زدم! پاییز شدی و اشک ریختم! با ترانه هایت- که از حنجره ی هزار پرنده ی مهاجر به گوشم رسید- آواز خواندم! و به زیباییهایت عاشق شدم! *** من از تو آغاز شدم مثل شعر از کلمه مثل نور از خورشید مثل ستاره از سیاهی...

وحشت نشسته به هر برگ هر کتاب تاریخ را ببین که چه تکرار می شود

نان را از من بگیر اگر می خواهی هوا را از من بگیراما خنده ات را نه.... از پس نبردی سخت باز می گردم با چشمانی خسته که دنیا را دیده است بی هیچ دگرگونی! اما خنده ات که رها میشودو پروازکنان در آسمان مرا می جوید تمامی درهای زندگی را به رویم می گشاید. عشق من! خنده تو در تاریکترین لحظه ها میشکفد...

وقت آن است که با نغمه ی مرغان سحر پر و بالی بگشایی به هوای وطنت!

جاتون خالی....امروزوقت درس خوندنم رسما به باد رفت!:razz: اما خب..... چیکار کنم دیگه... تقصیر من نیست که! اصلا چه معنی می ده تو این ایام عزاداری آدم درس بخونه؟!!:w05: مامان جان، از علی الطلوع(1) امروز مشغول پزیدن( از بن پز:lol:) حلوای نذری بودن واسه بچه های مدرسه.... صب اول صبی ما رو با صدای روح...